حکایت
رد امانتی که به امام حسین علیه السلام سپرده شده بود
حجّة الاسلام آقای افتخاری جهرمی نقل کردند: برادرم در جبهه ترکش خورده بودند و او را به تصور این که به شهادت رسیده است، جزو شهدا قرار داده تا در سردخانه بگذارند. شخصی احساس گرمی در بدن ایشان(برادر جهرمی) می کند، او را از میان شهدا بیرون کشیده و به او آمپول مخصوصی تزریق می کند. پس از اطمینان از زنده بودن، او را به اتاق عمل می برند و عمل می کنند در حالی که امیدی به ادامه حیات او نداشتند. بعد از آن به خواست خدا ایشان خوب می شوند.
او بعد نقل کرد که: من در حال بیهوشی، افرادی را دیدم که به عالم بالا برده می شوند، نوبت من که رسید، آقایی فرمود: ایشان امانت است، و نگذاشت مرا ببرند. برادرم پس از خوب شدن وقتی به خانه برگشت، از مادرم پرسید: شما چه کرده بودی؟ مادرم گفت: وقتی تو به جبهه رفتی، به امام حسین علیه السلام متوسّل شدم و شما را به حسین بن علی علیهما السلام سپرده و امانت دادم.
📚 روزنه هایی از عالم غیب ص 58.
أمير المؤمنين ع:
شكر كل نعمة الورع عن محارم الله.
شكر هر نعمتى به این است که آن را از حرامهاى الهى بازداری.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ النص ؛ ص35.
حکایت
[داستان قالیچه حضرت سلیمان]
علامه طباطبایی رحمه الله فرمودند: برادر ما به وسیله شاگردش از حضرت قاضی ـ رحمة الله علیه ـ سؤال کرده بود که آیا قالیچه حضرت سلیمان که حضرت روی آن مینشست و به مشرق و مغرب عالم میرفت روی اسباب ظاهریّه و چیز ساخته شدهای بود یا از مُبدَعات الهیّه بود و هیچگونه با اسباب ظاهریّه ربطی نداشت؟
آن شاگرد چون از مرحوم قاضی (ره) سؤال کرده بود ایشان فرموده بودند:
فعلاً چیزی در نظرم نمیآید ولیکن یکی از موجوداتی که در زمان حضرت سلیمان بودند و در کار قالیچه تصدّی داشتند الآن زندهاند، میروم و از او میپرسم.
در این حال مرحوم قاضی روانه شدند و مقداری راه رفتند تا آنکه منظرۀ کوهی نمایان شد، چون به دامنه کوه رسیدند یک شَبَحی در وسط کوه که شباهت به انسان داشت دیده شد، مرحوم قاضی از آن شَبَح سؤال کرده و مقداری با هم گفتگو کردند که آن شاگرد از مکالماتشان هیچ نفهمید؛ ولی چون مرحوم قاضی برگشتند گفتند: میگوید: از مبدعات الهیّه بوده و هیچ اسباب ظاهریّه در آن دخالتی نداشته است.
📚 مطلع انوار، ج1.
پیامبر ص فرمودند:
لا يموتن أحدكم إلا و هو يحسن الظن بالله فإن حسن الظن بالله ثمن الجنة.
احدی از شما جان ندهد مگر این که حسن ظن به خدا داشته باشد(یعنی هنگام مرگ حسن ظن به خدا داشته باشید) چون حسن ظن به خدا بهای بهشت است.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ النص ؛ ص36.
حکایت
طلب باران کردن «برخ» به دستور خداوند در زمان حضرت موسى(ع)
بعد از این که هفت سال در بنى اسرائیل قحطى آمد، حضرت موسى(ع) با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به موسى(ع) وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت کنم دعاى جمعیّتى را که غرق در گناه هستند و گناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثتِ باطن و غیر یقین، مرا مى خوانند و خود را از مجازات من ایمن مى دانند.
