eitaa logo
حوزه علمیه امام جعفر صادق( علیه السلام)
298 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
67 فایل
حوزه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام مفتخراست تا کانال ارتباطی خودرا به علاقمندان به دین مبین اسلام معرفی نماید.
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت است از ابی عبد اللّه بن المغیره که گفت: بعد از وفات حضرت امام موسی- علیه السلام- نمی دانستم که امام کیست. به مکه رفتم و حجّ گزاردم؛ پس به حلقه در کعبه آویختم و گفتم: خداوندا قصد مرا می دانی، مرا راه نمای و به امام زمان شناسا گردان. در دلم افتاد که به مدینه نزد علی بن موسی الرّضا- علیه السلام- باید رفت. به مدینه رفتم؛ چون به در خانه امام- علیه السلام- رسیدم، غلامی دیدم ایستاده. گفتم: به مولای خود بگوی که یکی از موالیان شما بر در ایستاده است. در آن اثنا از درون خانه آوازی آمد که: ای ابو عبد اللّه بن المغیره! خدای تعالی دعای تو را مستجاب کرد و تو را راه نمود به امام زمان. از آن غلام پرسیدم که این کیست که با من خطاب کرد؟ گفت: مولای من علی بن موسی الرّضاست. پس چون به خانه داخل شدم گفتم: گواهی می دهم که تو امام و حجّت خدایی بر خلق. دیگر، روایت است از عمّار بن بریده که گفت: در خدمت حضرت امام رضا- علیه السلام- به مکه می رفتم، غلامم در راه رنجور شد و در آن بیماری از من انگور خواست. گفتم: اینجا انگور از کجاست؟ در همان دم امام رضا- علیه السلام- کس به من فرستاد که غلامت را آرزوی انگور است، در برابر خود نگاه کن. چون در مقابل خود نگریستم، باغی دیدم که در آن درختان انار و انگور بسیار بود، و در آن باغ رفتم و انگور و انار چیدم و نزد غلام آوردم و از آن زاد نیز برگرفتم. چون به بغداد رسیدم لیث بن سعید و ابراهیم بن سعد جوهری را حکایت کردم. ایشان نزد امام- علیه السلام- رفتند و از آن حضرت استفسار نمودند که آنچه ایشان- عمّار بن بریده- از شما نقل می کند راست است؟ آن حضرت فرمود که: راست است، و آن باغ از شما دور نیست، اینجاست، بنگرید. چون نگاه کردند، بوستانی دیدند که از همه نوع میوه در او بود، گفتند: گواهی می دهیم که تو حجّت خدایی بر خلق، و بهترین عالمیانی بعد از پدر و جدّ. دیگر، روایت است از ابو جعفر بن محمّد همدانی که وقتی مرا قرض بسیار بود و احتیاج تمام روی نمود و صاحب طلب الحاح می کرد و مرا از آن محنت مخلصی نبود، با خود گفتم این درد را علاج بجز التفات مولای من علی بن موسی الرّضا نیست. اولی آنکه حال خود نزد آن حضرت معروض دارم، و دوای این درد از دار الشّفای احسان او طلب نمایم. پس به خدمت آن جناب شتافتم، و شرف آستان بوسی دریافتم. چون نظر مبارکش بر من افتاد، قبل از آنکه اظهار حال کنم، گفت: یا ابا جعفر! بدرستی که خدای تعالی حاجت تو را برآورد و ادای دین تو کرد. تنگدل و محزون مباش! آن روز نزد آن حضرت اقامت نمودم. گفت: اگر تو را میل طعام باشد حاضر کنند. گفتم: یا بن رسول اللّه! روزه می دارم و آرزو آن است که با حضرت شما افطار کنم. پس به آن حضرت نماز مغرب گزاردم و آن جناب در میان سرا بنشست و طعام آوردند و با آن سرور افطار کردم. چون از مجلس برخاستم، فرمود که: یا ابا جعفر! امشب نزد ما مهمانی یا الحال حاجت و مراد تو برآورم؟ گفتم: یا بن رسول اللّه! می خواهم بروم. پس دست مبارک بر زمین برد و قبضه ای خاک برداشت و گفت دامن بگشای. دامن گشودم؛ چون در دامنم ریخت، همه دینارهای خالص شده بود. پس دعای آن حضرت گفتم و به منزل خود رفتم و در پیش چراغ نشستم تا دینارها را بشمارم. در آن میان دیناری دیدم که بر آن نوشته بود که این پانصد دینار است. نصفی به جهت ادای دین توست، و نصفی از برای نفقه و مایحتاج اهل بیت تو. چون این علامت دیدم، دینارها را نشمردم و در زیر بستر خود نهادم و آن شب با فراغ بال و رفاهیت احوال خواب کردم؛ و علی الصّباح هر چند طلب آن دینار کردم، در میان آن دینارها نیافتم. پس آن دینارها را وزن کردم؛ پانصد دینار بود، بی زیاده و نقصان.
دین مبین اسلام از جهات مختلفى بر شریعت هاى پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده مى شود، امتیاز دارد. بسیارى از این امتیازات از سوى اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصیلى این مسئله، کاوشى ژرف مى طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتى چند بیان مى شود : یک. خردپذیرى و خردپرورى از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیرى آموزه هاى آن است. این مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله : ۱-۱. نظام فکرى و عقیدتى اسلام : (مانند خداشناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، راهنماشناسى و فرجام شناسى)؛ ۱-۲. نظام اخلاقى اسلام؛ ۱-۳. نظام رفتارى و قوانین و دستورات عملى؛ ۱-۴. دعوت به تحقیق و پرسش گرى در انتخاب دین. خردپذیرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهى مى کند : «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(۱)؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [ مختلف ] گوش فرا داده و برترین را بر مى گزینند» و «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(۲)؛ «هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [ ؛زیرا ]به خوبى راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شدید معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگارى مسیح، به جداسازى و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!(۳) پروفسور لگنهاوزن(۴) مى گوید : «چیزى که در اسلام بیش از همه، براى من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش هاى انسان استقبال مى کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین مى کند».(۵) همو مى گوید : «وقتى از کشیش ها مى پرسیدم که من نمى فهمم چه طور خدا یکى است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب مى گفتند که ما نمى توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا مى داند که حقیقت این امر چیست. این رمزى ست که فقط خدا آن را مى داند و عقل در اینجا به بن بست مى رسد! از جمله چیزهایى که براى بنده خیلى جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلى بیشتر است»(۶).
روزی شخصی وارد بر حضرت رضا (ع) شد و عرض کرد: «سلام بر شما ای پسر رسول خدا(ص)! من از دوستان شما و پدران تان هستم که از سفر حج برمی گردم و خرجی خود را تمام (و یا گم) کرده ام و نمی توانم به شهر و دیارم بازگردم. مبلغی را در اختیارم بگذارید تا بتوانم به شهرم بازگردم، در آن جا این مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد. حضرت فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند! و شروع کرد با مردم سخن گفتن تا زمانی که مردم متفرق شدند و جز سلیمان و خثیمه کسی باقی نماندند، آن گاه حضرت از آن دو نفر اجازه گرفت و داخل اتاق دیگر شد و پس از لَختی (بی آن که خود را نشان دهد) در را بست و دست خود را از بالای در به سمت آن مرد بیرون آورد و فرمود: خراسانی کجاست؟ آن مرد به در نزدیک شد، حضرت فرمود: این دویست دینار است و می توانی با این مبلغ به شهرت بازگردی و (در آن جا که رسیدی) لازم نیست آن را از طرف من صدقه دهی. مرد پول را درحالی که خوشحال بود خود را غرق در نعمت (و لطف) امام می دید گرفت. سلیمان می گوید: عرض کردم: فدایت شوم! کمک خوبی کردی و بر او مهربانی نمودی؛ فَلِمَا ذَا سَتَرْتَ وَجْهَک عَنْهُ؛ چرا صورت خود را از او پنهان نمودی؟ حضرت فرمودند: «مَخَافَةَ أَنْ أَرَی ذُلَّ السُّؤَالِ فِی وَجْهِهِ لِقَضَائِی حَاجَتَهُ أَ مَا سَمِعْتَ حَدِیثَ رَسُولِ اللَّهِ الْمُسْتَتِرُ بالْحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِینَ حِجَّةً وَ الْمُذِیعُ بِالسَّیئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَهُ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الشَّاعِرِ: مَتَی آتِهِ یوْماً لِأَطْلُبَ حَاجَتِیرَجَعْتُ إِلَی أَهْلِی وَ وَجْهِی بِمَائِه؛[7] این کار را از بیم آن که مبادا ذلّت سؤال را در چهره او ببینم، انجام دادم. آیا قول رسول خدا(ص) را نشنیدی که فرمود پنهان کننده حسنه برابر هفتاد حج پاداش دارد و آشکارکنندۀ گناه، خوار و پنهان کنندۀ گناه [ممکن است] آمرزیده شود، آیا نشنیدی قول شاعر را که می گوید: هرگاه نزد او برای طلب حاجت رَوم به نزد اهل وعیالم (با دست پر) و آبرومند برمی گردم؟». همه عبادت ها، انفاق ها، مهربانی ها و. .. او را یک امر به هم مرتبط می کند و آن رضایت خداوندی و اطاعت از خدای متعال است
دین مبین اسلام از جهات مختلفى بر شریعت هاى پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده مى شود، امتیاز دارد. بسیارى از این امتیازات از سوى اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصیلى این مسئله، کاوشى ژرف مى طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتى چند بیان مى شود : یک. خردپذیرى و خردپرورى از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیرى آموزه هاى آن است. این مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله : ۱-۱. نظام فکرى و عقیدتى اسلام : (مانند خداشناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، راهنماشناسى و فرجام شناسى)؛ ۱-۲. نظام اخلاقى اسلام؛ ۱-۳. نظام رفتارى و قوانین و دستورات عملى؛ ۱-۴. دعوت به تحقیق و پرسش گرى در انتخاب دین. خردپذیرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهى مى کند : «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(۱)؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [ مختلف ] گوش فرا داده و برترین را بر مى گزینند» و «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(۲)؛ «هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [ ؛زیرا ]به خوبى راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شدید معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگارى مسیح، به جداسازى و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!(۳) پروفسور لگنهاوزن(۴) مى گوید : «چیزى که در اسلام بیش از همه، براى من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش هاى انسان استقبال مى کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین مى کند».(۵) همو مى گوید : «وقتى از کشیش ها مى پرسیدم که من نمى فهمم چه طور خدا یکى است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب مى گفتند که ما نمى توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا مى داند که حقیقت این امر چیست. این رمزى ست که فقط خدا آن را مى داند و عقل در اینجا به بن بست مى رسد! از جمله چیزهایى که براى بنده خیلى جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلى بیشتر است»(۶).
