☘☘☘☘
🌸🍃نیمه شعبان
امشب دوباره لوح و قلم را طلا کنم
قافیه های نابِ خدایی جدا کنم
امشب تمامِ عشق ، مهیّا شده ولی
باید بساطِ شور و شعف دست و پا کنم
یوسف نشسته است ، کلافی به روی دست
گوید : مقابلِ رخِ او من حیا کنم…
زیباترین عزیزِ دلِ فاطمه رسید
دیگر چگونه سروریِ مصر را کنم؟
موسی مقابلش سَرِ تعظیم آورد
عیسی نشسته است بگوید چه ها کنم؟
آقای بی نظیرِ دو عالم خوش آمدی
باید چگونه شکرِ تو را بر خدا کنم؟
نامَت بلندتر ز مقاماتِ انبیاست
امشب بر آن سَرَم که تو را برملا کنم
تو حیدری و فاطمه ای و محمدّی
اصلا نمیشود که شما را جدا کنم
گاهی حسین هستی و گاهی خودِ حسن
فرقی نمیکند چه کسی را صدا کنم…
زلفت چقدر بوی خوش و دلپذیر داشت
شب تا سحر گداییِ باد صبا کنم
امشب نشسته ام سَرِ بازارِ عاشقی
تا کار و بارِ زندگی ام را رها کنم
آقای آسمانِ منی و مقدّسی…
پس حق بده که رو به خودت اِلتجا کنم
ذکرت درست مثلِ «علی» «یا علی» بُوَد
نامَت عبادتی است که آن را ادا کنم
شوقِ رسیدنت ، بخدا کُشت شیعه را
پا بر سَرَم گذار ، سَرَم را فدا کنم
قنداقه ات که رفت ، دلِ مادرت شکست
میگفت بر ربابِ حسین اقتدا کنم
پا بر زمین نهادی و ما بی لیاقتیم
تو میروی و من به ظهورت دعا کنم
#ولادت_امام_زمان_عج
#پوریا_باقری
@hoseiniye_ye_del
╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘☘☘☘
🌸🍃 زبانحال یک زائر بقیع
مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع
کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع
زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع
میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع
لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها
شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها
خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او
رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او
زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او
ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او
چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی...
دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی
باز هم رو به بقیع ، گریه کنان... بی تابی
دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی
نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی
قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی
اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت
خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت
ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد...
از دَرِ "شیخِ طبرسی"ِ حَرَم رَد شد و بعد...
سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محمد؟» شد و بعد...
اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد...
السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم
سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم
اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد
وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد
زیرِ لب "آمدم ای شاه" که نجوا میکرد...
دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد
چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا
تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا...؟
نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید...
بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد
بُرد نامِ حسن و... باز دو چشمش تَر شد
داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد
اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد
وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد
پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد
دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود...
آه... از خواب پرید و جگرش تیر کشید
چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید...
فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید
زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم،
میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم...»
#هشتم_شوال
#سالگرد_تخریب_بقیع
#لعن_الله_علی_آل_سعود
#پوریا_باقری
@hoseiniye_ye_del
╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘☘☘☘
🌸🍃حسین جان
هوا هوای حسین و هوا هوای حرم
دلم عجیب هوایی شده برای حرم
سفر به دور جهان مال هرکه میخواهد
سفر به کرب و بلا روزی گدای حرم
سرم که قابلتان نیست ، کل اجدادم
شود فدای شما و شود فدای حرم
نگاه سمت حریم و نگاه بر گنبد
چقدر شکر کند ، زائر از خدای حرم؟
کسی که کرب و بلا رفته خوب میداند
دم غروب چه حالی شود فضای حرم
صدای مادر پهلو شکسته می آید
شروع میشود انگار روضه های حرم
سری به نیزه و جسمی میان گودال است
شکسته کشتی ارباب و ناخدای حرم
صدای ناله ی زهراست میرود تا عرش
میان این همه غوغا و این صدای حرم
وزید باد مخالف ، هوا پریشان شد
حرم گرفته دلم را دلم هوای حرم
#پوریا_باقری
@hoseiniye_ye_del
╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
✅ زبانحال یک زائر بقیع...
مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع
کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع
زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع
میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع
لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها
شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها
خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او
رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او
زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او
ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او
چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی...
دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی
باز هم رو به بقیع ، گریه کنان... بی تابی
دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی
نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی
قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی
اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت
خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت
ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد...
از دَرِ "شیخِ طبرسی"ِ حَرَم رَد شد و بعد...
سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محمد؟» شد و بعد...
اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد...
السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم
سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم
اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد
وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد
زیرِ لب "آمدم ای شاه" که نجوا میکرد...
دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد
چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا
تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا...؟
نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید...
بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد
بُرد نامِ حسن و... باز دو چشمش تَر شد
داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد
اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد
وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد
پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد
دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود...
آه... از خواب پرید و جگرش تیر کشید
چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید...
فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید
زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم،
میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم...»
#پوریا_باقری
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشم را سمت حرم خیره کن و حرف بزن
بگو آقا بخدا نیست دگر صبر و قرار...
#پوریا_باقری
#محرم 🏴
#اربعین 🖤
@hoseiniye_ye_del
غزل ولادت حضرت عبدالعظیم 🌸🍃
هیچ کَس نیست ، به این سادگی ارباب شود
مرهمِ زخمِ دلِ نوکرِ بی تاب شود...
هر که از مردمِ این شهر ، گرفتار شود
مطمئنّاً ز سَرِ خوانِ تو سیراب شود
قسمت این بود ، شما مالکِ تهران بشوی
و حریمت به دلِ شهر ، چو مهتاب شود
شبِ جمعه است ، دلم باز هوایی شده و...
طرحی از عکسِ حَرَم در نگه ام قاب شود
خودِ ارباب نوشته است که در دوری شان
هر شبِ جمعه ، توسّل به شما باب شود
حضرتِ عبدُالعَظیمِ حسنی... ، آقا جان
نگهی کن که دلم زائرِ ارباب شود
#پوریا_باقری
@hoseiniye_ye_del
🍃🌸🍃🌸🍃🌸