اى موسى! برگرد و برو به نزد یکى از بندگانم به نام برخ که او دعا نماید تا دعاى وی را بپذیرم. حضرت موسى(ع) در پى برخ رفت و او را پیدا نکرد، تا این که روزى حضرت در کوچه اى عبور مى کرد، ناگهان به بنده سیاه پوستى برخورد کرد که در پیشانیش آثار سجده نمایان بود و شملهای (دستاری-عبایی) به خود پیچیده و گوشهی آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور الهی او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت:
اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى(ع) گفت: مدّتى در جستجوى تو بودم، حال بیا و براى ما دعاى باران بخوان!.
برخ به میان جمعیّت آمد و چنین دعا کرد:
اَللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِکَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِکَ وَ مَا الَّذى بَدا لَکَ انْقَضَتْ عَلَیْکَ عُیُونُکَ أَمْ عانَدَتْ الرِّیاحُ عَنْ طاعَتِکَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَکَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُکَ عَلَى الْمُذْنِبینَ، اَلَسْتَ کُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئینَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرینا أَنَّکَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ.
اى خداى من! این [خشکسالی] نه از کردار تو و نه از حلم توست!،
چه امر تازهای براى تو روى داده است؟ آیا ابرهاى رحمت تو کم آب شده است؟ یا بادها از فرمان تو سر باز زدهاند؟ یا خزانهات به اتمام رسیده است؟ آیا خشمت بر گنهکاران شدّت یافته است؟ آیا تو پیش از آفریدن معصیت کاران آمرزنده نبودى و رحمت را نیافریدى؟!
مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آیا مى خواهى با این سختگیرى شوکت خود را به ما نشان دهى؟ آیا مى ترسى فرصت از دست برود و بندگان گنهکارت از بند قدرت تو بیرون جهند،که چنین در کیفرشان شتاب میکنی؟!
هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنى اسرائیل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى(ع) گفت: دیدى چگونه با پروردگار مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود[1].
موسى(ع) از نحوهی گفتگوی برخ با خداوند، غضبناک شد و قصد وی را کرد. خداوند عز وجل به موسی(ع) وحی کرد که او را واگذار. بدرستی که:
«اَنَّ بَرخاً یَضحَکُنی کُلَّ یَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ»؛
برخ، روزى سه مرتبه ما را میخنداند
و نیز راجع به احوالات برخ در کتاب «انیس الأدبا» مى نویسد:
«إنّ الله تعالى أوحى إلى موسى(ع) إنّ برخ نعم العبد لی إلّا أن فیه عیبا قال: یا ربّ و ما ذاک؟ قال: یعجبه نسیم الأسحار و من أحبّنى لا یسکن إلى شیء و لا یأنس بشىء.
خداوند وحى فرمود به موسى که برخ، خوب بنده ایست براى من؛ مگر اینکه در او عیبى است.
عرض کرد: پروردگار من عیبش چیست؟
خطاب آمد: از نسیم سحر لذت مى برد. کسى که مرا دوست دارد دلش به چیزى آرام نمى گیرد و اُنس به غیر من پیدا نمى کند.
📚 مسکن الفؤاد، شهید ثانی، ص69.
امام صادق ع:
الصدقة تقضي الدين و تخلف بالبركة.
صدقه قرض را ادا مى كند و بركت مى آورد.
📚 عدة الداعي و نجاح الساعي ؛ ص69.
پيغمبر (ص) فرمود:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَمْثُلَ لَهُ الرِّجَالُ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.
هر كس دوست بدارد كه مردم برايش برخيزند جايگاه خود را در آتش قرار داده.
📚 مكارم الأخلاق ؛ ص25.