ضرت رضا - سلام الله علیه- در آن ابتلائاتی که داشت و در آن مصیبتهای معنوی که برایش وارد می ‏شد، بدون اینکه یک اختلافی ایجاد کند، با آرامش، راه خودش را به پیش می ‏برد. مقید بود به اینکه آرامش ملت را حفظ کند. (همان؛ ج‏ ۱۳،ص ۴۲۶) شما مهمانهای عزیزی هستید که از محل تجلّی نور، از محل توجّه ملائکة الله، از آستان قدس رضوی آمدید و خوش آمدید. خداوند شماها را حفظ کند، و اسلام را به جدیتهای شما و همه ملت به پیش ببرد. و من امیدوارم که با دعای شما در آستان قدس رضوی موفق بشوم به پایبوس آن حضرت. (همان) این میهمان های عزیز از جایی می ‏آیند که دلهای ملائکة الله به آنجا متوجه است. اصلًا مرکز ایران آستان قدس است. و ما امیدواریم که همه ما را خداوند از خدمتگزاران آستان قدس رضوی- سلام الله علیه - قرار بدهد. و شماها چقدر خوشبخت هستید که در آن آستان زندگی می ‏کنید، چه آنهایی که خدمتگزار مستقیم آستانه هستند و چه آنهایی که در آستان مقدس، خدمتگزار به ملت و اسلام و جمهوری اسلامی هستند. همه نیروها، همه قدرتها در هر جا هستند، محتاج به توجه خاص حضرت رضا - سلام الله علیه - هستند.
روایت است از ابی عبد اللّه بن المغیره که گفت: بعد از وفات حضرت امام موسی- علیه السلام- نمی دانستم که امام کیست. به مکه رفتم و حجّ گزاردم؛ پس به حلقه در کعبه آویختم و گفتم: خداوندا قصد مرا می دانی، مرا راه نمای و به امام زمان شناسا گردان. در دلم افتاد که به مدینه نزد علی بن موسی الرّضا- علیه السلام- باید رفت. به مدینه رفتم؛ چون به در خانه امام- علیه السلام- رسیدم، غلامی دیدم ایستاده. گفتم: به مولای خود بگوی که یکی از موالیان شما بر در ایستاده است. در آن اثنا از درون خانه آوازی آمد که: ای ابو عبد اللّه بن المغیره! خدای تعالی دعای تو را مستجاب کرد و تو را راه نمود به امام زمان. از آن غلام پرسیدم که این کیست که با من خطاب کرد؟ گفت: مولای من علی بن موسی الرّضاست. پس چون به خانه داخل شدم گفتم: گواهی می دهم که تو امام و حجّت خدایی بر خلق. دیگر، روایت است از عمّار بن بریده که گفت: در خدمت حضرت امام رضا- علیه السلام- به مکه می رفتم، غلامم در راه رنجور شد و در آن بیماری از من انگور خواست. گفتم: اینجا انگور از کجاست؟ در همان دم امام رضا- علیه السلام- کس به من فرستاد که غلامت را آرزوی انگور است، در برابر خود نگاه کن. چون در مقابل خود نگریستم، باغی دیدم که در آن درختان انار و انگور بسیار بود، و در آن باغ رفتم و انگور و انار چیدم و نزد غلام آوردم و از آن زاد نیز برگرفتم. چون به بغداد رسیدم لیث بن سعید و ابراهیم بن سعد جوهری را حکایت کردم. ایشان نزد امام- علیه السلام- رفتند و از آن حضرت استفسار نمودند که آنچه ایشان- عمّار بن بریده- از شما نقل می کند راست است؟ آن حضرت فرمود که: راست است، و آن باغ از شما دور نیست، اینجاست، بنگرید. چون نگاه کردند، بوستانی دیدند که از همه نوع میوه در او بود، گفتند: گواهی می دهیم که تو حجّت خدایی بر خلق، و بهترین عالمیانی بعد از پدر و جدّ. دیگر، روایت است از ابو جعفر بن محمّد همدانی که وقتی مرا قرض بسیار بود و احتیاج تمام روی نمود و صاحب طلب الحاح می کرد و مرا از آن محنت مخلصی نبود، با خود گفتم این درد را علاج بجز التفات مولای من علی بن موسی الرّضا نیست. اولی آنکه حال خود نزد آن حضرت معروض دارم، و دوای این درد از دار الشّفای احسان او طلب نمایم. پس به خدمت آن جناب شتافتم، و شرف آستان بوسی دریافتم. چون نظر مبارکش بر من افتاد، قبل از آنکه اظهار حال کنم، گفت: یا ابا جعفر! بدرستی که خدای تعالی حاجت تو را برآورد و ادای دین تو کرد. تنگدل و محزون مباش! آن روز نزد آن حضرت اقامت نمودم. گفت: اگر تو را میل طعام باشد حاضر کنند. گفتم: یا بن رسول اللّه! روزه می دارم و آرزو آن است که با حضرت شما افطار کنم. پس به آن حضرت نماز مغرب گزاردم و آن جناب در میان سرا بنشست و طعام آوردند و با آن سرور افطار کردم. چون از مجلس برخاستم، فرمود که: یا ابا جعفر! امشب نزد ما مهمانی یا الحال حاجت و مراد تو برآورم؟ گفتم: یا بن رسول اللّه! می خواهم بروم. پس دست مبارک بر زمین برد و قبضه ای خاک برداشت و گفت دامن بگشای. دامن گشودم؛ چون در دامنم ریخت، همه دینارهای خالص شده بود. پس دعای آن حضرت گفتم و به منزل خود رفتم و در پیش چراغ نشستم تا دینارها را بشمارم. در آن میان دیناری دیدم که بر آن نوشته بود که این پانصد دینار است. نصفی به جهت ادای دین توست، و نصفی از برای نفقه و مایحتاج اهل بیت تو. چون این علامت دیدم، دینارها را نشمردم و در زیر بستر خود نهادم و آن شب با فراغ بال و رفاهیت احوال خواب کردم؛ و علی الصّباح هر چند طلب آن دینار کردم، در میان آن دینارها نیافتم. پس آن دینارها را وزن کردم؛ پانصد دینار بود، بی زیاده و نقصان.
پنج. نظام حقوقى اسلام از جمله امتیازات انحصارى اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقى اصیل آن است. این مسئله بسیارى از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتارى و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسى است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژه اى که دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مى گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بى بدیل اسلام در بنیان گذارى و توسعه حقوق بین الملل است. مارسل بوازار(۳۱) پژوهشگر انستیتوى تحقیقات عالى حقوق بین الملل در ژنو، مى نویسد : «در قرون وسطى هر وقت رکودى در قوانین مسیحیت روى مى داد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مى کردند. در قرن سیزده میلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونى در روابط ملت ها و جلوگیرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلى الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».(۳۲) اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله : ۱. اصل حرمت و کرامت انسان؛ ۲. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعیض؛ ۳. اصل صلح و همزیستى مسالمت آمیز؛ ۴. اصل وفاى به عهد؛ ۵. اصل تفاهم و روادارى؛ ۶. اصل مشارکت و همکارى هاى بین المللى؛ ۷. اصل حمایت از ملل تحت ستم و ...(۳۳). اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستى مسالمت آمیز و تفاهم مى نویسد : «در مورد پیروان ادیان الهى باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مى توانند طبق دستورات دینى خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه هاى بسیار سخت و توان فرسا بوده اند»(۳۴).
