🔰 نظم در درس
✅ آیت الله سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی:
برخی از شاگردان[امام خمینی(ره)]، چون به درسهای متعددی میرفتند، گاه دیر در درس حاضر میشدند. ایشان از این وضع، ناراحت بودند. روزی فرمودند:
«من نمیگویم به درس من بیایید، ولی هر درسی که میروید، سعی کنید از اول درس، حاضر باشید. مجلس روضه که نیست که به هر جای آن رسیدید، ثواب آن را ببرید!»
سلسله موی دوست، ص203
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
📌 از مُخَیِّم الشاطی تا زعفرانیه
✍️طیبه فرید
توی دانشگاه ادبیات خوانده بود.شعرهای نزار قبانی را از بر بود.یک آدم معمولی که سال ها ادبیات خوانده توی خوشبینانهترین حالت، نویسنده معروفی می شود.البته اگر تا پیش از آن عاشق دختری نشده باشد. عشق آدم را استثمار می کند و دست و پایش را می بندد و بی آنکه زورش برسد قاعده حب الوطن من الایمانش را دور می زند و زیر آبی می رود.مثل عشق روزنامه نگار فلسطینی به ریتا دختر یهودیه.که عاقبت جاسوس صهیونیست ها از آب درآمد.
توی دانشگاه،ادبیات خوانده بود و شعرهای محمود درویش را از بر بود اما دانشجویی که مادرش او را توی مخیم الشاطی به دنیا آورده، با دانشجویی که از جنگ مهاجرت کرده و یک گوشه آرام لم داده ،فنجان چایش را جلو لبش گرفته و هی فوت کرده و هی هورت کشیده و دست اخر هویت مادرزادی اش را با هر پُک سیگار توی غزلهایش دود داده خیلی فرق دارد.
توی دانشگاه،ادبیات خوانده بود و شعرهای معین بسیسو را از بر .اما مخیم الشاطی تا خِرتناق توی جنگ فرو رفته بود.توی جنگ حلوا قسمت نمی کنند.زاویه دید متولدین اردوگاه با پنجره ای که بقیه آدمها از پشتش دنیا را می دیدند فرق داشت.درس خواندنشان،مشغله های دانشجوئی شان،آرمان هایشان.همه چیز برای متولدین اردوگاه در دل مبارزه معنا پیدا می کرد حتی عشق.
توی دانشگاه ادبیات خوانده بود اما سید قطب را دوست داشت.بیشتر از شعرهای محمود درویش و قبانی و بسیسو.
سید گفته بود «به جای نوشتن این همه کتاب، به جای این به جای این همه سخنرانی،بهجای اداره ی این همه مسجد،حرکتی برای ترویج آرمانتان بزنید .بروید در گوشه ای از دنیا ولو در یک جزیره ای دور افتاده حکومت اسلامی تشکیل بدهید که اثرش از هزاران کتاب، هزاران سخنرانی در ترویج آرمان ها، بیشتر است.
توی دانشگاه ادبیات خوانده بود اما با شعر که نمی شد فلسطین را از چنگ اسرائیل بیرون کشید.میدان مبارزه اوجایی بزرگتر از اردوگاه مخیم و دانشگاه ادبیات بود.باید دوشادوش مبارزانی می ایستاد که آن ها هم شرافتشان را در مبارزه پیدا کرده بودند.مبارزانی مثل شیخ احمد یاسین ،مثل رنتیسی ،مثل قاسم...
توی دانشگاه ادبیات خوانده بود.نویسنده معروفی نبود.اما همه دنیا او را به آرمانش می شناختند.سید گفته بود شاعرها زیادند بروید خودتان شعر باشید ،بجای نوشتن از مقاومت ،تفنگ بردارید،بجنگید....
متولد مخیم الشاطی بود.پسرهایش شهید شدند.نوه هایش ،خواهرش.خانه اش با خاک یکسان شد.شده بود قلبی که بیرون از سینه صاحبش می تپد. قصیده بلندش داشت شکل می گرفت.مانده بود بیت آخر.
توی بیت آخر داشت قرآنمی خواند که سفیر موشک،دیوار اتاق ساختمان زعفرانیه را شکافت
حیف!
چیزی تاقله نمانده بود...
هوای کوهستان توچال بوی خاک و خون می داد.بوی اردوگاه مخیم.توی دانشگاه ادبیات خوانده بود ولی برای یک مبارز زندگی در شهادت معنا پیدا می کرد.
#جهاد_تبیین
#شهیدهنیه
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
📝 پيام مشترك نماينده ولی فقيه در استان و استاندار مازندران به يادواره ملی سردار رشيد اسلام؛ شهيد محمدحسن طوسی، جانشين لشكر ۲۵ كربلا
🌷 این یادواره قرار است فردا (پنجشنبه ۱۸ مرداد) از ساعت ۱۶ در برج میلاد تهران برگزار شود.
