عشق یعنی چی؟
یعنی تپش بی دلیل قلب؟
یعنی نِگاهی که روی اجزایِ صورتت میچرخد و بعد دیگر نیست؟
یعنی دیر جُنبیدن و حسرتی که میماند؟
شاید هم یعنی درد کشیدن و فِشرده شدن دل، که آدم هستیاش بیاید پشت چشمهاش.
- عباس معروفی
مودِ آخرِ شبامون خلاصه میشه تو این حرفِ سهراب سپهری:
"چه کسی میفهمد در دلم رازی هست؛
میسپارم آن را به خیال شب و تنهایی خود..."
نه دوستت دارم
نه دلم برايت تنگ شده، نه هيچ چيز ديگر ...
فقط شب ها هرجاى دنيا كه بودى
سرت روى شانه ىِ هركسى كه بود؛
يك "شب بخير" براى من بفرست...
همينقدر كوتاه، همينقدر خواب آور!
- امیررضا زند
از پنجره به پیادهرویِ مملو از جمعیّت نگاه کرد. گفت: میبینی، لباسهایی هستند که راه میروند، دروغ میگویند، عاشق میشوند، میمیرند...
کمتر لباسی آن بیرون است که درونش "انسان" وجود داشته باشد.
بهراستی که این دنیا یک رختکنِ بزرگ است...
-رومن گاری