و یکی از دشمنان خطرناک حضرت مهدی(علیه‌السلام) و یارانش،  است؛ خداوند متعال می‌فرماید: همانا شدیدترین مردم، در دشمنی با آنان که ایمان آورده‌اند، یهودیان و مشرکان هستند.(مائده،آیه۸۲) چنان که از بعضی روایات استفاده می‌شود،  سخت‌ترین دشمن امام زمان(علیه‌السلام) از جانب غربی‌ها و یهود حمایت می‌شود. اساساً سفیانی را برای حمایت از مرزهای اسرائیل و سرکوب نیروهای انقلابی، روی کار می‌آورند تا اربابان او از خطر حمله سپاه خراسانی و یاوران مهدی(علیه‌السلام) که برای  به حرکت درآمده‌اند، در امان باشند. در آیاتی از سوره مبارکه "اسراء" چنین آمده است: ما به بنی‌اسرائیل در کتاب تورات اعلام کردیم که دو بار در زمین، فساد خواهید کرد و برتری جویی بزرگی خواهید نمود. هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، جمعی از بندگان خود را، که جنگاورانی نیرومندند، بر شما بشورانیم تا شما را سخت در هم کوبند؛ حتی برای به دست آوردن مجرمان، خانه‌ها را جست‌وجو می‌کنند و این وعده‌ای است قطعی، سپس شما را بر آنها چیره می‌کنیم و شما را به وسیله دارایی‌ها و فرزندانی کمک می‌کنیم و نفرات شما را بیشتر قرار می‌دهیم. اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می‌کنید و اگر بدی کنید، باز هم به خود می‌کنید و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، آن چنان بر شما سخت خواهند گرفت که آثار غم و اندوه در صورت‌هایتان ظاهر می‌شود؛ داخل می‌شوند، همان گونه که بار اول وارد شدند و آنچه را زیر سلطه خود می‌گیرند، در هم می‌کوبند.(آیات ۴ تا ۷ اسراء) امام‌صادق(علیه‌السلام) در تفسیر جمله، جمعی از بندگان خود را، که جنگاورانی نیرومندند، بر شما بشورانیم فرمودند: آنان کسانی هستند که خداوند، قبل از ظهور قائم آنها را برمی‌انگیزد و آنان، دشمنی از دشمنان آل پیامبر(ص) را فرا نمی‌خوانند؛ مگر اینکه او را به قتل می‌رسانند.(۱) عیاشی در تفسیر خود، از امام‌باقر(علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت، پس از تلاوت آیه‌ی "بعثنا علیکم عباداً لنا" فرمودند: او، قائم و یاران اویند که دارای قوّت و نیروی زیادی هستند.(۲) از امام‌صادق(علیه‌السلام) نقل شده که آن حضرت، آیه‌ی شریفه‌ی فوق را تلاوت فرمودند، یکی از یاران عرض کرد: فدایت شوم! اینها چه کسانی هستند؟ حضرت سه مرتبه فرمودند: به خدا قسم! آنان اهل قم هستند.(۳) بنا به ظاهر روایات موجود، در منابع شیعه و سنّی، مراد از نبرد مسلمانان با یهود در آخرالزمان همین نبرد است؛ چنان‌که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: قیامت برپا نمی شود؛ مگر آنکه بین مسلمانان و یهود، کارزاری رخ می‌دهد، به‌گونه‌ای که مسلمانان، همه‌ آنها را به هلاکت می‌رسانند تا جایی که اگر شخصی یهودی(محارب) در پشت صخره یا درخت، پنهان شود، آن سنگ و درخت به صدا درآید و گوید: ای مسلمان! این یهودی است که در پناه من مخفی شده، او را هلاک کن!(۴) از روایات یاد شده، به‌دست می‌آید که خداوند، به وسیله ایرانیان، زمینه ظهور را فراهم می‌کند و مقاومت یهود در برابر مسلمانان، در چند نوبت است و نابودی نهایی آنان، به‌دست حضرت مهدی(علیه‌السلام) است. بیرون آوردن تورات اصلی، از غار انطاکیه و کوهی در "شام و فلسطین" و "دریاچه طبریّه"، توسط حضرت مهدی(علیه‌السلام) و استدلال آن حضرت بر یهودیان نیز، نمونه‌ای از برخوردهای فرهنگی است که در مقام ارائه‌ی برهان، از آن استفاده می‌شود. از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند: تورات و انجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده می‌شود، بیرون می‌آورد.(۵) و نیز فرمودند: صندوق مقدس، از دریاچه طبریّه به دست وی آشکار می‌شود و یارانش آن را آورده و در پیشگاه او، در بیت‌المقدس قرار می‌دهند و چون یهودیان آن را مشاهده نمایند، جمعیت زیادی از آنها اسلام می‌آورند که حدود سی هزار هستند.(۶) نویسنده: سیدحسین تقوی پی‌نوشت‌ها: ۱- تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۱۳۸ ۲- همان ۳- بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۶ ۴- مسند احمد، ج۲، ص۴۱۷؛ معجم احادیث الامام المهدی، ج۱، ص۳۱۲ ۵- بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۵ ۶- معجم احادیث الامام‌المهدی(علیهالسلام)، ج۱، ص۳۴۴؛ الملاحم و الفتن، ص۶۹ منبع: دانشستان سرزمین‌های درگیر در واقعه‌ی شریف ظهور https://eitaa.com/Safireislam
🏴 شهادت امام رضا (عليه السلام) تسلیت باد. ✍️حامد منتظری مقدم یک) شیخ در تحلیل شهادت امام رضا(ع) نوشته است که امام در مجالس خصوصي، مأمون را بسیار پند، و از خداوند بیم می داد، نیز او را به سبب اقدامات نادرست نكوهش مي‌کرد. مأمون به ظاهر مي‌‏پذيرفت، اما در باطن از اين برخوردهاى امام به‌شدت ناراحت بود. بنا به گزارش شیخ مفید, روزي امام(ع) بر مأمون وارد شد و ديد که هنگام غلامي بر روی دست مأمون آب مي‌ريزد، امام(ع) به او فرمود که در افعال وضو نباید کسی را شریک قرار دهد و شخصا باید وضو بگیرد، مأمون پذيرفت و وضويش را اعاده کرد؛ اما در نهان، از امام خشمگين شد. 📚مفيد، الارشاد، ج2، ص269. دو) مهمترین و مفصل‌‏ترين كتاب درباره امام رضا(ع) نوشته شیخ به نام (ع) است. در این کتاب، شیخ صدوق چندین روایت و گزارش را درباره شهادت امام نقل کرده است. اکنون تحلیلی جامع و دقیق در یکی از گزارشهای آن: احمدبن‌علي انصاري ‏گويد: از پرسيدم: چگونه مأمون راضى به قتل امام رضا(ع) شد؟ ابوصلت پاسخ داد: مأمون امام رضا(ع) را به این جهت به برگزید تا به مردم چنین وانمود کند که حضرت شیفته دنياست و بدین سان, امام از چشم بيفتد؛ اما از امام در نظر مردم چیزی جز برترى اش بر مأمون آشكار نشد. پس مأمون دانشمندان را از بلاد اسلامى فراخواند تا امام را از نظر علمى محكوم کند و نزد مردم از اعتبار بیاندازد؛ اما امام با هيچ دانشمندی روبه رو نشد جز آن كه بر او برترى می ‏يافت و مردم مي ‏گفتند: آن حضرت شايسته‌‏تر از مأمون براى خلافت است. جاسوسان اين نگرش مردم را به مأمون اطلاع مي‌‏دادند که باعث خشم و حسد او مي‌شد. همچنين امام رضا(ع) در بيان حق، از مأمون بيم نداشت و غالباً به او پاسخ هایی می داد که خشم و کينه‌اش را برمي‌افروخت، گرچه اظهار نمی کرد؛ پس نهايتا امام را با به قتل رساند. 📚صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص265. ◾️ملاحظه میشود که منابع شیعی دربارۀ (ع) صرفا به ماجرا نپرداخته و پیشگام در (بیان چرایی) این ماجرایند. 🔰https://eitaa.com/Tashayo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑مسیح علینژاد: دولت آمریکا به من گفته اسمم را عوض کنم و حرف نزنم 🔺کاخ سفید از مسیح علینژاد خواسته تا هویت و اسمش را عوض و تا زمان نامعلومی سکوت کند. حالا علینژاد شاکی است که چرا او باید 'در آمریکایی که همه حق آزادی بیان دارند' اما او مجبور است علاوه بر سکوت اجباری اسمش را هم عوض کند. 📌او گفته از اینکه باید در یک گوشه خانه بنشیند، شوک زده شده و باور نمی‌کرده که در دل آمریکا بجای اینکه بگویند بیا علیه ایران حرف بزن بگویند هویتت هم باید عوض کنی. ✍تازه اولشه ؛کجاشو دیدی؟؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (ع) اللّهم صلّ علی علی بن موسی الرّضا المرتضی الامام التّقی النّقی وحجّتک علی من فوق الارض ومن تحت الثّری الصّدیق الشّهیدصلاةکثیرة تامّةزاکیّة متواصلةمتواترةمترادفة کافضل ماصلّیت علی احدمن اولیائک 📢 کانال روابط عمومی مرکز خدمات حوزه‌های علمیه https://eitaa.com/joinchat/3359965196C1263113437
از نظر امام‌خمینی مهم‌ترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی، تکیه به خدا، توجه به جنبه معنوی و استقبال از شهادت بود. اصلی‌ترین دستاورد داخلی انقلاب، تشکیل نظامی دینی بود که در حوزۀ خارجی نیز به عنوان نقطه‌عطفی در جهان، به الگوی مبارزۀ مردم تحت سلطه تبدیل شد. امام‌خمینی مهم‌ترین آسیب‌های انقلاب را انحراف از اصول اسلامی، رفاه‌زدگی، بی‌عدالتی، تفرقه، سوء مدیریت و تحریف تاریخ انقلاب می‌دانست.