#افتخار_مازندران
#نابغه_فاو
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
🔴 اسرائیل، صادرکننده روشهای شکنجه در دنیا!
🔹 صبح روز ششم، وقتی در باز شد، شروع به کتک زدنم کردند. بعد کیسه را از سرم برداشتند. یک بشقاب یکبارمصرف پلاستیکی آورده بودند، که تکهای پنیر، یک قاشق مربا، سه دانه زیتون، و تکهٔ کوچکی نان در آن بود. در سلول باز و بشقاب دم در بود. وقتی خم شدم تا بشقاب را بردارم، زندانبان با پایش به صورتم زد و گفت: «برندار. کسی از تو مهمتر هست که باید آن را بخورد. صبر کن، نخور.» چند دقیقه بعد، سگ کوچکی را آوردند. سگ پنیر را لیسید و خورد، و بعد از آن سرباز بشقاب را با پایش جلویم انداخت. من با تنفر هرچه تمامتر، با وجود این همه تحقیر و ناپاک شدن غذا، مجبور بودم بعد از شش روز گرسنگی، همان تکه نان کوچک را با مربا و سه دانه زیتون بخورم.
🔹 بعد از مدتی، دوباره مرا به داخل اتاق بازجویی بردند و بر روی میز چوبی خواباندند. با ریسمان مرا بستند و دوباره با کابل مرا زدند، آنقدر که دیگر خونی در بدنم نمانده بود و بیهوش شدم. با سطل آبی مرا به هوش آوردند و به مطب بردند، تا پانسمان خونین زخمها را عوض کنند. باز مجبور شدند به من خون تزریق کنند. بعد از تزریق خون، مرا به اتاق بازجویی برگرداندند. گوشیهای آمپلیفایر را به گوشم وصل کردند و صداهای وحشتناک را، تا حدی که دستگاه توان داشت، بالا بردند. سرم در حال ترکیدن بود و گوشهایم سوت میکشید. بلندم کردند و مرا به دیواری که برق به آنجا وصل بود، مصلوب کردند. فهمیدم میخواهند چه بلایی به سرم بیاورند. تنم از شدت درد میلرزید. مغزم تیر میکشید. از همان دستبندها برق به تمام بدنم میرسید. همهٔ سلولهای بدنم از درد به فغان آمده بود. این وضعیت در نقاط زخمی شدیدتر و زجرآورتر بود. نمیدانم چند بار بیهوش شدم و مرا با سطل آب سرد به هوش آوردند و چگونه مرا به سلول بردند. دیگر روز و شب را نمیفهمیدم.
🔹 بعد از چند روز که آن پزشک پیرمرد را ندیده بودم، یکباره جلویم سبز شد و با دست محکم به سرم کوبید. با بددهنی هرچه تمامتر به من فحش میداد. تحمل نکردم و جوابش را دادم. گفت: «راستی چیزی را فراموش کرده بودم. یادم رفت اندازهٔ گلولهها را بنویسم. قطر و حجم تیرهایی را که به بدنت اصابت کرده ننوشتم. فراموشم شد.» گفتم: «شما این گلولهها را درآوردی. گلولهها پیش شما است.» میدانستم شکنجهٔ دیگری در انتظار است؛ اما کاری نمیتوانستم بکنم. دستهایم بسته بود؛ حتی با پاهایم نیز نمیتوانستم از خودم دفاع کنم. کاملاً بی دفاع بودم. دکمههای پیراهنم را باز کرد و انگشت خود را در زخم زیر بغلم فرو کرد و چرخاند. اشکم درآمده بود. از شدت درد دنیا پیش چشمانم سیاه شد. تصویر او بهسان حیوان انساننمای وحشتناکی جلویم سبز شد. با کمال بیرحمی در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ناراحت نشو. من دارم تیرها را اندازه میگیرم.» خون زیادی از زیر بغلم جاری شد و درد تمام بدنم را فراگرفت. همهٔ وجودم از شکنجهٔ بیرحمانهای که پیرمردی بهظاهر پزشک در حق نوجوانی ۱۶ ساله -آن هم با دستهایی بسته- انجام میداد، پر از تنفر شده بود.