امام صادق ع:
نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ هَذِهِ بَطْحَاءُ مَكَّةَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تَكُونَ لَكَ ذَهَباً قَالَ فَنَظَرَ النَّبِيُّ ص إِلَى السَّمَاءِ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لَا يَا رَبِّ وَ لَكِنْ أَشْبَعُ يَوْماً فَأَحْمَدُكَ وَ أَجُوعُ يَوْماً فَأَسْأَلُكَ.
جبرئيل بر پيامبر (ص) نازل شد و گفت خداوند جل جلاله ترا سلام مي رساند و به تو مي گوید:
اين صحراى مكه را اگر بخواهى براى تو پر از طلا كنم، پيامبر (ص) سه بار به آسمان نگاه كرد و سپس فرمود: نه خداوندا ولى دوست دارم يك روز سير باشم تا ترا حمد گويم و يك روز گرسنه بمانم تا از تو سؤال كنم.
📚 مكارم الأخلاق ؛ ص24.
حکایت
نورانی شدن بدن آیت الله گلپایگانی
حاج شیخ حسین انصاریان می گفتند :
قبل از انقلاب ، ماه مبارک در تهران مسجدی من را یک ماه برای منبر رفتن دعوت کردند. سال 48 بود و من آن وقت طلبه قم بودم.
اولین شبی که برای منبر به این مسجد رفتم امام جماعتش را یک جور دیگر دیدم. از منبر که پائین آمدم دیدم که اشتباه نکردم او را یک جور دیگر دیدم، نه اینکه چشم من بود که او را یک جور دیگر دیدم نه او به من جلوه کرد باعث یک جور دیگر دیدن او چشم من نبود بلکه خود او بود.
به او گفتم کی هستی؟ گفت: من در نجف درس خوانده ام. بعد معلوم شد که در نجف قسمتی از عمرش را با مرحوم آیت الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی بوده ، آقا سید جمال الدین ده سال در اصفهان با مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نزد سه تا نفس دار( صاحب نفس ) درس خواند.
امام جماعت مسجد گفت:
یک روز صبح زود دیدم آقا سید جمال از خانه بیرون آمد و راه افتاد، آمدم و گفتم آقا کجا تشریف می برید؟ فرمودند: وادی السلام. گفتم: اجازه می دهید که من هم در خدمتتان باشم؟ اجازه دادند.
وقتی از وادی السلام بر می گشتیم من یک مرتبه کل هیکل آقا سید جمال الدین گلپایگانی را داخل نور دیدم. البته این چشم من نبود که او را داخل نور دیدم. بلکه او جلوه کرد که من دیدم.
این نور دور آقا سید جمال بود و آمدیم تا به جایی رسیدیم که کسی در خانه اش ایستاده بود که به آقا سید جمال سلام کرد و گفت صبحانه حاضر است بفرمائید.
آقا فرمودند: متشکرم.
یک دفعه دیدم نوری که دور آقا سید جمال بود از بین رفت. من به آقا سید جمال گفتم قربانت شوم من درست دیدم یک نوری دور شما بود؟
با ناراحتی فرمودند: بله درست دیدی . گفتم چی شد؟
گفت: نفس این شخص، نور را فراری داد. نفس ناپاکی بود کاش به ما سلام نکرده بود. و با ما حرف نزده بود.»
📚 جمال عرفان.
حکایت
شخصی نقل میکند: برای درس و بحث به شهر قم آمدم. یک شب آقای بهجت را در خواب دیدم و تمام شبهات خود را مطرح کردم و ایشان جواب دادند. آن شخص میگوید: فردای آن روز، جمعه بود، بلند شدم به جلسه آقای بهجت بروم تا خوابم را نقل کنم، وقتی به آنجا رسیدم آقا فرمودند: جواب سوالهایت همانهایی بود که در خواب گفتم، تردید نکن.
📚 خلوت دل ص23.