نهم: اخلاق نیکو با مردم امامان با مردم نشست وبرخاست داشتند و در تعاملات اجتماعی به نیکوترین صورت با آنان برخورد می کردند. این سیره چنان نیکو بود که با الگو قرار دادن آنان ما نیز می توانیم روش صحیح برخورد اسلامی با افراد گوناگون را بیاموزیم. به نمونه هایی در این زمینه اشاره می کنیم: 1. با گفتارش دل کسی را هرگز نرنجاند و به کسی اهانت نکرد: «مَا رَأَیتُ أَبَا الْحَسَنِ الرضا(ع) جَفَا أَحَداً بِکلَامِهِ قَط».[46] 2. هرگز به کسی ناسزا نگفت و به اَحدی دشنام نداد: «وَ لَا رَأَیتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِیهِ وَ مَمَالِیکهِ قَطُّ ».[47] 3. هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد و اجازه می داد که شخص سخنانش را تمام کند و به آخر رساند: «وَ مَا رَأَیتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کلَامَهُ حتَّی یفْرُغَ مِنْه ».[48] 4. پای خود را هنگام نشستن در حضور دیگران که مقابل و یا اطراف حضرت نشسته بودند، دراز نمی کرد: «وَ لَا مَدَّ رِجْلَیهِ بَینَ یدَی جلِیسٍ لَهُ قَط». 5. در حضور دیگران به دیوار تکیه نمی زد و این را خلاف ادب و احترام حضّار می دانست: «وَ لَا اتَّکأَ بَینَ یدَی جَلِیسٍ لَهُ قَط».[49] 6. هرگز دیده نشد که آب دهان خود را بیرون اندازد: «وَ لَا رَأَیتُهُ تَفَلَ قط».[50] ظاهر عبارت قید حضور دیگران ندارد، حتی نشان می دهد که در تنهایی ها نیز آب دهان نمی انداخت. 7. با صدای بلند نمی خندید؛ بلکه خنده اش تبسّم و لبخند ملیح بود: «وَ لَا رَأَیتُهُ یقَهْقِهُ فِی ضَحِکهِ قَطُّ بَلْ کان ضَحِکهُ التَّبَسُّمَ».[51] 8. میهمان را گرامی می داشت و او را به کار وادار نمی داشت: «نَزَلَ بِأَبِی الْحَسَنِ الرضا(ع) ضَیفٌ وَ کانَ جالِساً عِنْدَهُ یحَدِّثُهُ فِی بعْضِ اللَّیلِ فَتَغَیرَ السِّرَاجُ فَمَدَّ الرَّجُلُ یدَهُ لِیصْلِحَهُ فَزَبَرَهُ أَبُو الْحَسَنِ(ع) ثُمَّ بَادَرَهُ بِنَفْسِهِ فَأَصْلَحَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّا قَوْمٌ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْیافَنَا؛[52] میهمانی بر علی بن موسی(ع) وارد شد و تا شب هنگام نزد آن حضرت نشسته و سخن می گفت، ناگهان چراغ دچار مشکل شد و شعله اش تغییر کرد (و فروافتاد) میهمان خواست دست برد که چراغ را درست کند؛ ولی حضرت رضا(ع) مانع شد، سپس خود اقدام به اصلاح چراغ نمود آنگاه فرمود: ما مدّعی هستیم که میهمان خود را به کار وا نمی داریم». دهم: برخوردهای تربیتی و سازنده
شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه که از کتب اربعه شیعیان است، روایتی را با چنین مضمونی از رسول اکرم (ص) نقل می‎کند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ سَتُدْفَنُ‏ بَضْعَةٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَکْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَرْبَهُ وَ لَا مُذْنِبٌ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ»؛ به زودی پاره‎ای از تن من در خراسان مدفون خواهد شد، که هیچ غمزده‎ای او را زیارت نمی‎کند مگر آنکه خدای عزّ و جلّ غبار غم را از خاطرش برطرف می‎کند و هیچ گناهکاری مگر آنکه خدا گناهانش را می‎آمرزد.
دو. اسلام و علم به رغم آنچه در تعارض و ناسازگارى مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت پیوندى نزدیک و ناگسستنى دارد. وفاق و آشتى دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است : ۵-۱. تشویق به فراگیرى دانش در این عرصه اسلام گوى سبقت از هر مکتب و آئینى ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانش هاى لازم در جهت تأمین نیازمندى هاى دنیوى و اخروى را فرض و لازم دانسته است. چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند : «ان طلب العلم فریضه على کل مسلم».(۸) همانا علم آموزى بر هر مسلمانى واجب است. و نیز آمده است : عالمى که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.(۹) در کتاب هاى روایى و نصوص دینى ابواب مفصلى در این زمینه وجود دارد.(۱۰) ۵-۲. تقویت روحیه علمى : اسلام روحیه پژوهشگرى را ارج مى نهد و در مسیر حقیقت یابى و معرفت اندوزى هیچ مانعى نمى نهد. قرآن مجید آواى تحقیق و جست و جوى آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است : بشارت ده بندگانى را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آن ها را برمى گزینند.(۱۱
مأمون حضرت رضا (ع) را با آن همه تزویر و سالوس و گفتن «یا ابن عم» و «یا ابن رسول الله» تحت نظر نگه می ‏دارد! که مبادا روزی قیام کند و اساس سلطنت را در هم بریزد. چون پسر پیغمبر (ص) است و در حق او وصیت شده، و نمی‏ شود او را در مدینه آزاد گذاشت. حکام جائر سلطنت می‏ خواستند، و همه چیز را فدای این سلطنت و امارت می‏ کردند؛ نه اینکه دشمنی خصوصی با کسی داشته باشند. چنانکه اگر امام (ع)، نعوذ بالله، درباری می‏ شد، کمال عزت و احترام را به او می‏ گذاشتند، و دستش را هم می‏ بوسیدند. (ولایت فقیه؛ حکومت اسلامی؛ ص ۱۵۱ - ۱۵۲)
طوس چگونه به‌عنوان مدفن امام رضا (ع) انتخاب شد؟ هنگامی که دعبل خزائی قصیده‌ تائیه‌ معروف خود را در ستایش اهل بیت و شرح مصیبت‌های ایشان سرود، به طوس رفت تا آن را برای امام رضا (علیه السلام) بخواند. پس از رسیدن به ابیاتی که در آن‌ها به شهرهای مقدس و مدفن پاکان اشاره کرده بود، امام این دو بیت را بر همان وزن و قافیه‌ی اصلی شعر به آن افزودند: و قبر بطوس یالها من مصیبة الحت علی الاحشاء بالزفرات الی الحشر حتی یبعث الله قائما یفرج عنا الغم و الکربات به این معنی که «و قبری در طوس خواهد بود که بر آن مصیبت‌ها وارد خواهد شد که همواره تا روز قیامت آتش حسرت در دل‌ها شعله‌ور می‌کند. تا روزی که خداوند قائمی را مبعوث کند که فرجی بر غم‎ها و مصیبت‎های ماست». ایشان در پاسخ به سوال دعبل که آن قبر متعلق به کیست، پاسخ داد: قبر من است و برجا خواهد بود تا طوس محل رفت‌وآمد شیعیان و زائران من شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اوّلین بار نحوه انتقام امام سید علی خامنه‌ای از فردی به نام عباس خروس در بندر انزلی... ✅ جهادتبیین https://eitaa.com/joinchat/991101158Cbae4e3411b
