eitaa logo
کانال حسینیه مجازی اباعبدالله الحسین ع
5هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
15هزار ویدیو
787 فایل
کانال آموزش فرهنگ ایرانی اسلامی سیاسی اجتماعی وابسته به مرکز فرهنگی ونیکوکاری بیت المهدی عج کمک نقدی بشماره 6037697429548081 حسینیه مجازی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آیت الله مصباح‌ یزدی رحمت الله علیه: مراتب توحید پیشکش؛ دعا کنیم مسلمان از دنیا برویم! ✍یادمان بماند، جمله‌ای که سردار دل‌ها، حاج قاسم عزیز با سه قسم جلاله گفت: 💥«والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.» 🌍 https://eitaa.com/hosiniya
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 حضرت امام‌(ره): تاریخ اسلام جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانى مثل جوانهاى ایران ما سراغ ندارد. و ملتى مثل ملت ایران در تاریخ ثبت نشده است. شما در کجاى تاریخ - جز یک برهه در صدر اسلام آن هم نه به‌طور وسیع بلکه به‌طور محدود - سراغ دارید که جوانان یک کشور این‌طور عاشق جنگ باشند؟ این‌طور عاشق دفاع از کشور خودشان باشند؟ و این طور ملت، همه با هم یکصدا دنبال پیروزى ارتش و سپاه پاسداران و سایر قواى مُسلَّحه باشند؟ و کجا دیدید که عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ من به این چهره‌هاى نورانى و بشّاش شما، و به این گریه‌هاى شوق شما حسرت مى‌برم. من احساس حقارت مى‌کنم. من وقتى با این چهره‌ها مواجه مى‌شوم. و این قلبهائى که به واسطه توجه به خداى تبارک و تعالى این‌طور در چهره‌ها اثر گذاشته است، احساس حقارت مى‌کنم. من غیر از دعا که بدرقه شما کنم چیزى ندارم که به شما بکنم. من چطور به این احساسات خداگونه و به این توجهاتى که شما به خداى تبارک و تعالى دارید، و به این عزم راسخ شما و این شجاعت بینظیر شما، چطور من مى‌توانم از شما ستایش کنم؟ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  بابا نظر _ ۱۰۶ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی                                 •┈••✾❀○❀✾••┈• 🔻 عملیات کربلای ۵ 🔘 صبح روز پنجم عملیات هلی کوپترهای دشمن در آسمان ظاهر شدند. هشت فروند هواپیمای جنگنده و دو فروند توپولف هـم کـه بـمـبـهـای سنگین حمل می‌کنند بالای سر ما به پرواز درآمدند. بمباران به قدری شدید شده بود که نهایت نداشت. هلی کوپترها از پایین کمک می کردند و آتش توپخانه عراق هم قطع نمی‌شد در همین حین، حدود هفت فروند فانتوم ایرانی به آنها حمله کردند. از طریق فرماندهی لشکر دستور دادند از دوشکاها استفاده نکنیم. ممکن بود به هواپیماهای خودی صدمه بخورد. 🔘 دو فروند اف چهارده، شش فروند فانتوم و اف پنج بودند. آتش ما قطع شد و نگاه می‌کردیم ببینیم چه می‌کنند. در کانال شهرک دوعیجی، سنگر بتونی خیلی محکمی داشتیم و من کنار آن ایستادم. هواپیماهای عراقی تا دیدند هواپیماهای ایرانی از سمت اهواز نمایان شدند، آرایش گرفتند. یک دفعه فانتومها مثل موشک به سمت آسمان رفتند. این حرکت‌ها زیبا بود. فانتومها از بالا با سر به سمت هواپیماهای عراقی برگشتند. هواپیماهای عراقی پراکنده شدند. یک اف چهارده، موشکی به سمت یکی از هواپیماهای عراقی که نزدیک در ایران بود رها کرد. هواپیمای عراقی سقوط کرد. همه تکبیر گفتند. میگهای عراقی تلاش می‌کردند که دو فروند توپولف را دور کنند. 🔘 یکی از توپولفهـا مسیر خود را به سمت پتروشیمی کج کرد و یکی از فانتومها به دنبال او و سمت خاک عراق رفت. ما نگران شدیم اگر فانتوم را می‌زدند، روحیه بچه ها ضعیف می‌شد. فانتوم چرخید و از بغل با موشک به نوک توپولف زد. توپولف با هیکل غول پیکرش اطراف پتروشیمی عراق نقش زمین شد. بعد از این حادثه فانتومها در آسمان منطقه ماندند و هواپیماهای عراقی متواری شدند. نیم ساعتی گذشت. تعداد زیادی هواپیمای عراقی در آسمان دیدم ظاهر شدند. آنها سمت اهواز و دزفول رفتند. چند نفر از بچه های یگان دریایی که در سد دز بودند می‌گفتند: میگها به دزفول می آمدند که یک دفعه فانتومهای خودی برای مقابله از زمین بلند شدند. چهار پنج فروند از هواپیماهای عراقی در آنجا سقوط کردند. گویی هواپیماها در آسمان مانند نیروهای زمینی جنگ تن به تن می کردند. 