ء
در پایان جنگ با داعش حاج قاسم به قرارگاھ
آمدھ بود به بچهها خدا قوّت بگوید. نشستم
کنارش گفتم: حاجی جنگ دیگه تموم شد با
اجازتون من برگردم سر درس و زندگیم، بغضم
را فرو بردم و گفتم: سفرھ جنگ جمع کردند
ما جا موندیم از قافلهی شھدا؛
برای ما دعا کنید!
حاجی دستم گرفت توی دستش فشار داد و
گفت: خیلے عجله نکن! به زودی یک جنگِ
سنگینے خواهیم داشت که همه شھدای دفاع
مقدس و شھدای مدافع حرم آرزو مےکنند
کاش بودند و در این جنگ کنار شما مےجنگیدند!
به نقل یکی از مدافعانِ حرمِ حضرت زینب
#جان_فدا | #شهیدحاجقاسمسلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیحسرت از جھان نرودهیچکس
بهدر اِلا شھیدِعشق؛
به تیر از کمانِ دوست..!
۱:۲۰🥺*
#جانفدا | #شهیدحاجقاسمسلیمانی
﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
https://fatehe-online.ir/231707
ــــــــ ــ فاتحه آنلاین طراحےکردیم؛ برای سردار سلیمانے لطفاً شما هم نشر دهید.🌿
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
سلام عزیزِتر از جان،
سه سال از عروش غمانگیز شما و دلتنگے
بےامانِ ما میگذرد؛
در این سه سال، نه اشكِمان خشك شدھ
و نه خشممان کم.
پدرِ مھربانم، تك تكِ فرزندانِ شیعهٔ علوی
قسم یاد میکنیم؛ منتقمِ خونِ پاك شما و
تمامِ شھیدان اسلام باشیم.
به امیدِ دیدار مجدد شما در زمان ظھورِ
مھدی یاسِ نبی:)♥️
ــــــــــــ
•دست گیرِ ما باشید عزیزِ ولی فقیه.
#جانفدا | #شهیدگمنام
هیجانزدھ پرسیدم: آقا مھدی مگه تو شھیدنشدی؟
همین چند وقت پیش، توی جادهیسردشت؛ حرفم
را نیمه تمام گذاشت. اخم کوتاهیکرد و چین به
پیشانیاش افتاد.
بعد باخندھ گفت: من توی جلسههاتون میام.
مثلاینکه هنوز باورنکردی شھدا زندهن. عجله
داشت. میخواستبرود. یكباردیگر چھرھی
درخشانش را کاویدم. حرف با گریه از گلویم
بیرون ریخت: پس حالا که میخوای بری، لااقل
یه پیغامی چیزی بدھ تا به رزمندھ ها برسونم.
رویم را زمیننزد. قاسم، من خیلی کاردارم، باید
برم. هرچی میگم زود بنویس. هولهولکی گشتم
دنبالکاغذ یكبرگهیکوچك پیدا کردم.فوری خودکارم را ازجیبم درآوردم وگفتم: «فرما برادر!
بگوتا بنویسم. بنویس: سلام، من درجمع شما هستم. همین چند کلمه را بیشتر نگفت!
موقع خداحافظی، بالحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم: بیزحمت زیر نوشته رو امضا کن. برگه را گرفت و امضاکرد. کنارشنوشت: سیدمھدی زینالدین نگاهی بھتزدھ بهامضا ونوشتهی زیرش كردم. با تعجب پرسیدم:
چی نوشتی آقامھدی؟ توکه سیدنبودی! اینجابھم مقام سیادت دادن..
از خواب پریدم. موج صدایآقامھدیهنوز توی گوشم بود؛
سلام، من درجمع شماهستم..
برشی از کتاب تنھا؛ زیر باران
روایتی از حاج قاسم سلیمانی
دربارھ، شھیدمھدیزینالدین
•🌱 @hur_ir •
رفیق اگه خواستی با رسته هور تبادل داشته باشی . . .
به آیدی زیر پیام بدھシ︎
•➺ @allahdadi_ir
ھـور !'
•قاسمے دِگر به قاسم پیوست. #جان_فدا
_
قاسم فتحالھے، پاسدار سپاھ محمد رسولاللهِ
تھران بزرگ که هدف اقدام تروریستے قرارگرفته
بود بامداد دیشب به شھادت رسید؛ اینشھید ديشب
در دربِ منزلش به ضرب ٤ گلوله هدف
اقدام تروریستے قرار گرفت..
#شادیروحتمامشهداصلوات🌟
هر بار با چیدن اولین پرتقالِ خونی درخت توی
حیاط سفر میکنم به ده سال پیش! همون روزی
که برای اولین بار دیدمت توی باغ. تو، با اون
پیراهن آبی و شلوار سرمهای سربه زیرترین مردی
بودی که میشد توی اون جمعِ شلوغِ ته باغ پیدا
کرد؛ تازھ مَحرم شدھ بودیم و هنوز خجالت
میکشیدم کنارت بنشینم و تو با صبوری هربار به
صورتِ گلگون از خجالتم لبخند میزدی. اصلاً همین
صبوریت باعث شده بود صاحب قلبم بشی..
اولین پرتقال خونی که قاچ کردی شد کلیدِ
شکستن خجالتم پیشِ مردی که الا دیگه همسرم
بود. وقتی به حرف اومدم لبخند زدی و گفتی:
حالا که خانوم شیطون و خجالتی ما آروم
شد باید بھت بگم.
عزیزم خودتُ برای سختیهای زندگی با مردی که
کارگرِ چیزی از دارِ دنیا نداره و آرزوش شھادتِ
آمادھ کن:)❤️
#شهیدگمنام| #همسفرتابهشت
🌱!' @hur_ir