حضور امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) در جنگ اعراب با ایرانیان حضور امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) در جنگ اعراب با ایرانیان 1- اخیراً موضوع «حمله اعراب به ایران» بسیار مستمسک مخالفین دین و سایت‌هایی که مأموریتی جز ضدتبلیغ علیه اسلام ندارند قرار گرفته است. این ضدّ تبلیغ گسترده به همراه دروغ پراکنی‌ها، خود جای تأمل و تعمق دارد که چرا؟ مگر فقط اعراب به ایران حمله کرده‌اند؟ مگر پس از حمله اعراب به ایران، آن هم در 14 قرن پیش، دیگر هیچ حمله‌ای به ایران صورت نگرفته است؟ مگر در همین سه قرن گذشته، ایران مدام هدف حمله روس، انگلیس و امریکا قرار نگرفته است و مگر قتل عام‌ها، تجاوزات و غارت‌های آنان بیش از حمله اعراب نبوده است و مگر حتی استعمار و استثمار کامل یک کشور و یک ملّت صورت نپذیرفته است؟ هنوز از عمر استقلال این کشور بیش از 34 سال نمی‌گذرد. چرا این همه جنایت علیه ایران و ایرانی را رها کرده و از کل تاریخ این کشور فقط یک حمله در 1400 سال پیش را موضوع چالش قرار داده‌اند؟ 2– هدف اصلی این است که اولاً اسلام را عربی نشان دهند، در صورتی که دین ملیّت ندارد. و ثانیاً با عربی نشان دادن اسلام، حسّ وطن دوستی (ناسیونالیستی) مردم مسلمان را علیه اعراب تحریک کنند، به گونه‌ای که نتیجه‌اش دشمنی با اسلام شود. در حالی که این ملّت 1400 سال است که با عقل، فهم، شعور، علم، اراده و اختیار خود مسلمان است و هیچ گاه نیز دل خوشی از اعراب نداشته است. و امّا اصل پاسخ: اوّلاً: اگر ثابت شود که حضرت علی (علیه السّلام) با این جنگ‌ها و کشورگشایی‌ها موافق بوده و حسنین (علیهما السّلام) نیز در جنگ‌ها شرکت داشته‌اند (که چنین نبوده است)، بدون تردید و شک، حقّ با آنان بوده است و دلیلی نیست که کسی بگوید: جنگ با کفار مکه و مدینه، جنگ با خوارج نهروان، جنگ با منافقین، جنگ صفین و ...، همه یک تکلیف الهی بوده و پیامبر و امام که برگزیده و فرستاده‌ی خدا هستند و صاحب عصمت می‌باشند، همه جا حق دارند، اما اگر با ایرانی طرف شدند، چون ما ایرانی هستیم، لابد حق ندارند. دشمنان چون اعتقادی به خدا و هیچ شناختی از دین ندارند، گمان دارند که ملیّت ها و مرزهایی که بشر برای خود تعیین کرده است و هر روز تنگ و گشاد می‌شود، خدا را نیز مجبور به رعایت می‌کند. حال آن که ایرانی و آمریکایی هر دو مخلوق او هستند و چین و ژاپن و ایران، همه مُلک او هستند و تنها مرزی را که تعریف کرده است، مرز ایمان و کفر است. دشمنان می‌خواهند با این ترفند القا کنند که قومیت گرایی، ارجح از خداپرستی و دین‌گرایی است، در حالی که اصلاً چنین نیست و او تنها ارجحیّت و امتیاز را به تقوا داده است. هر چند این دشمنان اصلاً حسّ ناسیونالیستی هم ندارند و تجربه نیز ثابت کرده است که هر گاه خطری این کشور و ملّت را تهدید کرده است، این مؤمنین به الله و اسلام بودند که به دفاع برخاستند و از وجب به وجب خاک، فرهنگ و ثروت‌های مادی و معنوی کشورشان دفاع کردند و آنان که سنگ وطن‌پرستی به سینه می‌زدند، اغلب یا فرار کردند، یا با دشمن همکاری کردند و یا دست کم هیچ کمکی نکردند و البته دائم نق زدند، فتنه کردند، جوّ ساختند، شانتاژ و ضد تبلیغ کردند، در تضعیف روحیه کوشیدند و آب به آسیاب دشمن ریختند. ثانیاً: از کی تا به حال تمامی فرازهای تاریخ طبری که یک مورخ اهل سنّت آن را نوشته است، برای ما کتاب مرجع و حجّت شده است؟ جالب آن که مخالفان اسلام در حالی که در خود قرآن کریم تشکیک می‌کنند، چه رسد به کتبی چون اصول کافی یا بحارالانوار، هر گاه ببینند می‌توانند ایرانی را علیه اسلام تحریک کنند، به کتاب تاریخ طبری چنان استناد می‌کنند که گویی وحی منزل است(؟!) سند این فراز (شرکت و فرماندهی حسنین (ع) در حمله به ایران) در تاریخ طبری، یکی «سیف بن عمر» است که در زمان حیاتش نیز به زندیق مشهور بود و خود طبری در فرازهایی او را بی‌اعتبار خوانده است و سند دیگرش از «علی بن مجاهد» است که علما، محدثان، مورخان و مشاهیر اهل سنّت نیز خودشان وی را جاعل و دروغ‌گو معرفی کرده‌اند و نوشته‌اند که به تألیف تاریخ جنگ‌ها پرداخت و از خودش هر چه خواست دروغ نوشت! (تاریخ بغداد، الخطیب بغدادی - متوفی 463ق- ج 12، ص 106). ثالثاً: در این خصوص نقل و جعل بسیار است. برخی گفته‌اند که پس از نافرمانی خلیفه وقت از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در خصوص خودداری از حمله به ایران، بنا شد تا حسنین (علیهما السّلام) نیز راهی شوند تا اوّلاً مردم ایران به وسیله دو امام معصوم با اسلام آشناتر شوند و ثانیاً سپاهیان فرمان آنان را برده و ظلم نکنند. اما چون آنها نپذیرفتند، این دو بزرگوار همراهی ننموده و بازگشتند. امّا قول صحیح‌تر این است که اولاً: هیچ سند محکمی دال بر رضایت حضرت امیر (علیه السلام) و عزیمت این دو امام وجود ندارد و ثانیاً: طبق باور دینی ما، هیچ گاه شخص معصوم تحت پرچم غیر معصوم نمی‌رود و با
امام حسن (ع) فرزند بزرگ حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و دومین امام ما شیعیان است که در کودکی و جوانی با سه خلیفه نخستین معاصر بود، موضع ایشان در برابر خلافت ابوبکر، عمر و عثمان و حضور ایشان در فتوح ایران و افریقیه سوالی است که این مقاله در پی پاسخ گویی به آن می باشد. به نظر می رسد که ایشان با وجود این که خلافت را حق پدر خود دانسته در مواردی با سه خلیفه همکاری هایی داشته اند، و در زمان دو خلیفه اول ابوبکر و عمر در فتوحات شرکت نکرده، ولی در زمان عثمان، حسن (ع) با سپاهیان به ایران آمده و در فتح طبرستان شرکت داشتند. برای روشن شدن این مطلب به بررسی موضع ایشان در دوران ابوبکر، عمر و عثمان می پردازیم. تاریخ انتشار : 1397/3/7 بازدید : 15158 منبع : مجله تاریخ پژوهی - بهار 1391 - شماره 50 , اخروی، فاطمه مشخصات نویسنده : دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه آزاد مشهد مقدمه حسن بن علی (ع) در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه متولد شد[1] دوران کودکی را در کنار پدر و مادر و پیامبر (ص) گذراند. وی از نظر شکل ظاهری و هم چنین اخلاق بسیار شبیه به رسول خدا (ص) بود، هفت سال و شش ماه از عمر خود را در کنار پیامبر (ص) زندگی کرد، [2] و مورد محبت خاص پیامبر قرار داشت، [3] پس از درگذشت رسول خدا (ص) (صفر سال ١١ هجری٦٣٣میلادی) در مورد جانشینی آن حضرت اختلاف رخ داد و علی (ع) به همراه گروهی از مردم به مخالفت با جانشینی ابوبکر پرداخته، اما به زودی به خاطر مصالح مسلمانان سکوت کرده و مخالفتی نشان نداد، تا این که در سال ٣٥ هجری مردم شورش کردند و عثمان به قتل رسید، و به اصرار، علی بن ابی طالب (ع) را به خلافت برگزیدند، و سپس موضع حسن بن علی (ع) بزرگ ترین فرزند علی (ع) و سیاست و خط مشی اهل بیت در برابر مسایل سیاسی مشخص می شود. در این پژوهش سعی شده تا حد امکان از منابع دست اول استفاده شود. در سده های نخستین هجرت آثاری در زمینه زندگی امام حسن (ع) نوشته شد که متاسفانه بسیاری از آن ها از بین رفته است ، از جمله: اخبار الحسن (ع) و وفاته – تالیف هیثم بن عدی الثعلبی متوفای سال ٢٠٧ هجری، اخبار الحسن بن علی (ع) تالیف ابن اسحاق ابراهیم بن محمد اصفهانی الثقفی، در قرن چهارم هجری و کتاب عبدالعزیز بن یحیی الجوادی البصری درباره ماجرای حسن (ع) می باشد. هدف اصلی از این موضوع این می باشد که با توجه به این که تحریفات فراوانی در منابع در مورد امام حسن (ع) وجود دارد و معاویه