بانوی ایده آل😍👌
حدیثــی اســت از جابربن عبــدالله انصــاری که نقــل میکند: رســول خدا(ص)فاطمــه را در حالــی دیــد
#قسمت_بیست_و_هشتم
🌸مجلس سوم🌸
#راه_رشد
مــا چطــور بــا این قانــون دنیا برخــورد میکنیم؟
ما چقــدر قوانین بــازی را بلدیم و چقــدر بــه آن پایبندیــم؟
بخشــی از قوانین دنیا را قبول کردهایم و بخشــی را نه! یا در بعضــی از کارهــا قانون مداریــم و در بقیــه کارهــا نــه!
مثــلا پذیرفته ایــم کــه برای
داشــتن اندامــی زیبــا بایــد بــه باشــگاه پــرورش انــدام برویــم و رنجــش را تحمل
کنیــم
یــا پذیرفته ایــم کــه بــرای رســیدن بــه فلــان مــدرک و فـلـان شــغل بایــد ســال ها کتــاب بخوانیــم و دانشــگاه برویم و ســختیاش را به جــان بخریم، بلکه بــه آنچــه میخواهیم برســیم.
ٔ امــا دربــاره بعضــی از موضوعــات اصــلا نمیخواهیم فکر کنیــم به راحتی و لذتــی کــه در آینــده بــه دســت می آوریــم. یکــی از آن هــا همیــن مســئله
مــادری و پــدری اســت.
خیلــی از مــا فکــر میکنیــم اگــر مــادر بشــویم یــا پــدر بشــویم، همــه اش ســختی اســت و بدبختــی. آن قدر ایــن مســئله را برای خودمــان تکــرار کرده ایــم کــه دیگر پیش فــرض ذهن مان شــده اســت.
در حالی کــه اگــر بــه همــان قانــون دنیــا فکــر کنیــد می بینیــد کــه ایــن ســختی های
مــادری و پــدری، لذت هــا و شــیرینی هایی دارد.
تــو انتخــاب میکنــی کــه در دوران پیــری و ازپاافتادگــی ات در کنــار فرزندانــت در آرامــش باشــی یــا نه، در
تنهایــی ات بمانــی و غــم تنهایــی را بــه رنــج ســالخوردگی ات اضافــه کنی.
مهم تــر از اینکــه در پیــری تنهــا نیســتیم، بــه ایــن فکــر کنیــم کــه تربیت یک فرزنــد خــوب چــه برکاتــی میتوانــد برایمــان داشــته باشــد، آنوقــت متوجــه می شــویم کــه تحمــل رنج مــادری و پدری مــی ارزد.
به عنــوان مثــال در روایت آمــده کــه وقتــی فــردی از دنیــا میرود، دســتش از دنیــا کوتاه میشــود و دیگر قــدرت جبــران کوتاهی هایش را ندارد. اما کســانی هســتند که از دنیا برایشــان خیــر میرســد؛ اینهــا همان هایــی کــه فرزندانــی صالــح تربیــت کرده انــد.
بله، فرزنــدان مــا میتواننــد بعــد از مرگمــان هــم بــه ما خیر برســانند.
نقــل کرده انــد کــه روزی حضــرت عیســی از کنــار قبــری میگذشــت و دیــد صاحــب آن قبــر در عــذاب اســت. بعــد از مدتــی دوباره بر ســر آن قبر رفــت و دید
ملائکه ایی بــا طبقه ای نــور کنــار آن قبــر ایســتاده اند.
از خــدا ســؤال کــرد قصه چیســت؟
جــواب شــنید که ایــن مردهای کــه میبینی، بنــدهای گناهکار بــوده و مســتحق ّ عــذاب؛ امــا هنگام مرگ، همســری بــاردار داشــت. آن زن بعــد از مرگ شــوهرش، فرزنــدش را بــه دنیــا آورد و او را تربیــت کــرد. هنگامــی کــه آن فرزنــد بزرگ شد، او را بــه مکتــب خانــه فرســتاد. و معلم در مکتب خانه به او کلمه
َّ(بسم الله الرحمن الرحیم) را آموخت.
من حیا کــردم پدر فرزندی کــه نام مرا روی زمیــن میبــرد عــذاب کنم.