هدایت شده از دشت جنون 🇵🇸
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
گذری کوتاه بر زندگی
#شهید_والامقام
#آیت_الله_حسین_غفاری
در سال 1335 به تهران آمد و در «مسجد الهادی » فعالیتهای اجتماعی و مذهبی خود را آغاز کرد.
از جمله اولین اقدامات اجتماعی او در تهران می توان به تعطیلی «باغ شارق» که به مرکز فسق و فجور اشرار تبدیل شده بود اشاره کرد.
همچنین احیای مسجد « شیخ فضلالله نوری » در پشت ساختمان شهرداری تهران از دیگر اقدامات وی در این مدت به شمار می رفت .
مبارزات سیاسی #آیت_الله_شیخ_حسین_غفاری از نیمه دوم سال 1341 هجری شمسی آغاز شد.
در جریان نهضت عمومی علما در این سال، ایشان نیز در مسجد الهادی ( که امامت آن را برعهده داشت ) سخنرانی هایی را علیه تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی ایراد کرد.
پس از آن که محمدرضا پهلوی با طرح «انقلاب سفید» اصلاحات آمریکایی خود را آغاز و بر مخالفت با مبانی مذهبی پافشاریکرد، علما و مراجع به رهبری #امام_خمینی_ره عید نوروز سال 1342 را تحریم کردند و در این میان #آیت_الله_غفاری نیز اعلامیهای را در حمایت از این تحریم صادر کرد.
پس از سخنرانی تاریخی #امام_خمینی_ره در عصر عاشورای سیزدهم خرداد 1342 حکومت شاه در واکنش به این سخنرانی، حضرت #امام و علمای دیگری را دستگیر کرد که #آیت_الله_غفاری از جمله آنها بود.
مبارزات سیاسی این عالم مجاهد علیه رژیم منحوس پهلوی سالها ادامه یافت تا این که سرانجام در تیرماه سال 1353 هجری شمسی ساواک بار دیگر او را دستگیر کرد.
به گواهی اسناد تاریخی ، ماموران خون ریز ساواک با وحشیانه ترین شکنجه ها - که سوراخ کردن استخوانها با مته های برقی یکی از فجیع ترین شکنجه ها بود - می خواستند آن #شهید را از راه و مسیری که انتخاب کرده باز دارند ولی این عالم شجاع با تنی پاره پاره جمله معروف و تاثیر گذار خود را با صدای بلند فریاد زد و در کاغذ اعترافات نوشت که :
🌹🌺👈 دشمن خمینی کافرست و من فکر می کنم تنها کسی که می تواند ایران را نجات دهد #آیت_اللّه_امام_خمینی است 👉🌺🌹
این مجاهد نستوه سرانجام در #هفتم دی ماه 1353 براثر شکنجه های شدید جسمی و روحی در دخمه های ساواک به #شهادت رسید.
پیکر آغشته به #خون این عالم #شهید پس از تشییع باشکوه در #قم در قبرستان #وادی_السلام این شهر به خاک سپرده شد.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
@dashtejonoon1
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.
🌹🍃🕊مجموعه پست و #استوری ۴
✨برگهایی از خاطرات #شهدا
🇮🇷با هدیه صلواتی بر روح مطهر شهدا🇮🇷
🌱یادشان گرامی و نامشان پاینده
🍃🌹ــــــــــــــــــــــ
صــراط
@roshangari_samen
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #پیشنهاد_ویژه
🎥 اگه یه عده از این بچهها مدینه بودن، کسی جرأت نمیکرد به مادر ما سیلی بزند
#فاطمیه
#شهدا
☑️ @mandegari_mahdi
هدایت شده از Aminikhaah_Media
2330319615802.mp3
16.84M
#آنانکه_صادق_بودند
#سالگرد_شهید_اسماعیلی
* معنای فتنه
* غرض خداوند متعال از ایجاد فتنه چیست؟
* در شرائط فتنه، صدق افراد نمایان می شود
* وعده ی خداوند متعال به مومنین
* همرنگ شدن با فتنه گر، یک ابزار منافقانه است
* هویت افراد در فتنه مشخص می شود
* هر که در راه حق صادق نبود، منافق است
* شاخص ایمان چیست؟
* چه کسانی از نظر خدا جلو ترند؟
* شهدا، از صادقین هستند
* کدام مکتب می تواند شهید اسماعیلی تربیت کند؟
* تنها صادقان شایسته دریافت تمام کمالات اند
* بشارت امام حسین علیه السلام به شهید اسماعیلی
* اوج صدق و معرفت شهید اسماعیلی کجا بود؟
* ذبیح عطشان فاطمیون
#فتنه
#صدق
#منافق
#صادقین
#شهدا
🔔@Aminikhaah_Media
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 شهدا در محاسباتـشان خدا را پررنگ کردند و ما در محاسباتمان خلق خدا را پررنگ میکنیم.
#عکس_نوشته
#بندگی
#شهدا
✅ @mandegari_mahdi
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #پربازدیدترینها
🎥 الهی بمیرم تنهایی جون دادی؟!
#امام_حسین(ع)
#شبهای_جمعه
#شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2804678658Ce3b4c9dabc
هدایت شده از 🌹شیعه در مسیر ظهور🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ببینید چند روز پیش چه اتفاقی داخل #کانال_کمیل افتاده؟😔💔
بزرگوارانی که در نشر این مطلب ما رو یاری میکنند، در ثواب #جهاد_تبیین سیره شهدا شریک هستند.
#شهدا🥀 #حجاب
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
به جمع🇮🇷#یاوران_ظهور🇮🇷بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/1253245207C490361b978
هدایت شده از 🌹شیعه در مسیر ظهور🌹
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.
۱۸مردادشهادت شهیدحججی