#امام_جواد_علیه_السلام🏴
#شهادت
#غزل
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده
اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده
زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده
شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده
نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود
جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده
چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع)
کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده
نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب
زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده
گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش
عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده
به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار
عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده
به سختی در میان هلهله مظلوم جان داده
چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده
تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه...
به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده!
#مرضیه_عاطفی
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_ع_شهادت🏴
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد...
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد...
#عباس_احمدی
@hoseiniye_ye_del
یا جواد الآئمه(ع)🏴
.
یک جوان غریب و یک شهری
که ز پیر و جوان مقابل اوست
مَحرم هرکسی همسرش است
همسر این جوان ، قاتل اوست
.
سینه ات را ز داغ خون کردند
جگرت را به زهر پاشیدند
ناله از زجر زهر میکردی
به تو اما چقدر خندیدند
.
آنقدر زهر ، زهر خود را ریخت
که به جسمت دگر توان نرسد
پشت در هلهله بپا شده بود
که صدایت به این و آن نرسد
.
اِی بهار رضا ،خزان شده ای
تو کجا و نشانه ی پیری؟
وسط حجره ی غریبی خود
داری انگار روضه میگیری
.
روضه ای از جفای همسر خود
از غم غربتت سخن داری
هِی به یاد مدینه می افتی
زیر لب ذکر یا حسن داری
.
از لبت ، پاره پاره ی جگرت
لخته لخته بر آستین میریخت
پیش لبهای تشنه از عطشت
کاسه ی آب بر زمین میریخت
.
پیکرت را کشان کشان تا بام
میبرند ، آه ، میروی از حال
یادت افتاد روضه ای دیگر
سر گودال تا ته گودال
.
پیکر تو سه روز بر روی بام
این خودش ماجرای درد و غم است
باز باقیست جای شکرش که
رویِ این بام ، ریگ داغ کم است
.
خواهر و مادرت که لازم نیست
به تنِ بی سرِ تو سر بزنند
یا ببینند عده ای با تیغ
زخم بر روی زخمِ تر بزنند
.
سَرِ آخر کفن نصیبت شد
تنِ تو بی کفن نمی ماند
نانجیبی بر رویِ جسمت
اسبِ با نعل نو نمیراند
#ایمان_دهقانیا
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت🏴
با این که جان تازه و جسم جوان من...
از کینه های همسرم آتش گرفت و سوخت...
بالای تربتم بنویسید: عمر من...
از غصّه های مادرم آتش گرفت و سوخت
#محمود_ژولیده
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_علیهالسلام🏴
#غزل
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
تا خدا سیر و سفر داشت همهشب، وَز اشک
غرق در لاله و گل رهگذرش را دیدند...
هر زمان رو به خدا کرد در آن خلوت اُنس
او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند...
همه سیراب از این چشمۀ رحمت گشتند
سائلان بخشش دُرّ و گهرش را دیدند...
عمر او آینۀ عمر کم زهرا بود
در جوانی همه شوق سفرش را دیدند
دود آهش به فلک رفت از آن حجرۀ غم
شعلههای جگر شعلهورش را دیدند
هر که پروانۀ شمع غم او شد، هر شب
عرشیان سوختن بال و پرش را دیدند...
#سیدهاشم_وفایی
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_ع_شهادت🏴
با نگاهت، چشمه، باران، رود، معنا میشود
بخشش و احسان و لطف و جود معنا میشود
بیوجودت کارِ دنیا، غرقِ خسران میشود
با وجودِ اهلِ جودت، سود معنا میشود
یا جوادِ اهلِ بیتِ مصطفی، با دستِ تو
دم به دم، بخشایشِ معبود، معنا میشود
رخت بستی از زمینِ خاکی و در این جهان
هرچه غربت بود و خواهد بود، معنا میشود
ای شهیدِ زهرِ کین!، ای نورِ حق، با رفتنت
ناگهان این بغضِ حزنآلود، معنا میشود
شاعر: #عادل_حسین_قربان
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_علیه_السلام🏴🏴🏴
#شهادت
#غزل
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را
برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را
از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم
با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را
آن قدر صدای دهل و ساز بلند است
پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را
از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد
بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را
در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب
تا که نکند جستجو این آرزویش را
با آب زمین ریخته آورد به خاطر
مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را
آن قدر که پیچید به خود در کف حجره
هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را
بردند تنش را به چه وضعی به روی بام
تا که نکند هیچ کسی جستجویش را
خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند
خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را
سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت
تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را
از بس که به پیشانی او زخم نشسته است
گویا که گرفته است به خونش، وضویش را
با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد
وقتی که نمی دید دگر روبرویش را
#محمدجواد_شیرازی
@hoseiniye_ye_del