#خاطره
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینکه گفت: وقتی ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..
✨ شهادت بانوی دو عالم
حضرت زهرا(س) تسلیت باد✨
🏴سه شنبه های مهدوی
https://eitaa.com/howzeh1399
🍃 #خاطره | رمز موفقیت
🔸فریده مصطفوی روایت میکند: امام نظم خاصی داشتند. کارهایشان در ساعتهایی معین انجام میشد یعنی خیلی دقیق بودند که در ساعت معین غذا بخورند، در ساعت معین بخوابند و راس ساعتی خاص بلند بشوند. اگر کاری داشتند یا با کسی قرار میگذاشتند، از آن هیچ عدول نمیکردند. یک راز موفقیت امام در این بود که در همۀ امور، نظم داشتند و از جوانی به نظافت و منظم بودن معروف بودند.
🔹آن قدر دقیق و منظم بودند که واقعاً وقتی بنا بود ساعت معینی برای ناهار بیایند، اگر پنج دقیقه دیر میشد همۀ اهل خانه نگران میشدند که آقا چرا چند دقیقه دیر کردهاند. یعنی همه بی اختیار به سوی اتاق آقا کشیده میشدیم و میدیدیم مثلاً حاج احمد آقا رسیده و سوالی از ایشان کرده و این باعث شده که آقا دیر برسند.
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۲، صفحه ۶