و خلفای بعدی اموی در ساختن شایعاتی بر ضد امام (ع) کوشیدند، حقیقت روشن شود و موقعیت علی بن ابی طالب و فرزندان ایشان حسن و حسین (علیهما السلام) مشخص شود. حسن بن علی (ع) در دوران خلافت ابوبکر با رحلت پیامبر در سال ١١ هجری، ابوبکر به خلافت رسید، این هنگام حسن بن علی (ع) بیش از هشت سال نداشت او نیز هم چون پدر در سقیفه حضور نداشت. اما آن طوری که در منابع آمده است هنگام بیعت با ابوبکر شبانه همراه علی بن ابی طالب (ع)، مادر و برادرش، حسین (ع) به خانه های انصارو مهاجر می رفتند تا مردم را از غصب خلافت توسط ابوبکر آگاه کرده و از آن ها یاری جویند، [4] هرچند که از این درخواست پاسخ مناسبی دریافت نکردند. خاندان علی (ع) پس از وفات پیامبر (ص) دوران سختی را می گذراندند. چرا که ابوبکر آن را از هر جهت در مضیقه قرار داده بود، فدک را که تأمین کننده وضعیت مالی اهل بیت پیامبر (ص) بود از آنها گرفت،[5]به زودی حسن بن علی (ع) مادر خود را از دست داد و همراه برادر و خواهران خود شاهد مشکلات و تنهایی پدر بود. علی (ع) در این زمان از کارهای حکومتی کنارهگیری کرده و بیشتر به کشاورزی مشغول بود، واحتمالاً حسن بن علی (ع) در کنار پدر آموزش می دید و به عنوان پسر بزرگ در کارها و هم چنین کشاورزی به کمک پدر می پرداخت و هم چون ایشان در نماز جماعت شرکت می کرد. محب طبری می گوید: اگر روایتی که در کتاب انساب الاشراف بلاذری آمده درست باشد، حسن بن علی (ع)که شاهد ضایع شدن حق پدر و مادر خویش بود، روزی در حالی که ابوبکر بر روی منبر خطبه می خواند به نزدش رفته و از اوخواست ، از منبری که باید در اختیار علی (ع) باشد، پایین بیاید. [6] عکس العمل ابوبکر را در پاسخ حسن (ع) متفاوت نوشته اند برخی عنوان کرده اند که ابوبکر تأیید کرد و گفت که این منبر پدر توست. [7] البته در عمل، ابوبکر هم چنان به روش خود ادامه داد تا این که هنگام مرگ چنین اظهار داشت که "کاش من این کار {حکومت را} به عهده نمی گرفتم و عمر را بر خویش مقدم می داشتم ". [8] حسن بن علی (ع)درخلافت عمربن خطاب حسن بن علی (ع) در عصر خلافت عمر (٢٣-١٣ه) دوران نوجوانی خود را سپری می کرد. عمر در سال پانزدهم هجری برای مسلمانان مقرری معین کرد و دیوان هایی را ترتیب داد، او مقرری را به ترتیب سابقه در اسلام، و یاری کردن پیامبر (ص)در جنگ ها قرارداد، از این رو نویسندگان را به خدمت در دیوان
یوان گماشت، و به آن ها دستور داد که طبقات را مرتب و عطایا را ثبت و ضبط کنند، و به دبیران گفت که ابتدا از عباس، عموی پیغمبر (ص) و سپس بنی هاشم، شروع کنند، و آنگاه همه مسلمانان را طبقه به طبقه قرار داد. [9] قابل ذکر است که عمر، حسن و حسین (علیهما السلام) را در شمار اهل بدر به حساب آورد که میزان آن پنج هزار درهم بود، و این مبلغ به نسبت بالاترین مقدار عطا در این تقسیم بندی بود. [10] در طول خلافت عمر در مورد شرکت حضرت علی (ع) و حسن و حسین (علیهما السلام) در جنگ ها و مبارزات در هیچ یک از منابع شیعه و سنی مطلبی نیامده است و احتمالاً هنوز حسنین در جنگ ها شرکت نمی کردند. عمر در پایان خلافت خود یک شورای شش نفره ای را تعیین کرده بود که از میان آن ها خلیفه بعدی انتخاب شود، او حسن بن علی (ع) و عبدالله بن عباس را جزء ناظرین شورای شش نفره قرارداد، و به علت این که آنان از نزدیکان رسول خدا (ص) بودند و اظهار داشت که امیدوارم به واسطه حضور این دو، برکت به شورا روی آورد، سپس عمردر ادامه سخنان خود اظهارداشت که البته حسن (ع) و عبدالله بن عباس بهره ای از خلافت ندارند و من فرزند خود عبدالله را نیز می فرستم تا با شما [ اهل شورا ] به مشورت بپردازد. [11] درباره این که حسن بن علی (ع) در برابر این شورا و یا فرمان عمر عکس العملی نشان داده باشد، مطلبی در دست نیست شاید به این خاطر است که خلیفه دوم راه های اعتراض را برای آن ها بسته بود. حسن بن علی (ع)درخلافت عثمان درآغاز خلافت عثمان ( ٣٥-٢٣هجری) حسن (ع) به سن بیست سالگی رسیده بود، که این آغاز نیرومندی، قدرت و جوانی او بود. مشهور است که حسن و حسین (علیهما السلام) در زمان خلافت عثمان به میدان جنگ و جهاد وارد شد، زیرا که در منابع آمده است که عثمان در سال بیست و پنجم هجری به عبدالله بن سعد بن ابی سرح فرمان دادکه به تصرف افریقیه بپردازد. [12]او نیز سپاهی را به سرداری عقبه بن نافع بن عبدالقیس و عبدالله بن نافع بن الحارث به افریقیه فرستاد ولی این لشکر موفق به فتح آن جا نشدند و با مردم آن منطقه در برابر پرداخت جزیه و خراج صلح کردند. بعد از این عبدالله بن ابی سرح، از عثمان کمک خواست. عثمان لشکری عظیم از مدینه که در آن صحابه پیامبر از جمله ابن عباس، حسن (ع)، حسین (ع)، پسر جعفر طیار بودند، را به نزد عبدالله (ابن سرح فرستاد)، که او هم با این سپاه در سال ٢٦ هجری روانه افریقیه شد و آن ها توانستند این منطقه را فتح کنند. [13] در مورد حضور حسن بن علی (ع) در جنگ افریقیه نمی توان نظر قطعی داد، زیرا در کتاب های فتوح مانند فتوح البلدان بلاذری و فتوح مصر و المغرب ابن عبدالحکم و همچنین در منابع سده های نخستین مانند تاریخ طبری و یعقوبی مطلبی در این مورد نیامده است. از دیگر فتوحاتی که در زمان عثمان صورت گرفت، نبرد طبرستان بود، طبری درکتاب خود، از حنش بن مالک نقل کرده است؛ که این نبرد در سال سی هجری بود و ارتش مسلمانان به فرماندهی سعید بن عاص به این منطقه رفتند. سعید در این سال با جمعی از اصحاب رسول خدا (ص) که شامل حسن و حسین (علیهما السلام) و ابن عباس بود، با سپاهی عظیم به مازندران رفت و بعد از آن جا به جرجان رفتند که مردم این منطقه با پرداخت دویست هزار دینار با او صلح کردند. [14] آنگاه سپاه اسلام به طبرستان رفت و با مردم آن جا نبرد کرد که به پیروزی دست یافتند و سپس سپاهیان به طمیسه که مجاور گرگان بود، راهی شدند مردم این منطقه با لشکریان جنگ کردند که سرانجام پیروزی با سپاهیان اسلام بود. [15]احتمال حضور امام حسن (ع) در این نبرد وجود دارد. افرادی نیز در مورد عدم حضور ایشان در نبرد طبرستان نظر می دهند. عده ای معتقدند که در کتاب فتوح البلدان هنگامی که نویسنده می خواهد در مورد فتح طبرستان سخن بگوید در ابتدای روایت می گوید: «گفته اندکه عثمان بن عفان، سعید بن عاص را در سال ٢٩هجری والی کوفه قرار داد...» و سپس هنگامی که نویسنده می خواهد حضور حسنین در طبرستان را بگوید، می نویسد: «گفته می شود که حسن و حسین (علیهما السلام) هم در شمار سپاهیان بودند...» حال این عده مخالف حضور امام حسن در طبرستان معتقدند که به خاطر این که بلاذری در موقعی که می خواهد، حضور حسنین را در سپاه بگوید فعل مجهول به کار برده، پس در مورد حضور آن ها در سپاه جای شک و تردید وجود دارد. و حال در مورد پاسخ به این عده، می توان این چنین گفت که این دلیل کافی برای رد این موضوع نمی باشد و شاید که نویسنده از بیان به این شکل اصلا منظوری نداشته باشد. و سپس این عده در ادامه سخن خود می گویندکه طبری هم در کتاب خود حضور حسن و حسین (علیهما السلام) را در نبرد طبرستان نیاورده است، [16] حال آن که اگربه متن عربی کتاب طبری مراجعه کنیم، می بینیم که اصلا این مطلب صحت ندارد و طبری در کتاب خود اسم حسن وحسین (علیهماالسلام) را در سپاهیان عمروبن عاص آورده است.[17] عثمان نسبت به خویش
