eitaa logo
حوزه‌‌علمیه‌حضرت‌امیرالمؤمنین‌ع تبریز
953 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
420 فایل
خادمین حضرت مهدی عج درحوزه: مدیر=حجت‌الاسلام‌‌والمسلمین حاج روح‌الله‌بجانی اجرائی=حجت‌الاسلام داداشی آموزش=حجت‌الاسلام خانزاده پژوهش=حجت‌الاسلام ریاضی تهذیب=حجت‌الاسلام اصلی‌نژاد بسیج=حجت‌الاسلام مردمی امورطلاب=حجت‌الاسلام جهانگیری پایگاه رسمی حوزه👇
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مطهری ✅چرا دستور پیامبر(ص) درباره خلافت علی(ع) اجرا نشد؟ این سؤال برای هرکسی به وجود می‌آید که چطور شد با آن همه تأکیدات و اصرارهایی که پیغمبر اکرم در زمینه خلافت علی علیه السلام کرد در عین حال این موضوع به مرحله اجرا در نیامد؟ از زمان غدیر تا وفات رسول اکرم در حدود دوماه و نیم فاصله شد، چطور شد که مسلمانان وصیت پیغمبر اکرم را درباره علی علیه السلام نادیده گرفتند؟ 🔹نظریه اول‏: یکی اینکه بگوییم مسلمین یکمرتبه همه نسبت به اسلام و پیغمبر متمرد و طاغی شدند، روی تعصبات قومی و عربی؛ به این مسئله‌ که رسید همه آنها یکمرتبه از اسلام رو برگرداندند. این یک جور توجیه و تفسیر است ولی وقایع بعد این جور نشان نمی‌دهد که مسلمین یکمرتبه از اسلام و از پیغمبر به طور کلی روبرگردانده باشند. 🔹نظریه دوم‏:فرض دوم این است که بگوییم مسلمین نخواستند نسبت به اسلام متمرد شوند ولی نسبت به این یک دستور پیغمبر جنبه تمرد به خودشان گرفتند؛ این یک دستور به علل و جهات خاصی مثلاً کینه‌‏هایی که از ناحیه پدرکشتگی‏‌ها با علی علیه السلام داشتند یا نمی‌خواستند که نبوت و خلافت در یک خاندان قرار داشته باشد، تحملش برایشان مشکل بود. یا آنکه آن حالت عدم تساهل و سخت‏گیری و صلابت و انعطاف‏‌ناپذیری علی علیه السلام خودش عاملی است و می‌گفتند اگر او روی کار بیاید ملاحظه احدی را نمی‌کند، چون تاریخ زندگی علی نشان داده بود. 🔸نظریه صحیح: مسلمین در این مسئله‌ اغفال شدند؛ یعنی عده‌ای متمرد شدند، آن عده زیرک متمرد، عامه مسلمین را در این مسئله‌ اغفال کردند. 🔹آیه‌ای است که درباره نصب امیرالمؤمنین به خلافت نازل شد؛ آیه این است: "الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کفَروا مِنْ دینِکمْ‏ (یک جمله) فَلا تَخْشَوْهُمْ‏ (جمله دوم) وَ اخْشَوْنِ‏ (جمله سوم) الْیوْمَ اکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْاسْلامَ دیناً". 🔹امروز کافران از دین شما مأیوس گشتند؛ناامیدند که از راه کفر، از خارج حوزه اسلام به اسلام حمله کنند، فهمیدند که دیگر اسلام را نمی‌شود از بیرون کوبید. دیگر از کافران بیم نداشته باشید و نگران نباشید. جمله بعد خیلی عجیب است: اما از من بترسید. معنایش این می‌شود که از ناحیه من نگران باشید. آنچه که کمال این دین به آن است در این روز من به شما عنایت کردم؛ آن چیزی که نعمت خودم را به آن وسیله به پایان رساندم، امروز به پایان رساندم. امروز من دین اسلام را برای شما به عنوان یک دین می‏‌پسندم؛ یا آن اسلامی که ما در نظر داشتیم، اسلام کامل و تمام، این است که امروز ما به شما عنایت [کردیم.] این دستور [یعنی نصب علی(ع)به امامت] به اعتبار اینکه یک جزء از اجزاء دین و یک دستور از دستورهای دین است پس نعمت ناتمام بود، تمام شد. باز این دستور به اعتبار اینکه اگر نبود همه دستورهای دیگر ناکامل بود، کمال همه آنها به این است. 🔹حال می‏‌پردازیم به آن جمله‌ای که در قسمت پیشین بود: "از من نگران باشید". یعنی چه از ناحیه من؟ از ناحیه مشیت من. چطور از ناحیه مشیت من؟ من به شما گفته‌ام که‏ من هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی‌کنم مگر اینکه آن مردم خودشان عوض شده و تغییر کرده باشند، پس ای مسلمین! بعد از این هر چشم‏ زخمی که به شما بخورد از داخل خود شما خورده است و هر آسیبی که به جامعه اسلامی برسد از داخل جامعه اسلامی می‌رسد نه از بیرون. بیرون به کمک داخل استفاده می‌کند. این یک اصل اساسی است: دنیای اسلام هر آسیبی که دیده است و می‌بیند تا عصر ما، از داخل خودش است. نگویید از بیرون هم دشمن دارد. من هم قبول دارم که از بیرون دشمن دارد ولی دشمن بیرون از بیرون نمی‌تواند کار بکند، دشمن بیرون هم از داخل کار می‌کند. این است معنی‏ «وَ اخْشَوْنِ» از من بترسید؛ از من بترسید به اینکه اخلاق و روح و معنویات و ملکات و اعمال شما عوض بشود و من به حکم سنتی که دارم که اگر مردمی از قابلیت و صلاحیت افتادند نعمت را از آنها سلب می‌کنم این نعمت را از شما خواهم گرفت. 🔹جامعه اسلامی را خطر از داخل خود تهدید می‌کند، از ناحیه یک اقلیت منافق زیرک و یک اکثریت جاهل ساده‌‏دل ولی متعبد. آن زیرکها اگر این جاهلها نباشند کاری نمی‌توانند بکنند؛ آن جاهلها هم اگر این زیرکها نباشند کسی آنها را به راه کج نمی‌برد. حال شما از اینجا می‌توانید بفهمید که چطور شد جامعه اسلامی از ناحیه یک اقلیت منافق متمرد و یک اکثریت ساده‌‏دل ولی مؤمن و باایمان به این روز افتاد یعنی اینها سبب شدند که این تأکیدها و اصرارهایی که پیغمبر اکرم کرد در عمل بی‌نتیجه بماند، یعنی آن عده منافق مردم را از راه منحرف کردند بدون آنکه خود مردم بفهمند که از راه منحرف شده‌اند. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 پانزده گفتار، صفحه 60 🌹 معاونت تهذیب مدرسه 🇮🇷 حوزه‌علمیه‌ انقلابی امیرالمؤمنین‌ع تبریز ➡️🆔 @howzeh_amir
شهید مطهری ره ☑️فلسفه عزاداری و گریه بر شهید(1) 🔹در عصر ما بسیاری از مردم، حتی گروهی از جوانان علاقه‌مند، نسبت به گریه بر امام حسین معترضند؛ خود من مکرر مورد اعتراض واقع شده‌ام. بعضی صریحاً در گفته‏‌های خود این کار را غلط قلمداد می‌کنند؛ مدعی هستند که این کار معلول یک تفکر غلط و یک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه آثار اجتماعی بدی دارد. 🔹یادم هست در ایام تحصیل و اقامتم در قم، کتابی می‌خواندم که مسئله‌ گریه مردم شیعه را بر امام حسین مطرح کرده بود و مقایسه کرده بود با روش مسیحیان درباره شهادت مسیح (البته به عقیده خودشان) که روز شهادت مسیح را جشن می‌گیرند؛ نوشته بود: "ببینید! یک ملت بر شهادت شهیدش می‏گرید زیرا شهادت را شکست و نامطلوب و موجب تأسف می‏‌پندارد، و ملتی دیگر برای شهادت شهیدش جشن می‌گیرد، زیرا آن را موفقیت و مطلوب و مایه افتخار می‌شمارد. ملتی که هزار سال بر شهادت شهیدش بگرید و متأسف شود و آه‏ و ناله سر دهد ناچار ملتی زبون و بی‏‌دست و پا و فرار کن از معرکه بار می‌آید، ولی ملتی که هزار سال و دو هزار سال شهادت شهیدش را جشن می‌گیرد خواه ناخواه ملتی قوی و نیرومند و فداکار می‌گردد". من می‌خواهم ثابت کنم که اتفاقاً قضیه برعکس است؛ شادی کردن در شهادت شهید از بینش فردگرایی مسیحیت ناشی می‌شود و گریه بر شهید از بینش جامعه‏‌گرایی اسلام.اول باید مسئله‌ مرگ و شهادت را از جنبه فردی بررسی کنیم. آیا مرگ فی‏ حد ذاته برای فرد امری مطلوب است؟ موفقیت است؟ 1⃣مکتب هایی در جهان بوده‌اند که رابطه انسان را با جهان و به تعبیر دیگر رابطه روح را با بدن، از نوع رابطه زندانی با زندان می‌دانسته‏‌اند. قهراً از نظر این مکتبها مردن خلاصی و آزادی است، خودکشی مجاز است. طبق این نظریه ارزش مرگ ارزش مثبت است، مرگ هیچ کس تأسف ندارد، آزادی از زندان و بیرون آمدن از چاه تأسف ندارد، شادی دارد. 2⃣نظریه دیگر این است که مرگ عدم و نیستی است، فنای کامل است، «نابودی» است. بدیهی و بلکه غریزی است که هستی بر نیستی، بود بر نبود ترجیح دارد. زندگی هرچه باشد و به هر شکل باشد بر مرگ ترجیح دارد. طبق این نظریه ارزش مرگ صد درصد منفی است. 3⃣نظریه دیگر این است که مرگ نیستی و نابودی نیست، انتقال از جهانی به جهانی دیگر است؛ اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع رابطه زندانی با زندان نیست، بلکه از نوع رابطه دانش‌‏آموز با مدرسه است. درست است که دانش‌‏آموز از خانه و لانه و معاشرت با دوستان و احیاناً از وطن دور افتاده و در فضای محدود مدرسه به تحصیل و تکمیل مشغول است، ولی یگانه راه زیست سعادتمندانه در اجتماع، گذراندن موفقیت‌‏آمیز دوره مدرسه است. رابطه دنیا با آخرت، و رابطه روح با بدن چنین رابطه‌ای است. مردمی که جهان‏‌بینی‏شان درباره روابط انسان و جهان چنین جهان‏‌بینی‏‌ای‏ باشد، اگر عملًا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به بطالت و تباهی و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند، بدیهی است که برای اینها مرگ به هیچ وجه امر محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و مخوف است اما اگر کسی چنین جهان‌‏بینی‏‌ای داشته باشد و عملًا موفق باشد، مانند دانش‌‏آموزی باشد که یکسره تحصیل کرده است، بدیهی است که چنین دانش‏‌آموزی آرزوی بازگشت به وطن دارد؛ در عین اینکه آرزوی وطن مانند آتشی در درونش شعله می‌کشد، با آن مبارزه می‌کند، زیرا نمی‌خواهد تحصیلش را نیمه ‏تمام بگذارد.اولیاءالله به منزله همان دانش‌‏آموز موفق‏‌اند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزوست، آرزویی که لحظه‌ای قرار برای آنها باقی نمی‌گذارد. در عین حال اولیاءالله هرگز به استقبال مرگ نمی‌روند، زیرا می‌دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل، همین چیزی است که نامش را «عمر» گذاشته‌‏ایم؛ می‌دانند هرچه بیشتر بمانند بهتر کمالات انسانی را طی می‌کنند؛ به کلی با مرگ مبارزه می‌کنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب می‌کنند.اولیاءالله در دو صورت و در دو مورد است که از خواستن طول عمر صرف ‏نظر می‌کنند: یکی آنگاه که احساس کنند وضعی دارند که دیگر هرچه بمانند توفیق بیشتری در طاعت نمی‌یابند. صورت دوم، شهادت است، زیرا شهادت هر دو خصلت را دارد: هم عمل و تکامل است و از طرف دیگر انتقال به جهان دیگر است که امری محبوب و مطلوب و مورد آرزوی اولیاءالله است. پس شهادت از نظر اسلام از جنبه فردی یعنی برای شخص شهید یک موفقیت است، بلکه بزرگترین موفقیت است؛ آرزوست، بلکه بزرگترین آرزوست. لهذا سید بن طاووس می‌گوید: اگر نبود که دستور عزاداری به ما رسیده است، من روز شهادت ائمه را جشن می‏‌گرفتم. اینجاست و از این جنبه است که ما به مسیحیت حق می‌دهیم به نام شهادت‏ مسیح که می‌‏پندارند شهید شده، برای مسیح جشن بگیرند. اسلام هم در کمال صراحت، شهادت را موفقیت شهید می‌داند نه چیز دیگر. 🏴 معاونت تهذیب مدرسه