1_352456049.mp3
7.62M
🌲🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌲
🕌 هر موقع گرفتار شدی بگو ...
🚦 خیلی عالی گفته حاج آقا عالی
#سلام_آقاجانم❤️
خبر #آمدنت آمده، از راه بیا
سر بزن از دل یک #جمعه ناگاه بیا
ماه کامل نشود🌖 تا تو نیایی آقا
تا که کامل بشود نیمه این ماه #بیا
عهدکردیم و شکستیم وگذشتی صدبار
باز هم با دل آلوده ما♥️ راه بیا
نفس آلوده زمینگیر #گناهیم ولی
دیگر ازدست همه خسته شدیم آه بیا
راهگمکرده این جاده پر پیچ و خمیم
ای #هدایتگر هر بنده گمراه بیا
چاه غفلت شده سهم همه ما #بیتو
یوسف قافله یک سر به لب چاه بیا😔
جمعهها رفت ولی #جمعه موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعه دلخواه بیا
گفت شاعر: خبر آمد خبری در راه است
خبر آمدنت آمده از راه #بیـــــا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💈💈💈💈💈💈💈💈💈
💐 چه زیبا گفته این پیرمرد اصفهانی
👆 حتما تا آخر گوش کنید
کمرویی۱.mp3
1.3M
🌸🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌸
🏡 خانه های بهشتی 🏡
🙄 کمرویی و خجالت فرزندان
🎙 قسمت اول
سلام بر ابراهیم(ج اول)_1
10.62M
🌈🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌈
💐 شهیدان را شهیدان میشناسند
🌹 سلام بر ابراهیم
🎚 قسمت دوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🕯🕯🕯🕯🕯🕯🕯🌹
⛱ سبک زندگی حضرت موسی
🍎 زنانی که با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور می شوند
📽 قسمت۳۵
🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵
🙋♂🙋♂ دو برادر دوقلویی که یکی ۵۰ سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد!!
🌺 یکی از پیامبران بنی اسرائیل حضرت عُزیر(ع) بود که نام مبارکش یک بار در قرآن آمده است و نامش در لغت یهود،عذرا گفته می شود.پدر و مادرش در منطقە بیت المقدس زندگی می کردند.
🌸 خداوند دو پسر دوقلو به آنها داد که نام یکی را عزیر و نام دیگری را عُذره گذاشتند.عزیر و عذره با هم بزرگ شدند تا به سی سالگی رسیدند.عزیر(ع) پس از آنکه ازدواج کرد به قصد سفر از خانه بیرون آمد.پس از خداحافظی با بستگانش،اندکی انجیر و آب و میوە تازه با خود برداشت تا در سفر از آن بهره بگیرد.
🏚 در بین راه به آبادی رسید که به طور وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و حتی استخوان های ساکنان آنجا نیز پوسیده شده بود.
🏜 هنگامی که عزیر(ع)با دیدن این منظره وحشتناک به فکر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و با خود گفت:چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند؟البته او این سخن را از روی انکار نگفت بلکه از روی تعجب گفت.
🤔 او در این فکر بود که خداوند جانش را گرفت و در ردیف مردگان قرار داد.پس از صد سال،خداوند عزیر(ع) را زنده کرد.
🎤فرشته ای از جانب خدا آمد و از او پرسید: چقدر در این بیابان خوابیده ای؟
🌞او که گمان می کرد ساعاتی بیش در آنجا استراحت کرده باشد در جواب گفت:یک روز یا کمتر!
💫فرشته به او گفت:تو صد سال در اینجا بوده ای.
🍛 اکنون به غذا و آشامیدنی خود بنگر که چگونه به فرمان خدا در تمام این مدت سالم مانده و هیچ آسیبی ندیده است.اما برای اینکه باور کنی به الاغ خود بنگر و ببین که چگونه با مرگ ،اعضای آن از هم متلاشی شده است و اینک ببین که خداوند چگونه اجزای پراکنده و متلاشی شده آن را دوباره جمع آوری کرده و زنده می کند.
