سر نماز اول وقت حاضر شو؛
شاید ⇦ ✺ آخرین دیدار دنیاییات باخدا باشد ✺
نمازت سردنشه رفیق ❄️🦋
#نمازاولوقتیادتنࢪه 🍋
@iavaranezohor
#نماز_اول_وقت
*نمازاولوقتیعنی. :
*خدایا تو اولویت اول زندگیمی* ...
*نمازاولوقتیعنی. :*
*یه قرار عاشقانه بین تو و خدا...*
*اذانروشنیدیعشقتوثابتکن !*
*عاشقان وقت نماز است*
*اذان میگویند...*
*التماس دعا
*ما رو از دعای خیرتون سر نماز بی نصیب نکنید*
@iavaranezohor
#منبر_مجازی 🖥
استادپناهیانمیگه:
¤گیرتوگناهاتنیست!↓↓
گیرتو کارایخوبیه...✨
کهانجاممیدی...🌤
ولی نمیگی"خدایابهخاطرتو"...!🥀🕊
اخلاصیعنی
خدایافقطتوببینحتیملائکههمنه
#امام_زمان (عج)😇
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌿
@iavaranezohor
@iavaranezohor
✧══•یٓـاوَرانـِ ظُـهـُور•══✧
رمز قدرت ما در سلاح نیست
بلکه در عقیده مقابله با دشمن است...✊🏻
✍🏻 پازل کره زمین وادمها🌏
بابا داشت روزنامه میخواند.
بچه گفت: "بابا بیا بازی!"
بابا که حوصله بازی نداشت یک تکه از روزنامه را که نقشه دنیا بود
را تکه تکه کرد وگفت : "فرض کن این پازله...! درستش کن!"
چند دقیقه بعد بچه درستش کرد!!
بابا، باتعجب پرسید: "توکه نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟!"
بچه گفت: "آدمای پشت روزنامه رو درست کردم …دنیا خودش درست شد...!!
📎
💯 آدمهای دنیا که درست شوند...
دنیا هم درست میشود ...✅
#پازل
#خودسازی
#جهان_سازی
#امام_زمان (عج)😇
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌿
•@iavaranezohor
💢 #حکایت_روز 💢
✍روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.
آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسولالله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
📖 وإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
⚡️و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات
@iavaranezohor
.
.
.
🌼قسمتی از وصیتنامه ۍشهید احمد مشلب :
خدا تورا کمککند اےامامزمان!❤️❤️
ما انتظار او را نمے کشیم؛
او انتظار ما را مے کشد...!⛅️
و وقتے خودمان را اصلاح کنیم..
بعدِساعاتے،ظھـ✨ـورمےکند :)
اللهمعجللولیڪالفرج🌙
@iavaranezohor
#خاطــره🎞
✨پدر شهید:
🌱کارشناسی ارشد یکی از دانشگاه های
تهران در رشته حقوق قبول شد و در هلال
احمر هم مشغول به کار بود.
🌷بابک جوان امروزی بود، اما✨غیرت دینی
داشت. همین ✨غیرت دینی بود که او را به
زینب و کربلای امام حسین رساند.💚
می گفت:
💫"خانم حضرت زینب مرا طلبیده
💫باید بروم تاب ماندن ندارم."
همیشه می خندید.☺️
🌈خوش تیپ بود و زیبا بابک پر از شادی بود.
اما به خاطر #اعتقادش و برای پیوستن به
#خدا از همه این ها گذشت.
🦋بابک فرزند سوم و چهارم این انقلاب بود.
🌸دلبستگی های زیادی داشت ، امروزی بود و تمامی این ها را به خاطر از حریم آل الله
و خانم حضرت زینب رها کرد؛ برادرش برای اینکه از فکر دفاع بیرون بیاید به او پیشنهاد داد تا به آلمان برود.🌱
اما او قبول نکرد و می گفت :
💌من باید بروم اگر نروم کی برود باید بروم تا شما در امنیت باشید.
🍂خواب هایی از بانو حضرت زینب دیده بود
اما هیچ گاه برایمان تعریف نکرد. خواب هایی که با شهادتش تعبیر شد.❤️✨
فقط می گفت:
"من باید حضرت زینب (س)
را زیارت کنم."💚🕊
#شهیدبابڪنورے❤️
@iavaranezohor