🔹 با شکنجههایشان به شیطانصفتی اسرائیلیها بیشتر پی بردم. مهمتر از همه ارزان بودن روشهای شکنجهٔ آنها بود؛ طوری که پس از تشکیل دولت اسرائیل، این رژیم جزء اصلیترین صادرکنندگان روشهای شکنجه در دنیا شد. آموزش روشهای شکنجه در بازجویی منبع درآمدی بسیار مهم برای اسرائیل به شمار میرفت. روز هشتم، در حالی که آویزان بودم، سربازان به مسخره کردن و فحش دادن من پرداختند. تا اینجا مسئله خیلی عجیب نبود؛ هرچند فحاشی بیش از سایر شکنجهها، اعصاب انسان را به هم میریزد. برای آزار بیشتر، گوشهٔ کیسه را بلند کردند و دود سیگارشان را به داخل کیسه فوت کردند. من از شدت کمبود اکسیژن به دست و پا زدن افتادم. کمی بعد، ناگهان یک سرباز اسرائیلی جلو آمد و گفت: «میخواهم سیگارم را خاموش کنم؛ اگر زمین بیندازم، کثیف خواهد شد. بهتر است این عرب زحمت خاموش کردن سیگار را بکشد.» بعد سیگار روشن را روی پشت دستم گذاشت و آن را فشار داد. فریادم به آسمان رفت؛ ولی با دست و پای مصلوب کاری نمیتوانستم بکنم. به قدری محکم سیگار روشن را فشار داد، که هنوز بعد از سی سال جای سوختگی آن روی دستم باقی مانده است. بعد از آن، سربازان یکییکی آمدند و سیگارشان را روی دستم با فشار خاموش کردند و من در میان آن همه درد چارهای جز فریاد زدن نداشتم.
🔹 متن بالا برشیست از کتاب «حقیقت سمیر» ؛ روایتی از خاطرات سمیر قنطار
🔹 سمیر قنطار، مبارز لبنانیالاصل فلسطینی است که سی سال در زندانهای اسرائیل به سر برد و در تبادل اسرا در سال ۲۰۰۸ بین اسرائیل و حزبالله لبنان از زندان آزاد شد.
#معرفی_کتاب
#روایت_فلسطین
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
🔴 علامه سید محمدتقی موسوی اصفهانی مؤلف کتاب شریف مکیال المکارم :
🔵 بدان که غربت دو معنی دارد :
1⃣ دوری از خاندان و وطن و شهر.
2⃣ کمیِ یاوران.
و #امام_زمان به هر دو معنی غریب است.
🌕 پس ای بندگان خدا یاری اش کنید؛ ای بندگان خدا کمکش کنید...
📚 کتاب مکیال المکارم ج۱ ص۱۷۹
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
امیرکبیر می خواست کارخانه توپ سازی افتتاح کند تا ایران از نظر قدرت نظامی تقویت شود.
انگلیس شایعه کرد امیرکبیر میخواهد جنگ راه بیاندازد مردم یاری نکردند توپ سازی شکست خورد پس از شهادت امیرکبیر، انگلیس بوشهر و خارک را تصرف کرد تا هرات را از محاصره حسام السلطنه در بیاورد و با قرارداد پاریس، آنرا از ایران جدا کرد.
✍محمد رضایی
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
31.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادواره ملی سردار رشید اسلام شهید_محمدحسن_طوسی شهید ملی اطلاعات و عملیات کشور
با رونمایی اثر نماهنگ شهید #نابغه_فاو(فارسی-مازندرانی)
🔹شاعر بابلی: میثم_رنجبر
🔹با اجرای گروه سرود: معراج_الزهرا بابل
#دومین_کنگره_ملی_شهدای_مازندران
پنجشنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۳.
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
لزوم بازتولید رسالت عالمان دینی
✍حجتالاسلام والمسلمین دکتر محسن محسن زاده
نهاد با برکت روحانیّت و شخص روحانی به مثابه طبیب برای تشخیص صحیح درد و درمان دردهای روحی و فکری جامعه است. حضرت علاّمه جوادی آملی در این باره فرمودند : ارزش هدایت یک انسان به اندازه ارزش زنده نگه داشتن بدن یک امت است بدن اگر زنده بماند یک زندگی حیوانی است بعد از چند روزی بالأخره بر اساس علل و عوامل طبیعی رخت برمیبندد، ارزش هر کس به همان دانش و هنر اوست که «قیمة کلّ امرئ ما یحسنه» هر کس هر چه میداند به همان میارزد . بر اساس این فرمایش آیت الله العظمی جوادی آملی باید بپذیریم که محصول تبلیغ زنده نگه داشتن جان انسانهاست .مهمترین رسالت هادیان امّت و وارثان انبیاء هدایت مردم به سمت تفکّر دینی و بارور نمودن اندیشه سالم در آنان می باشد.
