نمی پرسم ای شاه تاج سرت کو؟
چه آمد بگو برسرت؟لشگرت کو؟
چرا دست روی کمر می روی راه؟
دلاور! علمدار نام آورت کو؟
نمک روی زخمت نمی پاشم اما
علی اکبرت را چه شد؟ اصغرت کو؟
چرا باد یک عمر باید به طعنه
بگوید که ای سرو برگ و برت کو؟
از انگشت چون باید اول بپرسم؟
پس اصلا نمی پرسم انگشترت کو؟
چرا روی نیزه نمی پُرسی از خود
که ای ماه هفتادو یک اخترت کو؟
چرا آسمان خالی از توست شهباز؟
شکوه دل انگیز بال و پرت کو؟
خبر داری از ماجرای اسارت؟
نگفتی به خود معجر خواهرت کو؟
تنِ بی سرت مست کرده جهان را
عجب شیشه عطری...آخر دَرَت کو؟
#اربعین
#سیدضیاء_موسوی