هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
« #شهادتنامه امام حسین علیه السلام »
دیدم پیامبر در بیابانی نشسته وآستین را تا آرنج بالا زده ، حربه ای شبیه نیزه کوچک در دست دارد . فرشته ای نیز رو به روی حضرتش ایستاده است و در دستش شمشیری آتشین دارد ، و با آن نه نفر رفیق مرا می کشد ، هر ضربه ای که به آنان می زند آتش از وجودشان زبانه می کشد.
نزدیک آن حضرت شدم و برابرش به زانو افتاد، گفتم : سلام بر تو ای رسول خدا (ص) پاسخم را نداد .
مدتی طولانی درنگ کرد. سپس سرش را بالا آورده و فرمود: ای دشمن خدا! احترامم را نگه نداشتی ، خاندانم را کشتی ، حق مرا مراعات نکردی ،و کار خود را انجام دادی؟!
عرض کردم: یا رسول الله ! به خدا سوگند نه شمشیری فرود آوردم و نه نیزه ای زدم ، و نه تیری انداختم .
فرمود : آری ، ولی ( برای دشمن ) سیاهی لشکر شدی ، به من نزدیک شو، به آن حضرت نزدیک شدم ناگاه ( دیدم) تشتی پر از خون بود، به من فرمود: این خون فرزندم حسین علیه السلام است . پس مقداری از آن خون به چشمم کشید. بیدار شدم و ( از آن زمان) تاکنون چیزی نمی بینم .
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتهفتاد نشردهید 🏴
#صلوات #فاطمیه
.