پیامبر ص:
إذا كثر الزنا بعدي كثر موت الفجأة و إذا طفف المكيال أخذهم الله بالسنين و النقص و إذا منعوا الزكاة منعت الأرض بركاتها من الزرع و الثمار و المعادن و إذا جاروا في الحكم تعاونوا على الظلم و العدوان و إذا نقضوا العهود سلط الله عليهم عدوهم و إذا قطعوا الأرحام جعلت الأموال في أيدي الأشرار و إذا لم يأمروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر و لم يتبعوا الأخيار من أهل بيتي سلط الله عليهم أشرارهم فيدعو عند ذلك خيارهم فلا يستجاب لهم.
بعد از من هر گاه زناكارى زياد شود، مرگ ناگهانى افزايش يابد، و هر گاه كم فروشى شود خداوند به قحط و كمبود دچارشان سازد. و چون زكات نپردازند زمين نيز بركت خود را از زراعت، ميوه و معدنها دريغ نمايد. و چون در داورى ستم كنند، بر جور و ستم و كينه توزى همدست شوند، و هر گاه پيمانها بشكنند خداوند دشمنشان را بر ايشان مسلط نمايد. و چون قطع رحم كنند ثروت در دست اشرار افتد. و هنگامى كه امر به معروف نكرده و نهى از منكر ننمايند و پيروى از نيكان از اهل بيت من نكنند خداوند اشرارشان را بر آنان چيره سازد، و در يك چنين حالى نيكانشان دعا كنند ولى مستجاب نشوند.
📚 تحف العقول ؛ النص ؛ ص51.
حکایت
روزی علامه بحرالعلوم همراه برخی طلاب به استقبال دسته سینه زنی طویرج رفتند. در این حال بود که ناگهان علامه بحرالعلوم که مرجع تقلید بزرگی به شمار می رفت عمامه و عبا را زمین گذاشت و با سر و پای برهنه میان جمعیت عزادار رفت و مثل سایر سینه زنها بر سر و سینه خود زد، شاگردانشان هر چه کردند تا مانع بروز احساسات ایشان شوند، ایشان قبول نمی کرد. شب همان روز وقتی یکی از شاگردانش از ایشان ماجرا را جویا شد، ایشان فرموده بودند: "وقتی به دسته سینه زنی رسیدم، دیدم حضرت بقیة الله امام زمان با سر و پای برهنه میان سینه زن ها به سر و سینه می زنند و گریه می کنند، من هم نتوانستم طاقت بیاورم، پس در خدمت آن حضرت مشغول سینه زدن شدم."
📚 امام زمان و سید بحر العلوم ص 194.
امام سجّاد (ع) به ابو خالد كابلى فرمود:
يَا أَبَا خَالِدٍ لَتَأْتِيَنَّ فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ يُنْجِيهِمُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ- كَأَنِّي بِصَاحِبِكُمْ قَدْ عَلَا فَوْقَ نَجَفِكُمْ بِظَهْرِ كُوفَانَ فِي ثَلَاثِمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ إِسْرَافِيلُ أَمَامَهُ مَعَهُ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ نَشَرَهَا لَا يَهْوِي بِهَا إِلَى قَوْمٍ إِلَّا أَهْلَكَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
یا ابا خالد! براستى فتنه ها و آشوبهائى همچون پاره هاى شب تار (فتنه هائى كور كه منشأ و مقصد روشنى ندارد) بوقوع خواهد پيوست، كه جز آن كس كه خداوند از او عهد و پيمان گرفته احدى از آنها نجات نيابد. آنان چراغهاى هدايت و چشمه سارهاى دانش اند، خداوند از هر آشوب سياه و تاريكى نجاتشان بخشد. گويا صاحب شما (مهدى موعود) را مى بينم كه بر فراز شهر نجف پشت شهر كوفه بر آمده و خود را آشكار نموده و در ميان سيصد و اندى مرد كه جبرئيل از طرف راست و ميكائيل در سمت چپ و اسرافيل در پيش روى اويند، و پرچم رسول خدا (ص) را بدست گرفته و آن را گشوده است، آن پرچم را بر هيچ قومى فرود نياورد مگر اينكه خدا- عزّ و جلّ- آنان را هلاك گرداند.
