#داستان_کوتاه
🦋 روزی با دوستم از کنار دکه روزنامه فروشی رد می شدیم، دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد!
🦋 همانطور که دور میشدیم به دوستم گفتم:"چه مرد عبوس و ترشرویی بود"
🦋 دوستم گفت او همیشه این طور است، پرسیدم پس چرا تو به او احترام می گذاری؟! دوستم با تعجب گفت"چرا باید به او اجازه دهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
🔆 امیرالمومنین علیه السلام: خودتان را بر خوش اخلاقى تمرين و رياضت دهيد، زيرا كه بنده مسلمان با خوش اخلاقى خود به درجه روزه گير شب زنده دار مى رسد.(تحف العقول ص ۱۱۱)
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
🌐 farhangi.hozehkh.com
╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
#داستان_کوتاه
🔰 انصاف در گرفتن اجرت
🌕 شیخ در گرفتن اجرت براي کار خیاطی، بسیار با انصاف بود، به اندازه اي که سوزن می زد و به اندازه کاري که می کرد مزد می گرفت.
🌕 به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتري چیزي دریافت کند.
🌕 یکی از روحانیون نقل می کند که، عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟گفت: دو روز کار می برد، چهل تومان.
🌕 روزي که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود، گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی یک روز کار برد
☀️ امام علی (ع) فرمودند: الإنصافُ أفضَلُ الفَضائلِ، انصاف برترین فضیلتها است.
📚 کتاب کیمیای سعادت
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
🌐 farhangi.hozehkh.com
╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
#داستان_کوتاه
🌕 از مرحوم محدّث قمی(رضی الله عنه) نقل شده که فرمود: من سفری به همدان رفتم و بر شخص معتمدی وارد شدم، یک شب او به من گفت: فلان جا شام مهمانم، دلم می خواهد خدمت شما باشم، با هم آنجا برویم، من امتناع کردم.
🌕 گفت: آقا اگر شما همراه من بیایید آبروی من بیشتر می شود، برای من خوب است.
🌕 با هم رفتیم، شام آوردند و خوردیم، بعد از شام به منزل برگشتیم، من صبح برخلاف هر شب که با کمال راحتی برای نماز شب بر می خاستم، زمانی از خواب بیدار شدم که نزدیک طلوع آفتاب بود و نزدیک بود، نماز صبحم قضا شود.
🌕 خیلی ناراحت شدم، عجب! آدم یک عمر زحمت بکشد که نماز شبش ترک نشود، ولی حالا چطور شده که نماز صبحم نزدیک است قضا شود؟ با عجله برخاستم، با ناراحتی وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم تا قضا نشود بعد به فکر افتادم چرا این طور شد؟ یعنی چه؟ برای من مصیبتی شد.
👈 برای ما خیلی مهم نیست که نماز صبحمان هم قضا شود؛ امّا آن ها که خود را منظّم کرده اند، تطهیر کرده اند، برایشان سنگین است.
🌕 من فکر کردم چرا این طور شد؟ گفتم: شاید به خاطر شام دیشب بوده است، غیر از این دیگر توجیهی ندارم، صاحبخانه آمد، به او گفتم: صاحب آن منزل که دیشب رفتیم چه کاره بود؟! قدری تأمّل کرد و گفت: ایشان بانک بعد از ظهر است.
🌕 من نفهمیدم یعنی چه؟ بعد ادامه داد بانک ها قبل از ظهر، #ربا می دهند. این آقا بعداز ظهر ربا می دهد، من خیلی ناراحت شدم، گفتم: عجب! مرا به خانه یک رباخوار بردی و سر سفره او نشاندی؟ چرا این کار را کردی؟ به من خدمت کردی؟! این مهمان نوازی بود؟
🌕 ایشان فرمود: اثر این غذا این طور شد که تا چهل شب نمی توانستم خوب برای نماز شب برخیزم، تا چهل شب موفّق نشدم آن گونه که باید، نماز شب را انجام بدهم.
👈 به ما می گویند، اگر می خواهید صالح العمل باشید، غذایتان را پاک کنید. امّا ما دائم سعی در آلوده کردنش داریم.
📚 صفیر هدایت
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
🌐 farhangi.hozehkh.com
╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
#داستان_کوتاه
🌕 جواب اشکال لاینحل بر روی برگ چنار
☀️ حکایت؛ مرحوم ملامحمد صالح مازندرانی چندان فقیر و تهی دست بود که از شدّت کهنگی لباس خجالت می کشید که در مجلس درس شرکت کند؛ بلکه می آمد در بیرون مدرس می نشست و به درس استاد گوش می داد و آنچه تحقیق می کرد بر برگ چنار می نوشت.
☀️ طلّاب گمان میکردند که او برای گدائی آمده که چیزی بگیرد تا آنکه در یکی از ایّام مسأله ای بر استادش ملامحمدتقی مجلسی، مشکل شد، حل آن را به روز دیگر حواله کرد.
☀️ روز دیگر هم آن مشکل حل نشد و به روز سوّم حواله شد، در این اثناء، یکی از شاگردان گذارش به مدرسه افتاد، دید که ملاصالح عبا را به سر خود پیچیده و برگ درخت چنار زیادی نوشته شده در پیش روی او ریخته، این شخص بر او وارد شد و دو سه برگ چنار را برداشته و دید در آن ها حلّ مسأله مطرح شده ولی در کلاس کسی نتوانسته بود حل کند.
☀️ پس آن شاگرد به کلاس وارد شد و شروع کرد به بیان کردن حلّ مسأله که ملامحمدتقی تعجّب کرد و با اصرار گفت: این جواب از تو نیست و از کسی دیگر یاد گرفتهای.
☀️ بالاخره آن طلبه قضیّه ملاصالح را نقل کرد و آخوند چون از کیفیّت حال ملامحمدصالح آگاه شد و دید در بیرون مدرسه نشسته، فوری فرستاد لباسی برای او حاضر ساخته و او را به داخل مدرس خواست و تحقیق این اشکال را شفاهاً از او پرسید و هنگامیکه پاسخ را صحیح و شیوا شنید، برای او مقرری و ماهانه تعیین کرد تا این عالم بزرگوار بتواند در شرایط مطلوب به درس و بحث ادامه دهد.
📚 داستانهایی از فقرایی که عالم شدند.
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
🌐 farhangi.hozehkh.com
╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
#داستان_کوتاه
🔰 عالمی که برف هم مانع مناجات شبانه او نمی شد.
🔸 مرحوم ملا محمّد تقى برغانى از روحانيانى بود كه در محراب عبادت به هنگام سحر در حالى كه مشغول خواندن مناجات خمس عشرة در سجده بود به دست فرقه بابيه به شهادت رسيد.
🔸 در احوال او مىنويسند: عبادت آن جناب چنان بود كه هميشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مىرفت و به مناجات ادعيه و تضرع و زارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات خمس عشرة را از حفظ مى خواند بر اين روش و شيوه پسنديده استمرار داشت تا اينكه در يكى از آن شب ها شربت شهادت نوشيد.
🔸 مكرّر در فصل زمستان ديده مى شد كه در پشت بام مسجد خود در حالى كه برف به شدّت مى باريد، در نيمه شب پوستين بر دوش و عمّامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و در حالت ايستاده ، دستها را به سوى آسمان بلند مى كرد تا برف سراسر قامت مباركش را از سر تا نوك پا سفيدپوش مى كرد.
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮
🆔 @howzehfarhang🇮🇷
🌐 farhangi.hozehkh.com
╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