واژه ای هست در ادبیات آلمان،
به اسم "Fernweh" به معنای:
احساس دل تنگی برای جایی که هیچ وقت نبودی و نرفتی..! :]
نشین یه گوشه، گریه نکن، سیگار نکش، دیوونه زندگی هنوز قشنگیاشو داره !
جمشید ؟!
اینآ چی میگن ؟!
ما زندگیُ قشنگیاشُ حتی دلبرُ روز یکشنبه ساعت نُه گذاشتیم سرکوچه..! :]
+ کجایۍ جمشید؟!
- مهمون دارم برو بعدا خودم میام
+ عههه ملاقاتۍ داری؟! چه عجب!
- این ملاقاتیا همیشہ میان
+ چرا ما ندیدیم؟!
- دلتنگۍ رو کۍ دیده تو دوّمیش باشۍ..! :]
- سعید آقاسی
مۍ گفت : آخرش هم معلوم نشد که مآ خیلۍ بهش نزدیک شدیم، یا اون خیلۍ از ما دور شد؟!
هرچۍ کہ بود ،
یه دفعہ چشم بآز کردیم دیدیم مآ اینجا وایسادیمُ اون اونطرفِ دنیآ ..
صدآمونم بهش نمیرسید حتۍ !
دیدنش کہ دیگہ هیچۍ..! :]
هدایت شده از - آههایسرد...
...♥️
پای سگ بوسید مجنون
خلق گفتند این چه بود؟
گفت این سگ، گاهگاهی
کوی لیلی رفته بود!
#نظامی
@Ah_hay_sard
خسرو شکیبایی میگفت :
فرید بابا عشق اون نیست که وقتی دیدیش
دلت بلرزه..
عشق اونه که وقتی نمیبینش دلت میخواد کنده شه..! :]