"از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو"
مردی ازدواج کرد.
روز اول ازدواج، جهت خوردن ناهار دور هم جمع شدند. مرد سهم بیشتری از غذا را با احترام به همسرش و سهم ناچیزی به مادرش داد، بدون هیچ احترامی!
عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت،وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت: نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم!
"متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند، فکر می کنند بر مادر شوهر پیروز شدند!"
عروس با تدبیر مدتی بعد با همسری که به مادر خودش احترام میگذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد.
یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند و به مادرشان بسیار احترام می گذاشتند.
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد.
مادر به فرزندانش گفت: آن پیرمرد را بیاورید.
وقتی او را آوردند مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت:
چرا هیچ کس به تو اعتنا و کمکی نمی کند؟
آنها کی هستند؟
گفت: فرزندانم هستند.
گفت: من رامی شناسی؟
پیرمرد گفت: نه
زن گفت: من همان همسر سابقت هستم
قبلا گفتم همانگونه که می کاری درو خواهی کرد.
به فرزندان من نگاه کن!
چقدر به من احترام میگذارند.
حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن.
چون تو به مادرت اهانت کردی، این جزای کارهای خودت هست.
زن با تدبیر به فرزندانش گفت: کمکش کنید برای خدا
✨بدانیم؛ فرزندانمان همانگونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با پدر و مادر خود رفتار میکنیم.!✨
#عقوبت
#مکافات