من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
بر مشام جان زدم، یک قطره از عطر حسینی
سبقت از مُشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم
عالم ذر، ذرهای از خاک پای حضرتش را
از برای افتخار از حضرت داور گرفتم
بر در دروازهٔ ساعات، یک ساعت نشستم
تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم
زینبی دیدم، چه زینب؟ کاش مداحش بمیرد!
من ز آه آتشینش، پای تا سر در گرفتم
سر شکسته، دل پر از خون، دیده خونآلود اما
حالتی دیدم که بر خود، حالتی دیگر گرفتم
امّ لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده
گفت من این رعشه از داغ علیاکبر گرفتم
ناگه از بالای نِی فرمود شاه تشنهکامان
سر به راه دوست دادم، زندگی از سر گرفتم
اکبرم کشتند و عون و جعفر و عباس و قاسم
تا خودم از تشنگی، آب از دم خنجر گرفتم
گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان
حظّ آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم
#مرشد_چلویی (ساعی)
#امام_حسین 🏴
@hoseiniye_ye_del