#قسمت 9
رسیدم خونه ،بدون هیچ حرفی از پله ها رفتم بالا
مامان: بهاااار تویی؟
- اره مامان
مامان: لباست و عوض کن بیا غذا تو بخور
- نمیخورم مامان ،میخوام بخوابم خستم
مامان: باشه ،فقط امشب باید بریم خونه خانم محمدی اینا، زیاد نخواب که سردرد بگیری
- باشه مامان جان اینقدر ذهنم مشغول بود که نفهمیدم کی خوابم برد...
جواد: بهار خانم،خواهری
چشمامو به زور باز کردم
- جانم داداش
جواد: نمیخوای بیدار شی،
نا سلامتی خواهر دامادی
- الان بلند میشم میام
جواد ( پیشونیمو بوسید):
قربون خواهرم گلم بشم
جواد بلند شد و رفت سمت در...
- داداشی؟
جواد:جانم
- نگفتی بچه دوتا نظامی چی میشه آخر...
جوادم یه بالش گرفت پرت کرد سمتم
منم رفتم زیر پتو
جواد: پاشو بیا
سرم اینقدر درد میکرد که رفتم یه مسکن گرفتم خوردم لباسمونو پوشیدیم و حرکت کردیم
جوادم توی راه از یه گلفروشی یه دسته گل رز خرید رسیدیم خونه خانم محمدی زنگ درو زدیم وارد خونه شدیم...
منو مامان کنار هم نشستیم بعد یه مدت عروس خانم با سینی چایی وارد شد،زیر گوش مامان آروم گفتم، مامان عروس اسمش چیه؟
مامان: زهرا
زهرا اومد سمتم چایی رو به من تعارف کرد
- دستت درد نکنه زهرا جون
زهرا: خواهش میکنم عزیزم
چهره آروم و دلنشینی داشت
بعد مدتی داداش و زهرا رفتن باهم صحبت کردن بعد نیم ساعت از اتاق اومدن بیرون و همه با لبخند زهرا، صلوات فرستادن
خیلی خوشحال بودم برای جواد که همچین خانومی نصیبش شده...
ادامه دارد....
هدایت شده از ‹ شوقپرواز ›
تونمازتیادمباشمادر...
تودعاهات...یادمباش...
مادر...گرهخوردهتوکارم(:
کیوغیرازتودارم...(:💔
آغــــازمیڪنیم
ومــعطرمیڪنیم
روزمونراباذڪر
زیباے صلوات:
✨هدیهبهچهـــاردهمعصوم✨
#اَللّهُمَّصَلِعَلیمُحَمَّدٍوَآلمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🕊
🌷خـدایـا
با توکل بهاسم اعظمت
که روشنگر جانست
روزمان را آغاز میکنیم
باشد ڪه در پایان روز مُهر تایید بندگی ات، زینت بخش دفترمان باشد ...
🍃بسم الله الرَّحمن الرَّحیم🍃
🌹 الهـی بـه امیـد تـو 🌹
#روز_زمستونیتون_پر_از_لطف_خدا❤️
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
☘ برای داشته هات شکرگزار باش
تا خدا نداشته هات رو هم بهت بده... ☘
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
🍁دنیا مانند گردویی است بی مغز!
ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
بانوی ایده آل😍👌
زنــان و مــادران هــم بایــد بداننــد کــه نقــش اصلــی آنهــا چیســت. کســی مخالف این نیســت کــه
#قسمت_هشت
🌸مجلس اول🌸
#خانه_ای_به_وسعت_بهشت
دیوارهای خانــه فاطمـه(س)انتهــا نداشــت. ایــن طــور نبود کــه همه چیز را بــرای چهاردیـواری خــودش بخواهــد. نــه. فاطمــه(س) وســیع میدیــد و همــه را در خانــه اش جایــی بــود.
فاطمــه(س)در دوران زندگـی اش خانــه ای
ٔ داشــت بــه وســعت همــه مــردم مدینــه؛ بلکــه بزرگتــر.
همــه از مــادری فاطمــه(س) ســهم داشــتند. از آن فقیــر و یتیــم و اســیر گرفتــه تــا فضــه و ســلمان و ابــوذر.
همســایه های دیــروزش چــه خوشبخــت بودنــد کــه دعــای فاطمه(س) نصیبشان میشد.
اما حیف که قدرش را ندانستند.
همســایه های امــروز فاطمــه(س) هــمه خوشبختنــد کــه دعـای فاطمه(س)نصیبشان اســت. ما همســایه های امــروز فاطمه ایــم. بله، دعــای فاطمه(س) بـوده کــه مــا شــیعه ایم و دوســتدار امیرالمؤمنیــن(ع).
ادامه دارد...
#قسمت_نهم
🌸مجلس اول🌸
#بهترین_شفیع
همیــن الان هــم حضــرت زهــرا(س) بــرای مــا مــادری میکند. اساســا
مــادری ادامــه دار اســت و محــدود نیســت.
گســتره این نقش چقدر اســت؟
تا قیامــت! بلــه، خــدا به مــادران در قیامت حق شــفاعتی داده اســت.
در دعای بیســت و چهارم صحیفه ســجادیه امام ســجاد(ع) میفرمایند:
خداونــدا اگــر پدر و مــادرم را پیش از من آمرزیده ایی پس ایشــان را شــفیع مــن قــرار ده، و اگر مرا پیــش از آنان مورد آمرزش قــرار داده ای پس مرا شــفیع ایشــان کــن، تــا در پرتو مهربانــی ات در ســرای کرامت و جایــگاه مغفرت و رحمتــت گــرد آییــم زیــرا کــه تــو صاحب فضــل بــزرگ و نعمت قدیمــی و تو
مهربانتریــن مهربانانی.
ایــن کــه امــام ســجاد(ع)از خــدا میخواهد مــادرش را شــفیع قــرار دهد یعنــی رابطــه مــادر و فرزنــدی محــدود بــه ایــن دنیــا نیســت.
از آن طــرف هــم روایــت داریــم کــه فرزنــدی کــه به طــور طبیعــی ســقط میشــود، نــه به صــورت عمــدی، فــردای قیامــت شــفیع مــادرش میشــود.
در حدیــث آمــده اســت کــه ایــن فرزنــد ســقط شــده دم در بهشــت می ایســتد و میگویــد تــا مــادرم واردبهشــت نشــود وارد نمیشــوم.
فرزنــد میتوانــد شــفیع پــدر و مــادر باشــد
این گســتره مادری اســت.
یــک وقــت بچه خودش ســقط میشــود، که شــافی مادر اســت.
یک وقت مـادران خودشــان ایــن فرزنــد در رحــم را میکشــند و نفریــن خــدا را بــرای خود میخرنــد. اینهــا همــان زنانی انــد کــه از مــادری بهــره ای نمیبرند.
ادامه دارد...