#یڪڪتاب_یڪزندگے
↺. #قسمتبیستوسوم🌷
#حلالمشکلات
.
☘.•[راوی:یکیازدوستانشهید]
.
❃↠از پیامبرﷺسوال شد: "کدامیک از مومنین ایمانی کاملتر دارند؟
فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند"
.
❃↠سردار محمد کوثری(فرمانده اسبق لشکر حضرت رسولﷺ) ضمن بیان خاطراتی از ابراهیم تعریف میکرد:
در روزهای اول جنگ در سرپلذهاب به ابراهیم گفتم ؛ برادر هادی ، حقوق شما آماده است هروقت صلاح میدانی بیا و بگیر.
.
❃↠در جواب خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟!
گفتم: آخر هفته.
بعد گفت: سه تا آدرس رو مینویسم ، تهران رفتی حقوقم رو در این خونهها بده!
.
❃↠من هم این کار را انجام دادم. بعدها فهمیدم هرسه ، از خانوادههای مستحق و آبرودار بودند.
.
❃↠از جبهه برمیگشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر ؛ الان برسم خانه همسرم و بچههایم از من پول میخواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟!
.
❃↠سراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم ، اما او هم وضع خوبی نداشت.
.
❃↠سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلا نمیدانم چه کنم!
در همین فکر بود که یکدفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم.
.
❃↠تا من را دید از موتور پیاده شد ، مرا در آغوش کشید.
چند دقیقهای صحبت کردیم. وقتی میخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟!
گفتم: نه ، هنوز نگرفتم ، ولی مهم نیست.
.
❃↠دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمیگیرم ، خودت احتیاج داری.
گفت: این قرضالحسنه است. هروقت حقوق گرفتی پس میدی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت.
.
❃↠آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم.
خیلی دعایش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال مشکلات شده بود.
.
#ادامه_دارد..
•.📚برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم¹
⇲🕸🌿••
「 @bezibaeeyekrooya 」