🍲با دیدن این منظره عزیر گفت:می دانم که خداوند بر هر چیزی توانا است.اینک مطمئن شدم و مسأله معاد را با تمام وجودم حس کردم و قلبم سرشار از یقین شد.
🏠آنگاه عزیر سوار بر الاغ خود شد و به سوی خانه اش حرکت کرد در مسیر راه می دید که همه چیز تغییر کرده است.
🏭وقتی به زادگاه خود رسید دید که خانه ها و آدمها تغییر کرده اند با دقت به اطراف خود نگاه کرد تا مسیر خانه خود را یافت و به نزدیک منزل خود آمد.
🤶در آنجا پیرزنی لاغر اندام و خمیده قامت و نابینا را دید از او پرسید:آیا منزل عزیر همین جا است؟ پیرزن گفت:آری همین جا است.سپس به دنبال این سخن گریه کرد و گفت:دهها سال است که عزیر مفقود شده و مردم او را فراموش کرده اند چطور تو نام عزیر را به زبان آوردی؟
🌼عزیر گفت:من خود عزیر هستم.خداوند صد سال مرا از این دنیا برد و جزء مردگان در آورد و اینک بار دیگر مرا زنده کرده است.
💐آن پیرزن مادر عزیر بود که با شنیدن این سخن پریشان شد و گفت:صد سال قبل عزیر گم شد.اگر تو واقعا عزیر هستی و راست می گویی(او مردی صالح و مستجاب الدعوه بود) دعا کن تا من بینا شوم و ضعف پیری از من برود.
🤲عزیر دعا کرد.پیرزن بینا شد و سلامتی خود را بازیافت و با چشم تیزبین خود پسرش را شناخت و دست و پای پسرش را بوسید و سپس او را نزد بنی اسراییل برد.
🕵♂بزرگ قوم بنی اسراییل به عزیر گفت:ما شنیدیم هنگامی که بخت النصر،بیت المقدس را ویران کرد و تورات را سوزاند فقط چند نفر انگشت شمار حافظ تورات بودند.یکی از آنها عزیر(ع) بود.
📗اگر تو همان عزیر هستی تورات را از حفظ بخوان.عزیر تورات را بدون کم و کاست و از حفظ خواند.آنگاه او را تصدیق کردند و به او تبریک گفتند و با او پیمان وفاداری به دین خدا بستند.
🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝
🎏در روایتی دیگر گفته شده عزیر و عذره هر دو از یک مادر؛دوقلو بدنیا آمدند.عزیر در سی سالگی از آنها جدا شد و صد سال به مردگان پیوست و سپس زنده شد و نزد خاندانش بازگشت.او بیست سال دیگر با برادرش زیست و سپس باهم از دنیا رفتند در نتیجه عزیر پنجاه سال و عذره صد و پنجاه سال عمر کردند.
°○°○°○°○°○°○°○°○°○
🌷خجالت میکشم..😢
اسمم را گذاشتــــــه ام : منتظر
اما زمـانی که دفـــــتر انتظارم را ورق میزنی می بینی؛
فضای مجــــازی رابیشتر ازامامم میشناسم!😔
حتی گاهی صبح آفتاب نزده آنها را چِـــک میکنم.
امــــا عهــدم را نــــه...!
💗در قنوت نمازهایمان برای مهدی فاطمه دعا کنیم
اللهم عجل لولیک الفرج
°○°○°○°○°○°○°○°○°○
#بافتنی_خواستنی
#قسمت_سوم
سهیل: بچه ها فردا امتحانه. این چن روز به اندازه ی کافی ریاضی خوندیم.😇 امروزو دیگه بی خیال
تینوش: آره، از معادلات تانژانت کتانژانت هم بیاره مث آب خوردن حل می کنیم.👨💻👨💻👨💻
پارسا: پس امروز استراحت مغزی تا فردا تو جلسه ی امتحان😌😌
.............
معلم: بچه ها واسه امتحان آماده اید؟
بچه ها: بله آقا
معلم: خب، چون من باید همکلاسو مدیریت کنم👨🏫👨🏫👨🏫 و هم از شما سه نفر آزمون بگیرم، یه فکری کردم.📄📃
بچه ها: چه فکری؟!
معلم: این که با دفتر هماهنگ کردم، سه تا کلاس خالی ته سالن هست. هر کدوم از شما داخل یه دونش امتحان 📄📃میدید.
پارسا: آقا واقعا توقع از شما نداشتیم.☹️
سهیل: ینی اینقد به ما بی اعتمادید که باید جدا امتحان بدیم که یه وقت تقلب نکنیم؟!😤
تینوش: آقا ما اونقد خوندیم که اگرم تنها باشیم بدون شک همه بیست میشیم. 😬
معلم: بچه ها نه نه اصلا فکر نکنید بحث بی اعتمادیه. فقط سوالاتی که دادم نیاز به تفکر و آرامش عمیق و سکوت فراوان داره. منم خواستم این فرصتو بدم.😐
بچه ها: باشه آقا. حله. پس ما هر کدوم میریم تو یه کلاس. ومنتظر برگه سوالات می مونیم.😐😐
معلم: باشه. منم تکالیف بچه ها رو بدم و بیام برگه امتحانو بیارم واستون.
اما قبلش یه سوال
بچه ها: بله؟!؟😳😳😳
معلم: شما مطمئنید که نمی خواید مطلبی رو به من بگید؟!☺️
بچه ها: نه آقا. چه مطلبی؟؟😏😜😏
معلم: باشه. مهم نیست. بفرمائید تا منم بیام. موفق باشید.🙂
......این داستان ادامه دارد.......
🎬☆☆☆☆☆☆☆☆☆🎬
دوستانتون رو هم بگید بیان.👇
@hosinnabavinasab
رکورد_۲۰۲۰-۰۵-۲۹_۱۹-۵۹-۵۴.mp3
1.68M
⭐️⛱⛱⛱⛱⛱⛱⛱⭐️
🏡 خانه های بهشتی 🏡
😔 راهکار هایی برای کمرویی و خجالت فرزندان
🎵 قسمت دوم
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
◾️ هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام را به محضر حجت بن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام خامنه ای مد ظله العالی تسلیت عرض می نماییم
سلام بر ابراهیم3
10.61M
⚫️🔴🔵⚪️⚪️🔵🔴⚫️
◾️ شهید ، شاهد اعمال ما
📣 سلام بر ابراهیم
🎵 قسمت سوم
1_360226250.mp3
7.68M
⚫️◾️⚫️◾️⚫️◾️⚫️◾️⚫️
📼بفرمایید روضه
🔹 نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت
نقشه را مادر دهد ، بَه چه بنایی می شود
🕌السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🕌
🔻سفر زیارتی مشهد مقدس🔻
🔻سه شنبه ۱۳ خردادماه لغایت یکشنبه ۱۸ خرداد🔻
🔻فاصله تا حرم صفر دقیقه🔻
🔻هزینه ثبت نام ۳۲۵ هزارتومان🔻
⬅️اسکان خواهران و برادران در یک ساختمان ولی در دو طبقه مجزا می باشد.