📚 الأمالي (للمفيد) ؛ النص ؛ ص45.
پیامبر ص فرمودند:
لا يحزن أحدكم أن ترفع عنه الرؤيا فإنه إذا رسخ في العلم رفعت عنه الرؤيا.
اگر خواب ديدن از كسى گرفته شد نگران نباشد كه چون كسى در علم راسخ و پا بر جاى شود خواب ديدن را از او بگيرند.
📚 تحف العقول ؛ النص ؛ ص50.
حکایت
ماجرای نجات آیت الله مرعشی از مرگ، توسّط امام زمان عج
امام زمان(عج) آیت الله نجفی مرعشی را از مرگ نجات میدهند و سفارشاتی را نیز به ایشان بیان میکنند.
آیت الله نجفی مرعشی، ماجرای دیدار خود با امام زمان(عج) را اینگونه نقل میکند: در زیارت عسکریین(ع) و در جادّه طرف حرم سیّد محمّد، راه را گم کردم و در اثر تشنگی وگرسنگی زیاد و وزش باد، در قلب الاسد از زندگی مأیوس شدم غشّ کرده به حالت صرع و بیهوشی روی زمین افتادم. ناگهان چشم باز کرده دیدم سرم در دامن شخص بزرگواری است، پس به من آب خوش گواری داد که مثلش را از شیرینی و گوارایی در مدت عمر نچشیده بودم.
بعد از سیراب کردنم سفرهاش را باز کرد و در میان سفره دو یا سه عدد نان بود، خوردم. سپس این شخص که به شکل عرب بود فرمود: «سیّد داخل این نهر برو و بدن را شستشو نما». گفتم: «برادر! اینجا نهری نیست، نزدیک بود از تشنگی بمیرم، شما مرا نجات دادید». آن مرد عرب فرمود: «این آب گوارا است»؛ با گفته او نگاه کردم دیدم نهر آب باصفایی است، تعجّب کردم و با خود گفتم: «این نهر نزدیک من بود و من نزدیک بود از تشنگی بمیرم».
به هر حال فرمود: «ای سیّد! اراده کجا داری؟»، گفتم: «حرم مطهّر سیّد محمّد (ع)»، فرمود: «این حرم سیّد محمّد است»، نگاه کردم دیدم در زیر بقعه سیّد محمّد قرار داریم و حال آنکه من در «جادسیّه» (قادسیّه) گم شده بودم و مسافت زیادی بین آنجا و بقعه سیّد محمّد (ع) است.
آیت الله نجفی مرعشی، سفارشات امام زمان را اینگونه شرح داد: تأکید وسفارش بر تلاوت قرآن شریف، و انکار شدید بر کسی که قائل به تحریف قرآن است؛ حتّی نفرین فرمود بر افرادی که احادیث تحریف قران را جعل کرده اند. ونیز: تأکید بر این که عقیقی که اسماء مقدّسه چهارده معصوم (ع) بر آن نقش بسته و نوشته شده به زیر زبان میّت بگذارند. و نیز سفارش فرمودند: بر احترام پدر ومادر، زنده باشند یا مرده، وتأکید بر زیارت بقاع مشرّفه ائمّه(ع) و اولاد آنها و تعظیم و تکریمشان.
و سفارش فرمود: بر احترام ذرّیّه سادات و به من فرمود: «قدر خود را به خاطر انتسابت به اهل بیت(ع) بدان و شکر این نعمت را که موجب سعادت و افتخار زیاد است بجای آور». و سفارش فرمود: بر خواندن قرآن و نماز شب و فرمود: «ای سیّد! تأسف بر اهل علمی که عقیده شان انتساب به ما است و لکن این اعمال را ادامه نمی دهند».
