در عــالم جـــود جـــاودان است جواد
بر آل عـــلی عــزیز جـــان است جواد
یا فـــــــــاطمه گریه کن به حال پسرت
جان داده به غربت و جوان است جواد
#ولی_الله_کلامی_زنجانی
@hoseiniye_ye_del
ای داد رسِ روز معاد ، ادرکنی
ای سرور و سر خیل عِباد ادرکنی
ما دست بدامان تو هستیم ، مدد
ای جلوه ی جود، یا جواد ادرکنی
#امیررضا_فرجوند
@hoseiniye_ye_del
گفتند جواد است سر راه نشستیم
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
@hoseiniye_ye_del
کم کم در ابتدای خیابان کاظمین
دارم همان گدای قدیم تو می شوم
#علی_اکبر_لطیفیان
#یا_جواد_الائمه_أدرکنی
@hoseiniye_ye_del
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
#علی_اکبر_لطیفیان
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_ع_شهادت🏴
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است
ناله ی العطش من نرسیده به کسی
چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است
صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس
در زمین خوردن ما دست دگر در کار است
نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است
جای این اذیت وآزار فقط بازار است
به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت
از روی اسب بیفتی به زمین دشوار است
جان به قربان تنی که همه اش غارت شد
بیش از پیرهنش پیکر پاکش....
#سیدپوریا_هاشمی
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_ع_شهادت🏴
رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی
نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَبَالهادی!
دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی
کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَبَالهادی!
لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد
چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَبَالهادی!
شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر
مگر خدای نکرده پَرَت ... ؛ ابالهادی!
میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و…
بریده شد نفس آخرت ؛ اَبَالهادی!
مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد
صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَبَالهادی!
سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید
ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی!
دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس
ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی!
اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود
ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَبَالهادی
چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید
برای غارت انگشترت ؛ اَبَالهادی!
#علیرضا_خاکساری
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_علیه_السلام🏴
#شهادت
#غزل
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده
اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده
زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده
شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده
نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود
جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده
چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع)
کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده
نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب
زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده
گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش
عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده
به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار
عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده
به سختی در میان هلهله مظلوم جان داده
چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده
تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه...
به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده!
#مرضیه_عاطفی
@hoseiniye_ye_del
#امام_جواد_ع_شهادت🏴
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد...
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد...
#عباس_احمدی
@hoseiniye_ye_del
یا جواد الآئمه(ع)🏴
.
یک جوان غریب و یک شهری
که ز پیر و جوان مقابل اوست
مَحرم هرکسی همسرش است
همسر این جوان ، قاتل اوست
.
سینه ات را ز داغ خون کردند
جگرت را به زهر پاشیدند
ناله از زجر زهر میکردی
به تو اما چقدر خندیدند
.
آنقدر زهر ، زهر خود را ریخت
که به جسمت دگر توان نرسد
پشت در هلهله بپا شده بود
که صدایت به این و آن نرسد
.
اِی بهار رضا ،خزان شده ای
تو کجا و نشانه ی پیری؟
وسط حجره ی غریبی خود
داری انگار روضه میگیری
.
روضه ای از جفای همسر خود
از غم غربتت سخن داری
هِی به یاد مدینه می افتی
زیر لب ذکر یا حسن داری
.
از لبت ، پاره پاره ی جگرت
لخته لخته بر آستین میریخت
پیش لبهای تشنه از عطشت
کاسه ی آب بر زمین میریخت
.
پیکرت را کشان کشان تا بام
میبرند ، آه ، میروی از حال
یادت افتاد روضه ای دیگر
سر گودال تا ته گودال
.
پیکر تو سه روز بر روی بام
این خودش ماجرای درد و غم است
باز باقیست جای شکرش که
رویِ این بام ، ریگ داغ کم است
.
خواهر و مادرت که لازم نیست
به تنِ بی سرِ تو سر بزنند
یا ببینند عده ای با تیغ
زخم بر روی زخمِ تر بزنند
.
سَرِ آخر کفن نصیبت شد
تنِ تو بی کفن نمی ماند
نانجیبی بر رویِ جسمت
اسبِ با نعل نو نمیراند
#ایمان_دهقانیا
@hoseiniye_ye_del