حضرت استاد ،آیت الله العظمی جوادی می فرماید : اهمیت تفکر دینی در آن است که انسان کاری بکند که محصول کار او به منزله زنده نگه داشتن بدن یک ملت باشد یک روحانی کار اطبایی را میکند که همه مردم را سالم و زنده نگه میدارد زیرا محصول تبلیغ سالم زنده نگه داشتن جان است که یک امر ابدی است .
ادامه مطلب در بلاغ نیوز
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
🔺حال که صحبت از کیمیا_علیزاده است یادی کنیم از #عبدالله_موحد کشتی گیر و پهلوان جاویدان ایران که پس از بی مهری شاه و ترک وطن، در اوج گرفتاری مالی حاضر نشد به مربیگری تیم ملی آمریکا بپردازد...
🔹گفت "غرورم اجازه نداد فنونی را به آنها آموزش دهم که علیه کشتیگیران ایرانی استفاده کنند.
🔹 کسی کیمیا علیزاده را را بیرون نکرده که حالا بخواهد برش گرداند؛ خودش تصمیم گرفته به پرچم کشورش پشت کند و برای کشور دیگری بجنگد...
البته که اگر روزی پشیمان شد و خواست برگردد کسی حق ندارد درِ وطن را به رویش ببندد اما نباید برای برگرداندنش وطنفروشی را عادیسازی کرد!
✍فاطمه رایگانی
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
🌸🌱
📝صوتِ " زیارتِ آل یاسین"
🎤 سید هادی گرسویی
#امام_زمان
#زیارت_آل_یاسین
«چطور خاورمیانه را به خنگها آموزش دهیم» | برنار لانگلوآ | ترجمۀ پرهام شهرجردی
اصل شماره ۱: در خاورمیانه، همیشه اعراباند که دست به حمله میزنند و همیشه اسراییل است که از خودش دفاع میکند. ناماش مقابله به مثل است.
اصل شماره ۲: اعراب، فلسطینیها یا لبنانیها حق ندارند غیرنظامیان طرف مقابل را بکشند. ناماش تروریسم است.
اصل شماره ۳: اسراییل حق دارد غیرنظامیان عرب را بکشد. ناماش دفاع مشروع است.
اصل شماره ۴: وقتی اسراییل زیادی آدم میکشد، قدرتهای غربی ازش میخواهند تا کمتر بکشد. ناماش عکسالعمل جامعهی بینالمللی است.
اصل شماره ۵: فلسطینیها و لبنانیها حق ندارند نظامیان اسراییلی را به اسارت بگیرند، حتا اگر تعدادش بسیار محدود باشد و از سه سرباز هم تجاوز نکند.
اصل شماره ۶: اسراییلیها حق دارند آدم ربایی کنند، میتوانند هر تعداد فلسطینی را که خواستند بردارند و با خودشان ببرند (چیزی نزدیک به ۱۰ هزار زندانی و ۳۰۰ کودک). هیچ حدی در کار نیست. لازم نیست مجرم بودن افراد ربوده شده ثابت شود. کافیست از واژهی جادوییی «تروریست» استفاده کنند.
اصل شماره ۷: وقتی میگویید «حزب الله»، باید بلافاصله اضافه کنید «که از طرف ایران و سوریه حمایت میشود».
اصل شماره ۸: وقتی میگویید «اسراییل»، بههیچ وجه نباید بگویید «که از طرف آمریکا، فرانسه و اروپا حمایت میشود». ممکن است این توهم پیش بیاید که درگیریی نابرابری در کار است.
اصل شماره ۹: هیجوقت نباید از «سرزمینهای اشغالی» حرف زد، یا از قطعنامههای سازمان ملل، یا نقض قوانین حقوق بینالملل، و یا کنوانسیون ژنو. ممکن است تعادل روحی-روانیی بیننده یا شنونده مختل شود.
اصل شماره ۱۰: فرانسه حرف زدن اسراییلیها بهتر از اعراب است. تنها به این خاطر است که تریبونها در اختیار اسراییلیها و طرفدارانشان قرار میگیرد تا به نوبهی خود اصول ۱ تا ۹ را برایمان توضیح بدهند. ناماش بیطرفیی ژورنالیستی است.
اصل شماره ۱۱: اگر با این اصول موافق نیستید و یا فکر میکنید این اصول به نفع یک طرف درگیریست، به این دلیل است که شما یک یهودستیز خطرناکاید.
برنار لانگلوآ، ژورنالیست و از بنیانگذاران هفتهنامهی «پولیتیس» است. این یادداشت تاریخِ ژوئیه ۲۰۰۶ را دارد و در همان هفتهنامه منتشر شده. با اینهمه انگار همین امروز و یا حتا فردا نوشته شده.
____________________
#نویسندگان_حوزوی_مازندران
🆔 @howzavian_mazandaran