⬅️حرکت از اصفهان خ باهنر مسجد امام حسین علیه السلام
⬅️جهت ثبت نام با شماره ۰۹۳۶۱۳۴۴۳۸۳ تماس حاصل فرمائید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🌹🌹💐🌹🌹💐🌹🌹
🌳سبک زندگی حضرت موسی
🚦 جوّگیری ، نشانه جهل
🚧 قسمت ۳۶
#بافتنی_خواستنی
#قسمت_چهارم
سهیل: بچه ها هر کدوم باید بریم توی یه کلاس
تینوش: آخ وقتی یادم میاد پارسا اونطوری با گریه😭 به معلم میگفت چرخ ماشین پنچر شد وموندیم تو راه... و دهن معلم وا مونده بود و باور کرد از خنده غش میکنم🤣🤣🤣🤣🤣
پارسا: اونجائیش که التماس می کردم توروخدا به باباهامون نگید...😂😂😂
تینوش: حواستون باشه امتحانو خوب بدید.🤓 وگرنه ممکنه همه چی لو بره. من رفتم تو کلاس یک.✋
سهیل: منم که معلم گفت برم تو کلاس ۵. تو کجا باید امتحان بدی پارسا؟ 🤝
پارسا: من تو کلاس ۲ ام. کلاس کناری تینوش. فعلا🤚
..........
معلم:👨🏫 صفحه اول امتحان خیلی ساده هست. 📑اما در صفحه ی دوم سوال آخرو دادم 📃که خیلی خیلی پاسخش مهمه و در نمره پایان سالتون تاثیر گذاره.
...............
حالا که دارین این داستانو پیگیری می کنید به نظر شما سوال آخر چی می تونست باشه؟!؟!🤔🤔🤔
.
.
.
.
.
.
.
.
اصلا چرا اونقد یه سوال مهم میشه؟!؟🤔🤔🤔
هر سه نفر تند تند و به راحتی صفحه ی اولو پاسخ دادن.
وقتی برگه رو برگردوندن و دیدن، فقط یک سوال بود و اونم این بود👇👇👇
کدوم یکی از چرخهای ماشین پنچرشده بود؟؟؟؟😁😁
حال سهیل:😰😨😰😨 چی بنویسم؟ جلویی یا عقبی؟!آبروم رفت
حال پارسا:😱😨😱😨 کدومو بگم؟ چرخ چپی یا راستی؟! بدبخت شدم
حال تینوش:😫😖😫😖😫چه غلطی کردم. حالا چی بگم؟! بیچاره شدم
اگه لذت بردید منتظر نتیجه داستان باشید و دوستانتون رو دعوت کنید به👇
💔@hosinnabavinasab
🔴 #مقدم_داشتن_همسر_از_فرزندان
💠 مردان بدانند که باید برای همسرشان بیشتر از فرزندان #ارزش قائل شوند.
کاری کنید که #بچهها بدانند شما اول از همه به همسرتان توجه دارید.
💠 چنین توجهی از جانب شما #انرژی مضاعف به همسرتان میبخشد و هر دوی شما را نسبت به اداره مشکلات، هماهنگ و #همدل میسازد.
💠 علاوه بر اینکه بسیار در #حل اختلافات و نیز تولید #محبت جدید کارساز است.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بفرمایید چائی داغ🍵
چای که سرد میشه روش آب جوش میریزن گرم میشه…
درسته , گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!!!!!
رابطه های ما با دیگران هم همینه…
میشه دوباره زندش کرد امامثل اول نمیشه.... نه نمیشه......نه رنگش، نه طعمش
مواظب رابطه ها باشید....
تا لازم نشه روش آب جوش بریزید..
نگذارید زندگی تون سرد بشه
زندگیتون پر از رابطه های گرم
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
3-1
9.31M
🌸🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🌸
💐 شهدا نزد خدا
روزی می خورند
⛱ سلام بر ابراهیم
🎙 قسمت چهارم
#سخنرانی_کوتاه
اگر درد را احساس کردی
"زنده ای"
اما اگر درد دیگران را احساس کردی
"انسانی". . . .!!!!
چه زیبا گفت مولانا...
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ،
ای هیچ،
برای هیچ،
بر هیچ مپیچ،
دانی که از آدمی، چه ماند پس مرگ؟؟؟
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ...
🌹@hosinnabavinasab🌹