اوندانش محبتی فراوان داشت و مصالح مسلمانان و ثروت بیت المال را فدای خواسته ها و منافع آن ها می کرد و همین خطای بزرگ بود که منشاء انحرافات او گردید. عثمان، حکم بن ابی العاص را که رسول خدا (ص) از مدینه تبعید کرده بود و خلفای پیشین هم در تبعید ماندن او و پسرش، مروان هم نظر بودند، باز گرداند. [18] این امر با انتقاد شدید نزدیکان و یاران پیامبر (ص) صورت گرفت، ولی عثمان اعتنایی به آن ها نکرد. وی فدک را که سهم فرزندان فاطمه و علی (ع) بود به مروان داد.[19] عثمان، ابوذر غفاری صحابه پیامبر را تبعید کرد و مردم را از بدرقه کردن او بازداشت ولی امام علی (ع) و حسن و حسین (علیهما السلام) او را بدرقه کردند و همچنین آن ها ابوذر را دعوت به صبر و بردباری نمودند. [20] کردار ناروای عثمان به سرعت در سرزمین های اسلامی انعکاس یافت و گروه های ناراضی به طرف مدینه هجوم بردند، که هدف آن ها اصلاح جامعه اسلامی و بازگردانیدن سنت پیامبر (ص) بود،[21]این گروه ها که از شهرهایی مانند کوفه، بصره، مصر به مدینه آمده بودند [22]در ماه شوال بدین عنوان که به حج می روند، راهی مدینه شدند، مردم بصره در سه منزلی مدینه در ذوخشب جمع شدند، اینان هوادار طلحه بودند. مردمی که از کوفه آمده بودند در اعوص (نزدیکی مدینه ) توقف کردند و به هواداری از زبیر پرداختند و مردمی که از مصر آمده بودند، در ذوالمروه (نزدیکی مدینه ) فرود آمدند، که هوادار علی (ع) بودند. سپس چند تن از آنان به مدینه داخل شدند و با علی و طلحه و زبیر و زنان پیامبر دیدار کردند و به آنان گفتند که ما می خواهیم به حج برویم و همچنین خواستار عزل چند تن از عمال عثمان شدند و بدین عنوان اجازه خواستند به نزد عثمان بروند، که به آن ها اجازه داده نشد، و به ناچار نزد یاران خود بازگشتند و با یکدیگر به مشورت پرداختند و نتیجه آن شد که از هر گروه یعنی گروه های کوفه ، مصر و بصره، هر کسی نزد آن که به هواداری او برخاسته است، برود و گفتگو کند. [23] مصریان نزد علی (ع) آمدند. امام هم پسر خود حسن (ع) را به نزد شورشیان فرستاد، و حسن (ع) به شورشیان گفت : « سپاه ذوالمره و ذوخشب و اعوص ملعون هستند. رسول خدا (ص) آنان را لعنت کرده و صالحان امت از این آگاه هستند». بصریان نیز نزد طلحه و کوفیان، نزد زبیر آمدند، آنان نیز چنین گفتند. سپس شورشیان باز گشتند و لشکریان خود را از این مکان ها دور نمودند تا مردم مدینه پراکنده شدند، به ناگاه صدای تکبیر از اطراف مدینه برخاست شورشیان حمله کردند و عثمان را محاصره کردند.[24]او به شهرها نامه نوشت و از مردم یاری طلبید، در هنگام محاصره خانه عثمان، حضرت علی (ع) چند بار در محل حاضر شد و مردم را از این کار باز داشت،[25] و سپس دو پسر خود حسن و حسین (علیهما السلام) را برای محافظت از خانه عثمان فرستاد. [26] البته مشخص است که حضرت علی (ع)، حسن و حسین (علیهما السلام) هم با سیاست و روشی که عثمان در خلافت خود در پیش گرفته بود، مخالف بودند[27] و دلیل این که حضرت علی و فرزندان ایشان به حفاظت از عثمان پرداختند، این بود که حضرت نمی خواست در جامعه مسلمین خلیفه کشی رواج پیدا کند و دیگر این که مانع هتک حرمت و قتل عثمان شوند و سعی کردند که به خانواده عثمان آب و غذا برسانند. [28] دینوری نقل کرده است که در موقع محاصره عثمان (ع)به حضرت علی (ع)، [29]حسن گفت تو به مکه برو تا به قتل عثمان متهم نشوی ولی علی (ع) فرمود ما باید در مدینه بمانیم و عثمان را در برابر محاصره کنندگان یاری بدهیم و اگر عثمان ما را به جنگیدن فرمان داد، بجنگیم تا این که در مقابل عثمان بمیریم و به نظر می رسد که این مطلب دینوری خلاف واقع باشد، زیرا حضرت علی (ع) گاه به درخواست عثمان از مدینه خارج و به ینبع (قریه ای درنزدیکی مدینه ) می رفتند و زمانی که درگیری شدت می گرفت به درخواست عثمان به شهر برمی گشتند[30]، و از طرف دیگر منابع از ادب حسن بن علی (ع) در برابر پدر یاد کرده اند. [31] عثمان چهل روز در محاصره مردم بود، [32] و در این مدت حسن بن علی (ع) که از خانه عثمان محافظت می کرد، بر اثر تیری که به طرف عثمان پرتاب شد زخمی گردید وهمچنین سر قنبر غلام علی (ع)شکست. [33] ابن قتیبه دینوری نوشته است: محمد بن ابی بکر از این که حسن بن علی (ع) زخمی شده است، نگران بود که مبادا بنی هاشم به واسطه این موضوع وارد کار شوند و فتنه گسترش یابد. [34] هنگامی که حسن بن علی (ع) را بعد از زخمی شدن از خانه عثمان بیرون بردند، محمد بن ابی بکر گفت : اگر بنی هاشم بیایند و خون را بر سر و صورت حسن بن علی (ع) ببینند، مردم را از دور عثمان پراکنده می کنند و در این صورت ما دیگر به هدف خودمان نمی رسیم، بنابراین باید سریع عثمان را محاصره کنیم و او را بدون این که کسی متوجه شود، بکشیم. [35] پس از آن چندتن از محاصره کنندگان به خانه عثمان، وارد شدند و سرانجام او در سال ٣٥ هجری در سن ٨٣ سالگی به
لگی به قتل رسید. [36] ابن قتیبه دینوری نوشته است که بعد از آن که عثمان کشته شد، علی (ع) نزد همسر عثمان آمد و از او پرسید: چه کسی عثمان را کشته است. همسر عثمان پاسخ داد: نمی دانم، مردانی نزد عثمان آمدند که آنان را نمی شناسم ولی صورتشان را دیدم، یکی از آنان محمد بن ابی بکر بود. علی (ع) محمد را فرا خواند، و از او درباره آن چه همسر عثمان گفته بود. سئوال کرد. محمد گفت : درست می گوید، من نزد عثمان رفتم، ولی به خدا سوگند من او را نکشتم. [37] آن چه که معلوم می شود، این است که دقیقاً قاتل عثمان مشخص نیست زیرا که اگر معلوم بود خود حضرت علی (ع) او را قصاص می کردند. قتل عثمان سر آغاز فتنه و توطئه های بزرگ گردید و از حکومت عثمان و قتل او باندهای فرصت طلب، سودهایی بسیار بردند و مصالح عمومی مسلمانان را فدای منافع شخصی خویش کردند و فساد ها و تفرقه هایی را در اجتماع اسلامی به وجود آوردند و روشن ترین دلیل آن مشکلات و ناگواری هایی است که در دوران خلافت علی ابن ابی طالب (ع) پدید آمد و آن حضرت دیگر نتوانست به اصلاح اجتماع اقدام ورزد و سنت رسول اکرم (ص) را به جامعه باز گرداند و این فساد و تحریک که ازطرف حزب اموی پدیدآمد، آن چنان گسترش یافت که در روزگار حسن بن علی (ع) چاره ای جز صلح باقی نگذارد (القرشی ، حیاة حسن بن علی (ع)، ١١٦/١). نتیجه از آن چه گذشت می توان این گونه نتیجه گرفت که ، حسن بن علی (ع) در روزگار دو خلیفه نخست، فعالیت های سیاسی خاصی را انجام نداد، برخی ازمنابع اعتراض ایشان به ابوبکر را در مورد