eitaa logo
بانوی ایده آل😍👌
3هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
41 فایل
🌸قراره با هم یکم پیشرفت کنیم! 🌸در هر زمینه ای : #فرهنگی #هنری #آشپزی #رواشناسی #تجربه #خیاطی و ... ♥️تب و درخواست هرنوع مشاوره: @m_haydarii 💚لینک گروه: eitaa.com/joinchat/4222091472Cc4f4e63154 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸مجلس اول🌸 همیــن الان هــم حضــرت زهــرا(س) بــرای مــا مــادری میکند. اساســا مــادری ادامــه دار اســت و محــدود نیســت. گســتره این نقش چقدر اســت؟ تا قیامــت! بلــه، خــدا به مــادران در قیامت حق شــفاعتی داده اســت. در دعای بیســت و چهارم صحیفه ســجادیه امام ســجاد(ع) میفرمایند: خداونــدا اگــر پدر و مــادرم را پیش از من آمرزیده ایی پس ایشــان را شــفیع مــن قــرار ده، و اگر مرا پیــش از آنان مورد آمرزش قــرار داده ای پس مرا شــفیع ایشــان کــن، تــا در پرتو مهربانــی ات در ســرای کرامت و جایــگاه مغفرت و رحمتــت گــرد آییــم زیــرا کــه تــو صاحب فضــل بــزرگ و نعمت قدیمــی و تو مهربانتریــن مهربانانی. ایــن کــه امــام ســجاد(ع)از خــدا میخواهد مــادرش را شــفیع قــرار دهد یعنــی رابطــه مــادر و فرزنــدی محــدود بــه ایــن دنیــا نیســت. از آن طــرف هــم روایــت داریــم کــه فرزنــدی کــه به طــور طبیعــی ســقط میشــود، نــه به صــورت عمــدی، فــردای قیامــت شــفیع مــادرش میشــود. در حدیــث آمــده اســت کــه ایــن فرزنــد ســقط شــده دم در بهشــت می ایســتد و میگویــد تــا مــادرم واردبهشــت نشــود وارد نمیشــوم. فرزنــد میتوانــد شــفیع پــدر و مــادر باشــد این گســتره مادری اســت. یــک وقــت بچه خودش ســقط میشــود، که شــافی مادر اســت. یک وقت مـادران خودشــان ایــن فرزنــد در رحــم را میکشــند و نفریــن خــدا را بــرای خود میخرنــد. اینهــا همــان زنانی انــد کــه از مــادری بهــره ای نمیبرند. ادامه دارد.‌..
نوشته:عذراخوئینی گفت:_توچراهنوزچادرسرته؟.چون سیدهم کنارمون بودبیشتراسترس گرفتم به سختی تونستم بگم_توماشین درمیارم._یعنی چی معلوم هست چت شده؟.به سمتم اومدوچادرروبرداشت اون هم مقابل چشمایی که همین چندساعت پیش ازچادرم تعریف کرد این یعنی نابودی قلبم.روصندلی که نشستم اشکام جاری شدبه جای خالیش نگاه کردم دلم می خواست ازته دل زاربزنم . توفضای مجازی بایه دخترمذهبی اشناشدم چون غریبه بودراحت می تونستم دردودل کنم.ازعشقی که تودلم بودبراش گفتم واینکه مقابل چشماش بابام چادرازسرم برداشت!نوشته هاش دل غمگینم رواروم می کردوبرام جدیدوجالب بود (_خداتوروخیلی دوست داره که ذره ذره باخودش وحجاب اشنات کرده،امادرموردچادربایدبدونی چراسرمی کنی.اگه فقط بخاطراونی که دوستش داری باشه فایده ای نداره چون ممکنه عشق و احساست یک طرفه باشه بعدش ازروی لجبازی میذاری کنار!.تواین زمینه به عشق بالاترفکرکن که تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذاره اگه برای خداباشه حتی شکست عشقی هم نمی تونه توروازحجاب دورکنه.بیشترتحقیق کن تودنیای واقعی بادوستای مذهبی رفت وامدکن تاجواب سوالات روپیداکنی،چون عشق وتحولت یکدفعه پیش اومد مراقب باش به همون سرعت ازبین نره..) پیام های مختلفی برام می فرستاد کلی کتاب بهم معرفی کرد یاادرس سایتی رومی فرستادتادانلودکنم... دریچه جدیدی اززندگی به روم بازشده بود باچیزهایی اشنامیشدم که تاقبل ازاین هیچ شناختی نداشتم اولین قدمی که برداشتم رابطم روبادوستام محدودکردم مخصوصامجازی که گروه های مختلط داشتم. گیتاری که عاشقش بودم روتوانباری گذاشتم به قول بهارهمین دوست جدیدم بایدازمنیت وعلاقه های پوچ دل می کندم تاراه درست برام همواربشه. ولی هنوز خیلی ازسوالام بی جواب مونده بود.بهارپایگاه بسیج روبهم پیشنهاد داد.تواینترنت سرچ کردم اطراف ماکه نبودولی یکم دورترپایگاه داشت شمارش روتوگوشیم سیوکردم نمی خواستم بسیجی بشم احتیاج به کمک داشتم تادرست تصمیم بگیرم یک هفته ای ازثبت نامم می گذشت موقعی که رفتم فکرنمی کردم اینقدربرخوردخوبی داشته باشند.مانتوی بلندی که نداشتم ولی همون روباشلوارپارچه ای مشکی پوشیدم ومقنعه سرکردم ارایشی هم نداشتم یعنی اینطوری هم خوشگل بودم البته دیگه مثل قبل زیادقربون صدقه خودم نمی رفتم. هفته ای دوبارجلسه داشتند چیزی که نظرم روجلب کرد سخنران جوانشون بود.همون دوبارکلی به اطلاعاتم اضافه شد بیچاره روباسوالام خسته می کردم امابامحبت ولبخندجوابم رومیداد. نامزدی سارانزدیک بود مامانم تواین مدت باخالم رفته بودترکیه!وکلی هم خریدکرده بود وقتی هم چهره بی ذوقم رودیدگفت:_خوشت نیومد؟!بهترین مارکه خیلی هم گرون خریدم!. فقط به لبخنداکتفاکردم دیگه این چیزهامنوسرذوق نمی اورد مثل همه مهمونی هااین جشن هم مختلط بود برای اولین باردلم نمی خواست مثل گذشته ظاهربشم تانگاه خریدارانه دیگران روبه جون بخرم.حس می کردم این کارم خیانت به سیدمحسوب میشه بایدخودم دست به کارمی شدم حتماتواین شهرلباس پوشیده ودرعین حال شیک ورسمی پیدامی شد... ادامه دارد...‌