eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
329 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
چشم تو سمت من، دل من گير نيزه‌هاست اين سينه پاره پاره‌ی شمشير نيزه‌هاست عشقت مرا به كوچه و بازار می‌كشد زينب اسير رشته‌ی زنجير نيزه‌هاست سُرخی معجر من و پيشانی‌ات حسين اثبات آيه آيه‌ی تفسير نيزه‌هاست اي لاله‌ای كه خون چكد از ساقه‌ات هنوز اين زخم‌های وا شده تقصير نيزه‌هاست قرآن مخوان دوباره كه يكبار ديده‌ام آن سنگ‌ها كه بابت تقدير نيزه‌هاست قرآن مخوان كه پيرزنی روي بام‌ها در انتظار پاسخ تكبير نيزه‌هاست در بين راه نيزه‌ی تو ايستاده بود جا ماندن كه باعث تأخير نيزه‌هاست؟ :: گفتم كه چند لحظه بخوابم ولي نشد اين خواب هم تجسم تصوير نيزه‌هاست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو من به تو دوخته‌ام دیده، تو برمن از نی یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو اُسرا با من و رأس شهدا با تو به حق چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو روی تو ماه من و ماه تو عباس امّا ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من تا دانند که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو هر دو نستوه چو کوهیم برِ سیل امّا عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو مدعی خواست که از بیخ کند ریشه‌ی ما بی خبر زآن که غروب‌ست پگاه من و تو ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با غصه‌های آل عبا گریه می‌کنی در اوج روضه‌های عزا گریه می‌کنی ما با گناه اشک تو را در می‌آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می‌کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه‌های ما می‌آیی و بدون صدا گریه می‌کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می‌کنی بر کشته‌ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می‌کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می‌کنی بر رأس‌های رفته به بالای نیزه‌ها با خیزران و طشت طلا گریه می‌کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه‌های آل عبا گریه می‌کنی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دامن زلف تو در دست صبا افتاده است که دل خسته‌ام اینگونه ز پا افتاده است گرچه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر پیکرت روی تن خاک، رها افتاده است چه‌کنم اینقَدَر از نیزه نیوفتی پائین؟! تا به اینجا سرت از نی دو سه جا افتاده است سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت که چنین نای تو از شور و نوا افتاده است باز هم حرمله افتاده به جان اسرا گوش کن ولوله بین اسرا افتاده است :: همه دارند بدنبال کسی می‌گردند دخترت گم شده! ای وای! کجا افتاده است؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
۱۸ مرداد سالروز شهادت گرامی باد. وصیت‌نامه شهید محسن حججی: خودتان را برای ظهور امام زمان (عج) و جنگ با کفار بخصوص «اسرائیل» آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است..! تصور کن تو در سنگر، وَ داعِش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد :: جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آرام جان خسته‌دلان! پیکرت کجاست؟ جانم به لب رسیده پدر جان، سرت کجاست؟ جسمت اسیر فتنۀ یغماگران شده پیراهن امانتی مادرت کجاست؟ از چه جواب دختر خود را نمی‌دهی؟ بابای با محبّتم! انگشترت کجاست؟ در خیمه هر چه بود به تاراج فتنه رفت خاکم به سر، عمامۀ پیغمبرت کجاست؟ سوز عطش ز خون تنت موج می‌‌زند ای تشنه‌لب، برادر آب‌آورت کجاست؟ از دود خیمه تربت شش‌ماهه گم شده بابا بگو مزار علی‌اصغرت کجاست؟.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از زبان زجر(لعنت الله علیه) خسته‌ام بس که بین این صحرا در پی تو دویده‌ام ای طفل چکمه‌هایم خراب شد از بس خار از آن کشیده‌ام ای طفل نام من را شنیده‌ای تاحال؟ خوب بشنو که نام من زجر است! از من و شغل من چه می‌دانی؟ کار هر صبح و شام من زجر است! دیدم از دور با کسی انگار درد دل بی حساب می‌کردی چه کسی را در این بیابان‌ها مادر خود خطاب میکردی؟ به امید کمک مباش ای طفل! احدی بین دشت هرگز نیست زحمتم دادی و نمی‌دانی در مرامم گذشت هرگز نیست وقتی از روی ناقه با لگدم به روی خاک با سر افتادی باید این را حساب می‌کردی که تو با بد کسی درافتادی از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها) بس کن ای زجر کم گزافه بگو گرچه طفلم ولی یلی هستم جز خدا از کسی نمی‌ترسم نوه‌ی مرتضی علی هستم اگر آهم درآید از سینه کار تو اشک و آه خواهد شد هرکسی با رقیه در افتد روزگارش سیاه خواهد شد تو مرا هر چقدر هم، بزنی باز هم جان نمی‌سپارم من مقصد آخرین من شام است با حبیبم قرار دارم من من خبر دارم او شهید شده ورنه بی من نمی‌رود سفری خواستم عمه غصه کم بخورد زده‌ام خویش را به بی خبری من اگر که تو را حلال کنم ولی از حرمله نمی‌گذرم از کلام رباب فهمیدم پیش لشکر خجل شده پدرم قصد دارم در انتهای قیام آبروی یزید را ببرم بعد هم با خیال آسوده می‌روم، می‌روم سوی پدرم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پس از مادر که لبخندش گشاید باب رحمت را خدا بر دختران بخشیده دریای محبت را به مردان شعله‌ای از غیرت خود داده و جایش به زن‌ها هدیه داده مهربانی و نجابت را به آنان که پسر داده، توان و عزت افزوده به هرکه دختری بخشیده کامل کرده نعمت را پسر دلگرمی و آرام مادر می‌شود اما پدر با دخترش طی می‌کند راه سعادت را به دخترها مگر چیزی به‌غیراز ناز می‌آید پدرها خوب می‌فهمند وصف این لطافت را خدا آیات رحمت را به دختر دارها گفته بپرس از هرکه دختر دارد این حق و حقیقت را زمانی می‌شود ام‌ابیها بهر پیغمبر به پایان می‌رساند سال‌ها ظلم و جهالت را زمانی می‌شود زینت برای ساقی کوثر مزین می‌کند دامان خورشید ولایت را زمانی چون سه‌ساله دختر شیرین ثارالله وجودش رنگ بو بخشد بهار سبز عصمت را یگانه دختری از نسل پیغام‌آور خاتم به روی دست آورده برای خلق رحمت را یگانه دختری مثل علی عالی اعلا صبورانه به عالم هدیه می‌دارد هدایت را سه‌ساله دختری از نسل نور و آب و آیینه که مثل جده‌اش زهرا شرف داده شرافت را حسین بن علی را جان و از جان نیز شیرین‌تر بمیرم این‌همه آرامش و مهر و عطوفت را دل‌وجان پدر بوده، دل‌وجان پدر برده چه باید گفت این دلدادگی بی‌نهایت را گلی که ارث برده از عموی مهربان خود بصیرت را، فضیلت را، اصالت را، شجاعت را بمیرم دختری را که به زینب اقتدا کرده به‌جا آورده چون او حق پاکی و صداقت را در آن وادی که از هر سو بلایی تازه سر می‌زد به صبری زینبی می‌برد با خود درد غربت را به روی شانه‌ها می‌برد پرچم را اگر زینب سه‌ساله برملا می‌کرد با گریه حقیقت را دم دروازه‌ی ساعت که خون شد چشم‌ها از غم به لحن کودکی فریاد زد بر شام غیرت را خرابه دردهایش را به پایان برد تا زینب به خاک تیره بسپارد نسیم صبح رحمت را میان چادری کوچک نهانش کرد تا فردا به دست کوچک خود وا‌کند قفل قیامت را ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
نیزه‌دارت به من یتیمی را داشت از روی نی نشان می‌داد پیش چشمان کودکانت کاش کمتر آن نیزه را تکان می‌داد تو روی نیزه هم اگر باشی سایه‌ات هم‌چنان روی سرِ ماست ای سر روی نیزه!‌ ای خورشید! گرمی‌ات جان به کاروان می‌داد دیگر آسان نمی‌توان رد شد هرگز از پیش قتلگاه... آری به دل روضه‌خوان تو -که منم- کاش قدری خدا توان می‌داد: سائلی آمد و تو در سجده «انّمایی» دوباره نازل شد چه کسی مثل تو نگینش را این‌چنین دست ساربان می‌داد؟ کم‌کم آرام می‌شوی آری سر روی پای من که بگذاری بیشتر با تو حرف می‌زدم آه درد دوری اگر امان می‌داد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از خیمه‌ها که رفتی و دیدی مرا به خواب داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده‌ای گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد می‌گفت عمّه‌ام به رخم بوسه داده‌ای... تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی من چشم از سر تو دمی برنداشتم با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی یک‌باره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد گویا توان دیدن عمّه نداشتی... با آنکه دستبرد خزان دیده‌ای ولیک باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است رخسار توست باغ همیشه بهار من افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد از غنچه‌های صبح، لبت نوشکفته‌تر از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته‌تر هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد بر زاری‌ام ز دیده و دل، زار گریه کرد هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت بر حال او دل در و دیوار گریه کرد ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی امشب حسد به کلبۀ من ماه می‌بَرد گر میزبان نیامده امشب به پیشواز از من مَرَنج، عمّه مرا راه می‌برد گر اشک من به چهرۀ مهتابی‌ام نبود ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت معذور دار، اگر شده آشفته موی من دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بی‌کسی این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟ پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه‌ام دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه‌ام... ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من دست از جهان و هر چه در آن هست می‌کشم سیلی، گرفته قوّت بینایی‌ام اگر من تا شناسمت به رُخت دست می‌کشم ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است انگشت‌ها که با لب تو بوده آشنا باور نمی‌کنند که این لب همان لب است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی اگر قدم بگذاری به چشم بارانی بیا که بی‌تو نیامد شبی به چشمم خواب برای تو چه بگویم از این پریشانی؟ چرا کنم گله از روزهای دلتنگی؟ تو حال و روز دلم را نگفته می‌دانی! نه دل بدون تو طاقت می‌آورد دیگر نه تو اگر که بیایی همیشه می‌مانی چه کرده با دل من داغ، دور از چشمت چه کرده با دلم این گریه‌های پنهانی ببین سراغ تو را هر غروب می‌گیرم قدم قدم من از این کوچه‌های کنعانی نسیم مژدۀ پیراهن تو را آورد نسیم آمده با حال و روز بارانی نسیم آمده با عطر عود و خاکستر نسیم آمده با ناله‌ای نیستانی بیا که دختر تو نیست ماندنی بی‌تو بیا که کُشت مرا این شب زمستانی! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو وقتی اومدی گفتم که تقصیر دل من بود تو که دیدی بابات خوابه چه وقت گریه کردن بود حالا که اومدی پیشم بازم آغوشتو وا کن بغل کن بغضمو بازم غریبی‌مو تماشا کن حالا که اومدی پیشم بزار خلوت کنم با تو بزار تعریف کنم، بعدش ببین من پیر شدم یا تو ببخش حرفای تعریفی‌م دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی خرابه جای خوبی نیست خرابه بسترش خاکه خرابه بالشش خشته تو خیلی خاکی‌ای اما برای دخترت زشته برای دخترت زشته که خونَش این طوری باشه بزار چیزی نگم شاید تو حرفام دلخوری باشه کدوم خانوم با این حالش پیش مهمون معذب نیست ببخش از راه طولانی سر و وضعم مرتب نیست اگه مهمون داری باید براش با جون مهیا شی خجالت می‌کشی وقتی نتونی از زمین پاشی نگی من بی ادب بودم نگی این دختر عاشق نیست نمی‌تونم پاشم از جام پاهام پاهای سابق نیست حالا چشمای کم سومو به هر چی جز تو می‌بندم به زورم باشه پا می‌شم به زورم باشه می‌خندم مگه تو صورتم امشب بغیر از خنده چی دیدی که از وقتی پیشم هستی یه بار حتی نخندیدی یکی دستش تو تاریکی به گونم خورده، چیزی نیست یکی از من یه گوشواره امانت برده، چیزی نیست فقط دلتنگ تو بودم که اعصابم به هم ریخته یه قدری خسته‌ی راهم یه کم خوابم به هم ریخته می‌خوام امشب سرت تا صبح به روی دامنم باشه می‌خوام امشب شب خوبِ ازینجا رفتنم باشه دیگه اخماتو واکردی منم با بغض می‌خندم بیا آغوشتو وا کن منم چشمامو میبندم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e