و سفارش فرمود: بر تسبیح فاطمه زهرا(س) و بر زیارت سیّدالشهدا(ع) از دور و نزدیک و زیارت اولاد ائمّه(ع) و صالحین و علما و تأکید بر حفظ خطبه شقشقیّه امیر المؤمنین (علیه السلام) و خطبه علیا مخدّره زینب کبری (س) در مجلس یزید -لعنة الله علیه - و دیگر سفارشات و فوائد.
به ذهنم خطور نکرد که این آقا کیست مگر وقتی از مدّ نظرم غایب شد».
📚 قبسات.
خداوند به داود عليه السلام وحى فرمود:
يا داود، كما لا تضيق الشمس على من جلس فيها كذلك لا تضيق رحمتي على من دخل فيها، و كما لا تضرّ الطيرة من لا يتطيّر كذلك لا ينجو من الفتنة المتطيّرون، و أنّ أقرب الناس منّي يوم القيامة المتواضعون، كذلك أبعد الناس منّي يوم القيامة المتكبّرون.
اى داود، همان طورى كه اگر كسى در نور خورشید بنشیند باعث تنگی نور خورشید نمی شود، همان طور است که اگر كسى به رحمت من داخل شود باعث تنگی رحمت من نمی شود. همان طورى كه كسى به فال شوم معتقد نباشد در وى اثر نمى كند همين طور هم كسانى كه به فال شوم معتقدند از (اثر فال شوم و) فتنه در امان نيستند. و نزديكترين شخص در روز قيامت به من اشخاص متواضع مى باشند و همچنين دورترين مردم به من در روز قيامت، اشخاص متكبر هستند.
📚 الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى)، ص: 188.
حکایت
دیدن امام زمان عج در حرمین عسکریین و توقف در نماز
عالم بزرگوار میرزای قمی می گوید: «با جناب علاّمه بحرالعلوم در حرم عسکریین (ع) نماز خواندیم.
وقتی قصد کرد که بعد از تشهّد رکعت دوم بلند شود حالتی برای او بوجود آمد که کمی مکث کرد، سپس بلند شد.
وقتی نماز تمام شد همه ما تعجّب کردیم و علّت آن مکث را نفهمیدیم و کسی از ما جرأت نمی کرد که سؤال کند.
تا اینکه برگشتیم به منزل و سفره غذا آماده شد.
یکی از سادات که در آن مجلس بود به من اشاره کرد که از ایشان در مورد آن مکث سؤال کنم.
من گفتم: «نه! تو از ما نزدیکتری».
در این هنگام علاّمه بحرالعلوم متوجّه من شد و فرمود: «در مورد چه چیزی گفتگو می کنید؟»
در بین همه جرأت من بیشتر از همه بود.
گفتم: «اینها می خواهند راز آن حالتی که در نماز برای شما بوجود آمده بود را بفهمند».
سیّد فرمود: «حضرت مهدی(ع) برای سلام کردن به پدر بزرگوارش وارد شد و ان حالت از مشاهده روی نورانی آن حضرت به من دست داد تا اینکه از روضه بیرون رفتند».
📚 نجم الثاقب.
امام زين العابدين (ع) مى فرمایند:
مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَ لَا صُدِعَ مُؤْمِنٌ إِلَّا بِذَنْبِهِ وَ مَا يَعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَكْثَرُ وَ كَانَ إِذَا رَأَى الْمَرِيضَ قَدْ بَرِئَ قَالَ لِيَهْنِئْكَ الطُّهْرُ مِنَ الذُّنُوبِ فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ.
هيچ مؤمنى دچار ضربان رگ و سردرد نگردد مگر بواسطه گناهش، و گناهانی را که خدا مى بخشد بيشتر است از(گناهانی که مواخذه می کند). و هر گاه آن حضرت بيمارى را مى ديد كه شفا يافته مى فرمود: پاكى از گناه گوارايت باد، پس عمل خود را از سر بگير (كه گناهان گذشته ات آمرزيده شده است).
📚 الأمالي (للمفيد) ؛ النص ؛ ص35.
حکایت
حال عنایت شده از امیرالمؤمنین علیه السلام به آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی(ره)
علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی داستانی از قول استادش مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی(ره) نقل می کردند که ایشان روزی فرمودند:
« در مرحله ای از مراحل سیر و سلوک، حال عجیبی پیدا کردم. و بدین کیفیت بود که نفس خود را افاضه کننده علم و قدرت و رزق و حیات به جمیع موجودات می دیدم، که هر موجودی از موجودات از من مدد می گیرد و من فیض رساننده به کلیه موجودات و عوالم هستند .
این حال من بود، و از طرفی می دانستم که این حال صحیح نیست، چون خداوند جل و علا مبدأ همه خیرات است، و افاضه کننده رحمت و وجود به همه موجودات .
چند شبانه روز این حال طول کشید، هر چه به حرم مطهر حضرت امیر المؤمونین علیه السلام مشرف شدم و در باطن تقاضای گشایش نمودم سودی نبخشید، تصمیم گرفتم به کاظمین مشرف شوم، و آن حضرت را شفیع قرار دهم، تا خداوند متعال مرا از این ورطه نجات دهد.
هوا سرد بود، به سوی مرقد مطهر حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام از نجف عازم کاظمین شدم یکسره به حرم مطهر مشرف شدم، هوا سرد و فرشهای جلوی ضریح را برداشته بودند، سر خود را در مقابل ضریح روی سنگهای مرمر گذاشتم و آنقدر گریه کردم که آب چشم من بر روی سنگهای مرمر جاری شد.
هنوز سر از زمین برنداشته بودم که حضرت شفاعت فرمودند و حال من عوض شد و فهمیدم که من کیستم؟ من چیستم؟
من ذره ای هم نیستم من به قدر پر کاهی قدرت ندارم. اینها همه مال خدا است و بس، و اوست فیاض علی الاطلاق، و اوست حیّ و حیات دهنده، و عالم و علم بخشنده، و قادر و قدرت دهنده، و رازق و روزی رساننده، و نفس من یک دریچه و آیتی است از ظهور آن نور علی الاطلاق.
در این حال برخاستم، و زیارت و نماز را بجای آوردم و به نجف اشرف مراجعت کردم و چند شبانه روز باز خدا را فیاض و حیّ و قادر در تمام عوالم می دیدم، تا یکبار که به حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شدم در وقت مراجعت به منزل در میان کوچه حالتی دست داد که از توصیف خارج است و قریب ده دقیقه سر به دیوار گذاردم، و قدرت بر حرکت نداشتم، این یک حالی بود که امیرالمرمنین علیه السلام مرحمت فرمودند و از حال حاصله در حرم حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عالیتر و دقیق تر بود و آن حال مقدمه این حال بود. »
📚 جمال عرفان.
خداوند به داود عليه السلام وحى كرد:
يا داود، إنّ العبد ليأتيني بالحسنة يوم القيامة فأحكمه بها في الجنّة قال داود: يا ربّ، و ما هذا العبد الذي يأتيك بالحسنة يوم القيامة فتحكمه بها في الجنّة؟ قال: عبد مؤمن سعى في حاجة أخيه المسلم أحبّ قضاءها قضيت أو لم تقض.
اى داود، بنده اى در روز قيامت با عمل نيكى مى آيد، من به خاطر همين عمل او را به بهشت داخل مى كنم.
داود ع عرض كرد: خداوندا، آن بنده کیست كه بوسيله عمل نیکش او را داخل بهشت مى كنى؟
خداوند فرمود: بنده مؤمنى که در رفع حاجت برادر مسلمانش تلاش مى كند، و دوست دارد که ان حاجت را براورده کند، خواه به نتيجه برسد يا نرسد.
📚 الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى) ؛ ص185.