اشغال جایگاه علی (ع) ذکر کرده اند، وایشان در شورای عمر جزء ناظرین بود. در روزگار عثمان که حسن بن علی (ع) در جوانی به سر می برد از حضور بیشتر ایشان در صحنه سیاسی یاد شده است. ابن خلدون از حضور حسن (ع) در افریقیه در سال بیست و پنجم هجری یاد کرده است که نمی تواند مورد پذیرش قطعی قرار گیرد، زیرا در کتاب های سده نخستین به ویژه در کتاب های فتوح از این سفر یاد نشده است. در فتح طبرستان در سال سی ام هجری که بلاذری و برخی از منابع سده چهارم از آن یاد کرده اند، احتمال حضور ایشان وجود دارد؛ زیرا سیاست علی (ع)، شیعیان و پیروان ایشان عدم حضور در جنگ ها نبوده است، هر چند که این حضور توسط عده ای رد گردیده است ، اما دلایل قابل پذیرش برای آن ارائه نشده است و همین طور حسن (ع) سمت حمایت از عثمان رادر هنگام حمله مخالفان او برای چند روز بر عهده داشت. حسن بن علی (ع) در روزگار سه خلیفه همسو باسیاست علی (ع) در برابر خلفا واکنش تند و اقدامی متفاوت انجام نداد. کتابنامه ابن ابی الحدید. (١٣٦٨). شرح نهج البلاغه. ترجمه محمود مهدوی دامغانی. ج٥. تهران: نشر نی. ابن خلدون. (١٣٦٤ ). العبر تاریخ ابن خلدون. ترجمه عبدالمحمدآیتی. ج١. تهران: مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی. ابن طباطبا، محمد بن علی. (١٣٦٠). تاریخ فخری [ معروف به ابن طقطقی ]. ترجمه محمد وحید گلپایگانی . چاپ دوم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. احمد، ابی جعفر (الشهیر بالمحب الطبری ). (بی تا). ریاض النضره فی مناقب العشره. ج١. مصر: مطبعه الاتحاد المصری باول جاره الروم بالغوریه بمصر. بررسی یک دروغ (حضور امام حسن وامام حسین درایران) دسترس پذیردر (forum. hammihan. com ) بلاذری، ابوالحسن . (١٩٨٨ م). فتوح البلدان. بیروت- لبنان: مکتبه الهلال. بلاذری، احمد بن یحیی. (بی تا). انساب الاشراف ، ٢ج . مصر: دارالمعارف. دینوری، ابن قتیبه. (١٣٨٠). امامت و سیاست (تاریخ خلفاء). ترجمه ناصر طباطبایی. تهران: ققنوس. سیوطی، جلال الدین. (١٤٠٨ ه ١٩٨٨ م). تاریخ الخلفاء. بیروت – لبنان: دارالکتب العلمیه. . طبری، محمد بن جریر. (١٣٧٥). تاریخ طبری « تاریخ الرسل و الملوک ». ترجمه ابوالقاسم پاینده. چاپ پنجم. ج٥. تهران: انتشارات اساطیر. عاملی. (بی تا). تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی. ترجمه سپهری. مسعودی، ابوالحسن . (١٣٧٨). التنبیه والاشراف. ترجمه ابو القاسم پاینده. چاپ دوم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. یعقوبی ، احمد بن اسحاق. (١٣٨٢). تاریخ یعقوبی. ترجمه محمد ابراهیم آیتی. چاپ نهم. ج٢. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. دیار بکری، حسین بن محمد بن حسن. (بی تا). تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس. ج١. بیروت: مؤسسه شعبان. پی نوشت [1] مسعودي، ابوالحسن . (١٣٧٨).التنبيه والاشراف.ترجمه ابو القاسم پاينده. چاپ دوم. تهران: شرکت انتـشارات علمي و فرهنگي ، ص٢٦٠. [2] يعقوبي ، احمد بن اسحاق . (١٣٨٢). تاريخ يعقوبي . ترجمه مـحمد ابـراهيم‌ آيتي‌ . چاپ نهم . ج٢. تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ، ص١٥٥؛ ديار بکري، حسين‌ بـن‌ مـحمد‌ بـن حسن . (بي تا). تاريخ الخميس في احوال انفس نفيس . ج١. بيروت: مؤسسه شعبان، ص ٤١٩‌. [3] سـيوطي‌ ، جـلال‌ الدين .(١٤٠٨ هـ ١٩٨٨ م). تاريخ الخلفاء. بيروت – لبنان:
دارالکتب العلميه ، ص١٤٩. [4] ابـن ابي الحديد.(١٣٦٨). شرح نهج البلاغه . تـرجمه مـحمود مهدوي دامـغاني . جـ٥. تـهران: نشر ني ، ص١٢١. [5] احـمد، ابي جعفر‌ (الشهير‌ به لمحب الطبري). (بي تا). رياض النضره فـي مناقـب العـشره. ج١. مـصر: مـطبعـه الاتـحاد المصري باول جاره الروم بالغوريه بمصر، ص ١٢٠. [6] هـمان . جـ٢، صـ٣٧٧. [7] ابـن ابـي الحديد. شرح نـهج‌ البـلاغه‌ . ج٣، ص ١٧٧. [8] يعقوبي .تاريخ يعقوبي . ج٢، ١٧. [9] ابن طباطبا، محمد بن علي .(١٣٦٠). تاريخ فخري [ معروف به‌ ابن‌ طقطقي ]. ترجمه محمد وحيد گلپايگاني. چاپ دوم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص١١٤. [10] طبري، محمد بـن جـرير. (١٣٧٥). تاريخ طـبري « تاريخ الرسل و الملوک ». ترجمـه ابوالقاسـم پاينـده. چـاپ پنجم . ج٥. تهران‌: انتشارات‌ اساطير، ص ١٧٩. [11] دينوري، ابن قتيبه .(١٣٨٠). امامت و سياست (تـاريخ‌ خـلفاء‌). تـرجمه ناصر طباطبايي . تهران: ققنوس، ص ٤٤. [12] ابـن خـلدون.(١٣٦٤). العـبر تاريخ ابن‌ خلدون‌. ترجمه‌ عبدالمحمدآيتي . ج١. تهران:مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي ، ص٥٦٠. [13] ابن خلدون. همان. [14] بلاذري، ابوالحسن .(١٩٨٨ م). فتوح البلدان. بيروت- لبنان: مکتبه الهلال، ص٣٢٦. [15] طبري. تـاريخ طـبري . ج ٥، صص ٢١١٦-٢١١٧‌. [16] بررسي‌ يک دروغ(حضور امام حسن وامام حـسين درايران)دسـترس پذيردر (forum. hammihan. com) [17] طبري. تاريخ طبري . ج٣. ص٣٢٣. [18] بلاذري، احمد بن يحـيي .(بـي تا).انساب الاشراف ، ٢ج . مصر: دارالمعارف، صص ٣٩٧ -٣٩٨. [19] دينوري. امامت و سياست ، صص ٥٢-٥٣‌. [20] مسعودي‌. مروج الذهب . ج١، صص ٦٩٨-٦٩٩. [21] ابن اثير. تاريخ کامل . ج٤. صص ١٧١٠-١٧١١. [22] يعقوبي . تاريخ يعقوبي . ج٢، ص٧٢. [23] ابن خلدون. العـبر. ج١، ص٥٨١. [24] ابن اثـير. الکـامل في التاريخ . ج٣‌. ص١٥٣‌. [25] ابن طباطبا. تاريخ فخري، ص ١٣٤. [26] ابن العبري. مختصر تاريخ الدول، ص ١٤١. [27] الدينوري‌. الامامه‌ و السياسه‌ . ج١، صص ٢٨-٢٩. [28] عاملي . (بي تا). تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي . ترجمه‌ سپهري‌، ص ١٧٨‌. [29] دينـوري. امامت و سياست ، صص ٧٤-٧٥. [30] عبد المقصود. همان . ج٢، ٢٧٤. [31] العکبري البغدادي. الارشاد، ص ١٨٨. [32] خواندمير. حبيب السير. ج١،ص ٥١٤. [33] دينوري. امـامت‌ و سـياست‌ ، صـ٦٦. [34] همان، ص٦٦. [35] دينوري. امامت و سياست (تاريخ خلفا)، ص ٦٧. [36] ابن اثير. الکامل في التـاريخ . جـ٣، صـص /١٧٧-١٧٨. [37] دينوري. امامت و سياست ،ص ٧٢.
📣 دستگیری اعضای وابسته به ضدانقلاب با محموله سلاح و مهمات درکردستان رمضانی، معاون سیاسی امنیتی و اجتماعی استاندار کردستان: 🔸از دستگیری چند عضو وابسته به گروهک‌های ضدانقلاب در شهرستان‌های سنندج و مریوان و کشف مقادیر زیادی محموله‌های سلاح و مهمات خبر داد. 🔸در چند روزه اخیر تعدادی از اعضای گروهک‌های ضدانقلاب که قصد خرابکاری و ایجاد ناامنی در کردستان داشتند، در شهرستان‌های سنندج و مریوان دستگیر شده‌اند. 🔸از این افراد مقادیر زیادی محموله‌های سلاح و مهمات کشف شده و کشفیات به صورت جاری انجام می‌شود. 🔸مردم کردستان خود در برقراری امنیت پایدار استان نقش مهمی ایفا می‌کنند و اجازه نمی‌دهند هیچ فرد و یا گروهی امنیت استان را تهدید کند. https://eitaa.com/joinchat/978124800C6edd77867f 📣 اخبار ریزُ درشتِ استان کردستان