🔘 مردم هم بی واهمه تماشا می‌کردند و نترسیدند و به جان پناه نرفتند. میگها به فکر نجات خودشان بودند. تمام بمبهاشان را در بیابانها و کشتزار اطراف دزفول و اندیمشک رها کردند و پا به فرار گذاشتند. عصر روز بعد، آقای قاآنی به خط آمد. من خیلی خسته بودم. آقای قاآنی گفت: حاج آقا، چکار باید بکنیم؟ گفتم: باید آخرین گردانهای خط شکن را به من بدهید. منظور من، گردانهای کوثر دو، به فرماندهی آقای اسحاقی و الحدید دو، به فرماندهی آقای سراج بود. آقا اسماعیل گفت: حالا ببینم چه می شود. 🔘 شب را در همان جا به صبح رساندیم. صبح ساعت هشت یا نه بود که آقای قاآنی برای صحبت کردن با من آمد. گفتم گوش‌هایم نمی شنود. باید مطلب را بنویسید تا من بخوانم. نگاهی کرد و رفت و ساعت دو بعد از ظهر گردانها آمدند. آقای قاآنی هم آمد. باز هم نگاهی کرد و رفت و دیگر برنگشت. آقای قاآنی بعدها گفت که به قرارگاه رفته تا بگوید لشکر به پایان خط رسیده اما وقتی وارد قرارگاه شده آقارشید و آقارحیم صفوی هر دو بـه آقـای قاآنی پرخاش کرده بودند که شما آدمهای بی عرضه ای هستید. مگر چقدر نیروی عراقی آن جاست که لشکر شما بایکوت شده. 🔘 آقای قاآنی می گفت: واقعاً دلم از این حرف شکست چون ما هفت هشت روز جان کنده بودیم. تصمیم گرفتیم که به هر قیمتی شده شهرک را تصرف کنیم. از طرفی هم علی ابراهیمی علی پور شریفی و تعدادی از بچه هایی را که سالهای سال با هم بودیم از دست داده بودم. دیگر زندگی برایم بی ارزش شده بود. اصلاً به فکر زنده ماندن نبودم. تصمیم گرفتم عملیات انتحاری انجام بدهم. پیش خودم حساب کردم، دیدم از خط ما تا خط عراقی‌ها فاصله‌ای نیست. اگر با موتور می رفتم، چند ثانیه ای به آنجا می‌رسیدم. هیچ تیراندازی هم قادر نبود مرا بزند. حساب کردم که اگر تند حرکت کنم دو تا سه دقیقه کار است. در این سه دقیقه دشمن نمی تواند بفهمد که من خودی یا بیگانه هستم. گفتم کار جشعمی را تمام می‌کنم و شورای فرماندهی او را از بین می‌برم. اگر هم شهید شدم نیروهای دیگر کار شهرک را تمام می‌کنند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک خاطرات رزمندگان دفاع مقدس https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂؛⚡️؛🍂 ⚡️؛ 🍂 🍂 در کوچه های خرمشهر ۲۸) خاطرات مدافعین خرمشهر مریم شانکی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 ‌ سید صالح موسوی نیروهای دشمن هنوز ساختمان را در اختیار داشتند و به راحتی از در پشتی آن رفت و آمد می‌کردند. ناچار تصمیم گرفتیم که خودمان ساختمان را محاصره کنیم. از ساعت هشت و نیم صبح تا چهار بعد از ظهر درگیر بودیم تا آنکه توانستیم ساختمان را محاصره کنیم و با آرپی جی و نارنجک تفنگی آنجا را به آتش بکشیم. در آن حمله تعدادی از عراقی‌ها کشته شدند و بقیه فرار کردند. درگیری بسیار سختی بود، طوری که حتی تکاورها هم نتوانستند مقاومت کنند و با دادن چند شهید عقب کشیدند. ( فردای آن روز عراقی‌ها سرعلی هاشیمیان را زیر زنجیرهای نفربری گذاشته و از رویش گذشتند.) بچه ها مثل همیشه ماندند و ساختمان را گرفتند اما به دلیل کمبود نیرو باز خسته شدند و عقب کشیدند. دیگر شکل خاص و منسجمی نداشتیم و هر روز تعدادی از بچه ها شهید می‌شدند تا آن که یکی از روزها خبر رسید که نیروهای دشمن، طرف سنتاب محاصره شده‌اند و ارتشی‌ها احتیاج به کمک دارند. بلافاصله با بچه ها راه افتادیم و خود را به آنجا رساندیم. من آرپی جی داشتم و به همین دلیل نورانی پیشنهاد کرد که با «پرویز عرب» مراقب سنتاب باشیم. تانکهای دشمن در فاصله ده متری ما بودند. تعدادی از بچه ها و دشمن را زیر آتش گرفتند. عراقی‌ها غافلگیر شده بودند و سینه خیز عقب نشینی می‌کردند و زخمی‌هایشان را نیز با خود می‌بردند. در همان حال نورانی را دیدم که جلو میرفت و با نارنجک تفنگی دشمن را زیر آتش گرفته بود. ناگهان متوجه یکی از تانکهای عراقی شدیم که در فاصله پنج متری ما پشت حصار کائوچویی مستقر شده بود. برای آنکه گلوله‌ام خطا نرود، منتظر شدم تا از پشت حصار بیرون بیاید. با آمدن نورانی، وقتی رویم را برگردانم دیگر چیزی نفهمیدم. کمی بعداز ناله ای مبهم ناخودآگاه خود را چندمتر آنطرف تر روی درخت شکسته ای دیدم. گویا که ترکش به سرم اصابت کرده بود. بچه ها می گفتند: پرویز چی شده؟ پرویز چی شده؟... در همان حین متوجه تکه هایی از صورت و مغزی شدم که به پشت سرم پاشیده شده بود. آنها اجزای بدن پرویز بودند، کمی بعد وقتی بچه ها مرا عقب کشیدند بار دیگر حمله کردند و دشمن را عقب راندند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد خاطرات رزمندگان دفاع مقدس https://eitaa.com/hosiniya
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین. رفیق شهیدم شهید جهاد مغنیه 🌹 اولین بار عکس شهید و تو بنر توخیابون دیدم . دوران دانشجویی یه استاد خیلی سخت گیر داشتیم که به هیچ وجه به کسی نمره کامل نمی‌داد یه بار چندتا مقاله ازمون خواست به عنوان نمره عملی ترم که مشابه با بقیه نباشه من که نگران نمره پایان ترمم بودم همونجا متوسل شدم به شهید جهاد مغنیه که اگه نمره قبولی بگیرم یه سوره یاسین هدیه کنم بهشون و من از اون استاد نمره ۲۰ گرفتم . شهدا هرکجا باشیم هوامونو دارن وما تا ابد مدیون آنها هستیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺🌺🌺🌺🌺
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️ بخوان دعای فرج را که یار برگردد بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی حدیث غیبت یار تو مختصر گردد بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد لبیــک یا حسیـــــن🖤 💠برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمانمون هزاران صلوات💠 ✨بسم الله الرّحمن الرّحیم🖤 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ🌎 وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ🪐 وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ ❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️ اللّهم عجّل لولیک الفرج به حقّ حضرت زینب کبری(سلام الله علیه)🏴 ❇️🔸❇️🔸🖤🔸❇️🔸❇️
💫📗 🌹🍃ترکش های ولگرد عنوان مجموعه ی پنج جلدی داستان ها و خاطرات طنز دفاع مقدس اثر داوود امیریان است. این مجموعه شامل پنج جلد: 1️⃣ « برادران مزدور» شامل ده داستان طنز: معتمد محله ما؛ ترکش بی ریا؛ گودزیلای عراقی؛ پرسپولیس هورا!؛ اسیر شکم؛ تحفه ها؛ کدخدای نوجوان؛ برادران مزدور!؛ تاب تاب عباسی!؛ پسِ کلّه ی جبار. 2️⃣ «جاسم رمبو» شامل هشت داستان طنز : دیوانه جبهه؛ آمیرزا عبدالطمع؛ در جست و جوی قهرمان؛ جاسم رمبو؛ عمو پفکی؛ آن شب که واویلا شده؛ نمکی و دستیارش! و یک قدم دور از قبله. 3️⃣ «شمر و صدام و یارانش» شامل نه داستان طنز : مرده و مرده شور؛ شیرجه در آب؛ ثواب جمع کن ها!؛ فراری؛ مردی که واقعاً شهردار بود؛ مجسمه های زنده؛ تصادف خوش یمن؛ صد تا به راست، پنجاه تا به چپ؛ شمر و صدام و یارانش! 4️⃣ «ماردونا در سنگر دشمن» شامل شش داستان طنز: مارادونا در سنگر دشمن!، قهرمانان فینال آسیا، جیغ بنفش در اتاق عمل، دوست مار و عقرب ها، انتقام پر دردسر و شب نشینی در جهنم است. 5️⃣ «داماد فرمانده ی لشکر» شامل شش داستان طنز: امام جماعت غصبی، یار امام کجا رفت، آبجی ماشاالله، فرمانده رشید گردان، داماد فرمانده لشکر، جنگ با تو کاری ندارد. را شامل می شود.
11-tarkeshhaye_velghard.mp3_95324.mp3
686.3K
💫📗 کتاب صوتی 🌹🍃" ترکش های ولگرد " 🥀🤍" حکایت های طنز دفاع مقدس" 🌹🍃 اثر: داوود امیریان 🥀🤍 با صدای: (رضا رهگذر) 0️⃣1️⃣ قسمت دهم ⏰زمان: 4:31 🔘در این قسمت میشنویم: 📌پس کله ی جبار...
D1736633T13587376(Web).Mp3
4.28M
✅ تلاوت درخواستی / ۶۷۶ 🔸سوره‌‌های نجم، ضحی، شرح، تین، علق و قدر 🔹به مدت ۳۶ دقیقه 🔸با صدای مرحوم استاد عبدالفتاح شعشاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا