eitaa logo
حسینیه الزهرا ،خانه مادری
393 دنبال‌کننده
2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
33 فایل
•{﷽}• شکرخدا که درپناهِ مادرساداتیم🌱 . . . . السَّلام عَلیک یافاطمَه الزَّهرا(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠آیت الله بهجت: ✨ هرشب ، در عوالمے از بـرزخ می رویـم ڪه هیـچ اختیـارش دست ما نیست ✨بااین همـه،این گونه ازمـرگ غافل هستیم 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه ای که ۱۵ سال شما میخواید زحمت بکشید بهش برسید، با دعـا تو یـک سـال تمـامـه! اگر سحر و سجاده نشینی در شب نداریم، دوندگی ها، فقط ما رو خسته میکنه...! 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥یک حرف در خانه حتما ببینید👌 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🍃 ❣بزرگی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟ گفت: دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم فردا یک راز است، نگرانش نیستم دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمی خورم و امروز یک هدیه است قدرش را می دانم...🍃🍃🍃 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 زن زانيه و تربت آقا در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانيه اى بود كه هروقت بچه اى از طريق نامشروع مى زائيد به تنورى مى انداخت . و آنهارا مى سوزاند، تا اينكه اجلش رسيد و مُرد. اَقرباى و خويشان او، زن را غسل و كفن كردند و نماز برايش خواندند و بخاكش سپردند، ولى يك وقت متوجه شدند زمين جنازه اين زن بدكاره را قبول نمى كند و به بيرون انداخته آن عده كه در جريان دفن اين زن بدكاره شركت داشتند احساس كردند شايد اشكال از زمين و خاك باشد، جنازه را در جاى ديگر دفن كردند، دوباره صحنه قبل تكرار شد، يعنى زمين جسد را نپذيرفت و اين عمل تا سه مرتبه تكرار شد. مادرش متعجب شد آمد محضر مقدس آقا امام صادق آل محمد ص و گفت اى فرزند پيغمبر بفريادم برس ... و جريان را براى حضرت بازگو كرد و متمسك و ملتجى به حضرت گرديد، وجود مقدس آقا امام صادق علیه السلام وقتى جريان را از زبان مادرش شنيد و متوجه شد كار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرامزاده بوده ، فرمود هيچ مخلوقى حق ندارد مخلوق ديگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط بدست خالق است . مادر آن زن بدركاه به امام عرض كرد حالا چه كنم ، حضرت فرمرد: مقدارى از تربت جدّم آقا سيد الشهداء ابى عبداللّه الحسين علیه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذاريد زيرا " تربت جدم حسين ع مشكل گشاى همه امور است " . مادر، زن زانيه مقدارى تربت تهيه نمود و همراه جنازه گذاشت ديگر تكرار نشد. 📚آثار، ۲۱ . ‎🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
29.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ یک جوان ایذه ای😘 ماشین روز مدرنی در یک اتاق اجاره ای ساخته از صفرتاصدش به این زیبایی وکلی آزمایشم روش انجام داده. ازمسئولین خواسته بیایید ببینید ولی کسی حاضرنشده😭 گویا به گوش آقااحسان جابرزاده رسیده که این جوری رسانه ایش کرد. الان کلیپ دانلودکنید وببینیداین جوانی ایرانی بادست خالی چه گلی به سر این مملکت زده 💪 زنده باد ایران وایرانی🦋💫 لطفا انتشاردهید تا بگوش مسئولین و افراد دلسوز برسه🙏 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
69.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمل صالح در قرآن حجت الاسلام والمسلمین قرائتی 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
🔷توسل به خانمی که حاجت میدهد!🔷 🌷آیت‌الله مجتهدی در درس اخلاقشان فرمودند: 🍃🌸بهترین وسیله رسیدن به خدا اهل بیت هستند. چهل سال پیش من داشتم، یکی از اولیا خدا در کربلا به من فرمودند: «به حضرت خاتون مادر امام زمان متوسل شوید، ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان می‌فرمایند که پسرم،این شخص به من متوسل شده خواسته‌اش را بده یا یک نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.» آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند،شخصی پیش من آمد و گفت: «آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.» 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ برخورد پیامبر با زنِ خواننده بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم     ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ (صلی الله علیه و آله) ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: – ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪه‌ﺍﯼ؟ – ﻧﻪ - ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ – ﻧﻪ – ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟ – ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم. – ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟ – ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی‌آید، فراموش خاص و عام شده‌ام، به سختی زندگی می‌کنم.  ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (صلی الله علیه وآله) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ. عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است. ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!  ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟ 📚ترجمه الحیاه علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ  🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
56.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمل صالح در قرآن ۲ حجت الاسلام والمسلمین قرائتی 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 معجزه "بسم الله الرحمن الرحيم" 🌱 ۳ تا صلوات 🌱 ۱۹ مرتبه "نجاه منک یاسیدالکریم نجنی و خلصنی بحق بسم الله الرحمن الرحیم". 🌱 ۳ تا صلوات حجت‌الاسلام والمسلمین حیدری کاشانی 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 درب اژدها در مسجد كوفه   جابر از امام باقر عليه السلام نقل مى كند: روزى امير مومنان على عليه السلام در مسجد كوفه مشغول سخنرانى بود، ناگهان مردم ديدند: اژدهائى از يكى درهاى مسجد، وارد شد مردم خواستند، او را بكشند، على عليه السلام كسى فرستاد كه دست نگهدارند، مردم از كشتن او، خوددارى كردند، و او سينه كشان ، خود را به پاى منبر رساند، و برخاست و روى دمش ايستاد و به امير مؤ منان عليه السلام سلام كرد، حضرت اشاره كردند كه بنشيند، تا خطبه تمام شود، پس از خطبه ، به او فرمود: تو كيستى . او گفت : من عمر بن عثمان ، فرزند خليفه شما بر طايفه جن هستم ، پدرم از دنيا رفت و به من وصيت كرد، تا به حضور شما بيايم ، و راءى شما را بدست آورم ، تا چه دستور بفرمائيد. امير مؤ منان عليه السلام او را به تقوى و پرهيزگارى سفارش نمود، و او را به عنوان جانشين پدرش ، منصوب نمود، او را خداحافظى كرد و رفت ... جالب اينكه از اين جريان به بعد، آن درى كه آن ، اژدها از آن وارد مسجد شد، به عنوان باب الثعبان (درب اژدها) ناميده شد كه يادآور، اين خاطره عجيب بود. نقل مى كنند: وقتى كه بنى اميه روى كار آمدند_براى از ياد بردن اين حادثه _مدتى فيلى را در كنار آن در، بستند، و كم كم آن درب را به عنوان باب الفيل (درب فيل ) ناميدند، و خواستند با اين دسيسه فضائل على عليه السلام را از خاطره ها محو كنند. 📚  اصول كافى ، ط آخوندى ، جلد 1 ص 396. ‎🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂 بیگودی های خواهر کاتبی!😐 حدودا ۱۸-۱۹ ساله بودم که حاج آقای مسجدِ محل یه شب خانوما رو جمع کرد و گفت: رزمنده ها لباس ندارن و خلاصه یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که ما انجام بدیم! من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستانای صحرایی🏩 ما چمدونو بستیم و راهی 🚌 جنوب شدیم من تصور درستی از واقیعت جنگ 💣 نداشتم، کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یه ساک دخترونه 🛍 ببندم شبیه مسافرت های دیگه و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک؛ یعنی بیگودی هام 😶 و چند دست لباس و کرِم دست و کلی وسایل دیگه ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم 🤭 یا دستمو کرم بزنم... به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم... نمیدونم چطور شد که ساک من و بقیهٔ خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی 🌪 که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه 😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد 🌬 این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم؛ برادرا افتادن دنبال لباسا 😱 و ما هم این وسط خجالت زده 😥 برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما، دلمون می خواست انکار کنیم😣 اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون وایساده بودیم 😑 بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردن که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😂 از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...❌😤 شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی گفت در حال کشیک بودن که این بستهء مشکوک رو پیدا کردن یه کسایی گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه 😮 شب که همه خوابیدن، تصمیم گرفتم چال کنم 🕳 پشت بیمارستان صحرایی چند روز بعد یکی از برادرا گفت: ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم زمین رو کندیم، اینا اومده بالا گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐 و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم، دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا می دیدم که داره میاد سمتم🏃‍♂️ خواهر کاتبی🗣 خواهر کاتبی🗣 بیگودی هاتون… 😂😂😂😂 بیگودی همون موپیچ 🎋🎋🦋🎋🦋 @hussainiyah135
نماهنگ بارون اشک.mp3
6.6M
بارون بارونه دلم جزیره مجنونه دلم مثل شلمچه خونه بگین کجان رفیقام... 🎙 @hussainiyah135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا