صدا ۰۲۲.m4a
23.16M
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
بانوی ایده آل😍👌
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮 @kadban0_bash 🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮 https://
سلام لطفا این ویس را که سخنرانی حجت الاسلام تراشیون هست و راجب استحکام خانوادها میباشد را گوش کنین و انتشار دهید 🙏🙏🙏🙏☝️☝️☝️☝️🔔🔔🔔🔔🔔
در دوران نامزدی سخنان همسرتان را تا جایی که ممکن است به خانواده تان منتقل نکنید.
🔻 در مورد انتقادهای همسرتان به خانواده فقط شنونده باشید ، اگر شما این سخنان را انتقال دهید این آغاز دردسر برای زندگی شما خواهد بود❗️
👈 شاید او به زودی از سخنان خود پشیمان شود و اگر شما آن سخنان را منتقل کرده باشید، فقط در میان نامزد و خانواده تان تخم کینه را کاشته اید.
⚠️(در پس از ازدواج هم این حرف صدق میکند. شاید خیلی چیزهاراشمافراموش کنید، اما خانواده ها تا اخر با نگرانی آن حرف یا دعوا یا بحث میان شما و همسرتان، زندگی کنند.)
#مهارت_زندگی
💕@kadban0_bash💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅پیشنهاد میکنم حتما ببینید ✅
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
هممون میدونیم تعهد از ارکان اصلی ازدواجه👌
ولی شاید فکر کنیم همینکه فقط یه جواب بله بدیم و قبول کنیم که مزدوج شدیم یعنی متعهدیم!
🔻در صورتی که تعهد متفاوت تر از اینه؛
کسی که متعهده تو هر انتخاب و کاری همسرش و در نظر میگیره،چون اولویت زندگیشه.
👈تعهد یعنی به خط قرمزاش احترام بذاری و سعی کنی همیشه عاشقش باشی نه اینکه آدمای جدید باعث بشن توجهت نسبت به همسرت کم بشه💔
«بعضی ها فکر میکنن اینکه خیانت نمیکنن یعنی متعهدن ولی کمتر توجه کردن به رابطه و وقت نذاشتن هم، می تونه مصداق غیرمتعهدانه عمل کردن باشه»
💕@kadban0_bash💕
بهترین آزمون قبل از ازدواج، سنجیدن میزان احترام و ادب اون شخص نسبت به پدر و مادرشه!
💕@kadban0_bash💕
#طنز
پسره نمیتونه ۶۰ متر خونه اجاره کنه اونوقت خانواده دختره رو تحت فشار گذاشته برای جهیزیه چیزی کم نزارن
از تناقض اذیت نمیشی گل پسر؟!
💕@kadban0_bash💕
#طنز
اگه گفت برا من فقط اخلاق مهمه با موتور هوندا و شلوار کردی برو دنبالش ببین سوار میشه یا نه👩🏻🦯😂
اون موقع میشه ثابت کرد حرفش راسته یا نه😂
💕@kadban0_bash💕
ازدواج کنید؛ نه به هر قیمتی
با کسی ازدواج کنید که شما رو قیمتیتر کنه!
💕@kadban0_bash💕
یک توصیه مهم برای انتخاب درست همسر آینده تان
👈 باید بدانید که دو جا آدمها هر چقدر هم در نقابزدن و نقش بازی کردن ماهر باشند، ماهیت واقعی خود را رو میکنند❗️
1️⃣ در زمان استرس.
2️⃣ در زمانی که منافع مشترک مطرح است.
اگر این ۲ نکته را بدانیم، در دوران آشنایی، نامزدی و عقد احتمال آسیب، بسیار کمتر میشود.
🔻برای روشن شدن این مساله مثالی میزنم:
گاهی میگوییم فردی، قوی است و اعتمادبهنفس زیادی دارد. ولی در زمان امتحانی مثل رانندگی، میبینیم آنچنان خود را میبازد و ضعف نشان میدهد که غیرقابل باور است!
در این صورت میتوانیم بفهمیم واقعا آنچه وانمود میکند، نیست ‼️
یا گاهی میبینیم آقایی خود را بسیار عاشقپیشه نشان میدهد و مدام ابراز احساسات میکند اما وقتی صحبت سر تعیین مهریه #معقول و... میشود، رابطه را دچار تنش یا کاملا قطع میکند‼️
💕@kadban0_bash💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه سوته خلالی کن
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شله زرد 🍚🍪
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
#روانشناسی_زرد_یا_علم_روانشناسی ❗️🤔
🔴 روان شناسی زرد میگه :#زنان رابطه رو میسازن پس یاد بگیر چطور یک #مرد رو نگه داری...😐
علم روانشناسی میگه: رابطه نیاز به #تلاش، #بلوغ_عاطفی و #علاقه ی هر دو طرف داره، پس انتخاب درستی داشته باش!☺️
🔴روانشناسی زرد میگه: آدمها رو باید توی #عصبانیت شناخت!😐
علم روانشناسی میگه: آدمها رو باید توی روزهای خوب و بدشون #باهم شناخت، و #کنترل_خشم یک مهارته که آدمها باید یاد بگیرند...👌
🔴روانشناسی زرد میگه: اگه توی زندگیت خوشحال نیستی، رهاش کن!😐
علم روانشناسی میگه: قبل از اینکه زندگیت رو #رها کنی، سعی کن نقش و سهم خودت رو هم در مشکلات ببینی و بعد تلاش کن یه راه حل مناسب پیدا کنی و اگه در آخر همهی راههارو امتحان کردی و چیزی درست نشد، رها کردن رو یاد بگیر....☺️
🔴 روان شناسی زرد میگه: برای اینکه زن جذاب باشی باید یک سری قواعد و اصول رو یاد بگیری...😐
علم روانشناسی میگه: هر فرد #جذابیت های خودش رو داره پس فقط کافیه #عزت_نفست رو بالا ببری و خودت باشی و همینطور تلاش نکن تایید همه رو بگیری، بپذیر نمیتونی برای همه دوست داشتنی باشی!👌
🔴 روان شناسی زرد میگه: #سیاست های زنانه داشته باش و گاهی بی محلی کن تا طرفت قدرت رو بدونه!😕
علم روانشناسی میگه: سعی کن مثل #رفیق_همسرت باشی و البته یادت نره در #محبت کردن و #عشق ورزیدن هم باید #تعادل داشته باشی!
#سیاست_زندگی_مشترک
✅یکی از مهم ترین وجوه ابراز خودتون و #عشقتون
☯نشون دادن #سلیقه تونـه
🍃زمانی که بتونید در کوچکترین چیزها سلیقـه خودتون رو ابراز کنید اون زمان هست که یک فاکتور #جذابیت به فاکتورهای قبلیتون اضافـه میشـه👌
#تزئین_ظرفــ میوه🍃یا #دیس_غـذا 😋
👈همسر شما ممکنه به #زبون نیاره که چقدر آرزوی یک #همسـر_کدبانو رو داشته، یا مثلا چقدر غذای تزئین شده بیشتر بهش میچسبه❗️
حتی ممکنه بهتون بگه که خودتو#خسته نکن ، مزه ش که عوض نمیشه اینقدر وقت میذاری⛔️
اما☝️ شما میتونید با گفتن : " نه عزیزم کی از شما #شایسته تر برای دیدن هنرهای من ؟؟؟ "😉😊
👈بهش این پیام رو بدید که از همـه چیز و همه کس براتون با#اهمیت تره❤️
که هرچقدر #سخت باشه اما حاضرید براش وقت بذارید☺️
سعی ❌نکنید با گفتن : "نه کاری نداره که!"
"یه دقیقه ای درستش کردمم بابا!" و ... ارزش کارتونو پایین بیارید😐
اتفاقا نشون بدید که کار داره اما شما به حد کافی #هنرمندید ...😊👌
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
رهبر معظم انقلاب اسلامی:
«بهروز باشید. شرایط جهانی روزبهروز دارد تغییر پیدا میکند. بهروز باشید، [تحلیل] حوادث را در حیطهی ذهن خودتان و در حیطهی فکر خودتان حاضر و موجود داشته باشید. عزیزان من! ما امروز یا مواجه با یک پیچِ تاریخیِ مهم هستیم یا در دلِ یک پیچِ تاریخیِ مهم داریم حرکت میکنیم؛ این دوّمی شاید درستتر باشد. دنیا دارد تغییر میکند، [آن هم] تغییرات اساسی؛ تغییرات اساسی و بزرگ را نمیشود در ظرف یک هفته و یک ماه و یک سال فهمید؛ اینها بتدریج انجام میگیرد. باید مسلّط باشید ببینید در دنیا چه دارد اتّفاق میافتد، در کشور چه اتّفاقی دارد میافتد.»
🔮بهترین کانال همسرداری و کدبانوگری :🔮
@kadban0_bash
🔮چت کن و خونه داری یاد بگیر و بپرس:🔮
https://eitaa.com/joinchat/4222091472C6c23f9a27a
توهین نکنید ‼️
⚠️ همه عصبانی میشوند، اما وقتی به همسرتان توهین میکنید یعنی اوضاعتان خوب نیست و باید کاری کنید.
🔴توهین یکی از بهترین پیشگو کنندگان طلاق است.🔴
توهین یعنی من از تو بهترم!
⛔️ اگر روی همسرتان اسم میگذارید (خپل، خنگ، گیج، ساده لوح، زشت، بچه ننه و...)، اگر او را مسخره میکنید یا طعنه میزنید، یعنی در حال توهین کردن به او هستید....
⚠️ شاید گاهی موقع بازی و شوخی، سر به سر همسرتان بگذارید که خوب است؛ اما اگر متوجه شدید قصد آزار و اذیت او را دارید و دست روی حساسیت های او میگذارید نشانه ای از تحقیر و توهین است.
⁉️ در عوض چه کار کنید؟
✅ به جای تمرکز روی چیزهایی که در وجود همسرتان از آنها متنفر هستید، با یک زبان قدرشناسانه و مودبانه بگویید دوست دارید رابطه تان چطور باشد.
👈 اگر می خواهید به توهین و تحقیر ادامه دهید، یک لحظه تصور کنید زندگی بدون همسرتان چطور خواهد بود و بعد تصمیم بگیرید!
📚 کتاب ۵ عادت همسران موفق
#مهارت_زندگی
#همسرانه
💕@kadban0_bash💕
بانوی ایده آل😍👌
#سجده_عشق نوشته:عذراخوئینی #قسمت_سوم خونه قشنگی داشتند یک باغچه نقلی زیبادرکنارحیاط درست شده بود
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمت_چهارم
کاری به حرف های مامانم نداشتم مانتوم روپوشیدم وکیفم روبرداشتم اصلانمی تونستم تواین خونه بمونم دلم می خواست گشتی توشهربزنم تاشایدحالم سرجاش بیاد
_بقیه که خوابن امافکرکنم محسن بیدارباشه بهش میگم به آژانس زنگ بزنه.
اخلاقم روخوب می شناخت تاکاری که می خواستم روانجام نمیدادم اروم نمی گرفتم
روی تخت نشستم نگاهم به قاب عکس خانوادگی شان افتادکه کنارحرم انداخته بودند یهودلم هوس زیارت کرد اخرین باری که رفتیم هشت سالم بودیعنی درست چهارده سال پیش!!
چنددقیقه بعداومداتاق_بنده خداهم حرف منومیزنه میگه الان دیروقته خوب نیست ولی نمی دونه چه اخلاق گندی داری!.
حرصم گرفت وباعصبانیت بیرون اومدم هنوزتوحیاط بود وباتلفن حرف میزد منوکه دیدسریع قطع کرددوباره سرش روپایین انداخت چقدرازاین رفتارش بدم می اومد
_ببخشیدآبجی من به مادرتون.... میان حرفش اومدم_من آبجی شمانیستم اگه شماره اژانس روداشتم خودم زنگ میزدم ومزاحمتون نمی شدم.
نمی دونم چرارنگ صورتش هرلحظه عوض میشد باپشت دست عرق پیشونیش روپاک کرد این دیگه چه ادمی بود!!
دوباره باهمان متانت گفت:این چه حرفیه مزاحمت یعنی چی؟شمامهمون ماهستیدهرکاری که لازم باشه انجام میدم اگه هنوزروحرفتون هستیدمانعی نیست امابهتره به حرم بریدیعنی خودم می برمتون ولی..اینطوری که نمیشه!!
خواستم چیزی بگم که متوجه شدم روسری سرم نیست پس بخاطرهمین رنگین کمان تشکیل داد بااینکه توقید وبنداین چیزهانبودم ولی خجالت کشیدم همیشه پیش دوست وآشناهمین طوری ظاهرمیشدم وشال وروسری فقط برای بیرون رفتن بود! امااین بارقضیه فرق می کرد.بازهم دست گل به اب دادم خدابعدیش روبخیرکنه!
به تصویرخودم تواینه خیره شدم دستی به صورتم کشیدم لپام گل انداخته بود شالم رومیزون کردم وبیرون اومدم.....
وقتی منو تنهاجلوی دردیدباتردیدپرسید:_مادرنمیان؟.
ابرویی بالاانداختم_ سرش دردمی کنه.
درجلوروبازکردم ونشستم خودش هم سوارشدکاملامشخص بودکه معذبه! تقصیرخودش بودمن که می خواستم باآژانس برم.
قدوقامت بلندی داشت واقعانمی شدجذابیتش رودست کم گرفت.
ده دقیقه بعدرسیدیم .نزدیک حرم ماشین روپارک کرد ازصندلی عقب نایلونی برداشت وچادرمشکی روبیرون اورد اخمام توهم رفت وبلافاصله گفتم:_من نمی پوشم!مگه این تیپم چشه؟!.
_مسیرکوتاهی روبایدپیاده بریم داخل حرم هم که بدون چادرنمیشه رفت
نفسم روباحرص بیرون دادم وگفتم_بله خودم میدونم رسیدیم چادررنگی برمیدارم امامحاله اینوبپوشم اصلاازرنگ تیره خوشم نمیاد اومدنی هم مجبوری...
ادامه حرفم رونگفتم لعنت بردهانی که بی موقع بازشود!باشرمساری نگاهش کردم این سربزیربودنش دیگه داشت کلافم می کرد
شخصیت عجیبی داشت اصلانمی شدباپسرهای فامیلمون مقایسه کرد موقع راه رفتن فاصله اش روبامن بیشترمی کردنه اینکه بی اهمیت باشه مشخص بودکه حواسش به من هم هست امانمی خواست پابه پای من بیاد
باشنیدن اسمش هردوبه عقب بر گشتیم رنگش پرید
_چطوری فرمانده؟!.
چون ازش فاصله داشتم طرف متوجه نشدمنم همراهشم یک لحظه شیطون رفت توجلدم ونزدیکتررفتم وگفتم:نمیریم زیارت؟!
لبخندعصبی زدومحجوبانه سربه زیرانداخت_شمابفرماییدمنم میام!.
چهره همون پسرخنده دارشده بود نگاه معنی داری به سیدانداخت ازکنارشون که ردشدم گفت:_این خانم کی بود؟!!.
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمت_پنجم
چنددقیقه ای گذشت باچهره ای گرفته وپرجذبه به سمتم اومدوباعصبانیتی که سعی داشت درکلامش مهارکندگفت:_اخه من به شماچی بگم همین سوتفاهم باعث شدازفرداپشت سرمن حرف بزنند.سرش روتکون دادوتسبیح رودرمشت گرفت پوزخندی زدم وباطعنه گفتم:_یعنی الان جهنمی شدید؟من فکرمی کردم اعتقاداتی که امثال شمابهش پایبندیدفقط برای خداست اماحالامتوجه شدم ظاهرسازیه وبرای رضایت مردمه!!حق میدم دلخوربشید.
برای یک لحظه به من خیره شدولی سریع نگاهش روازمن گرفت باصدای مرتعش گفتم:_بهترنیست بریم زیارت.
دلم شکست شایداگه هم تیپ وشکل لیلابودم هیچ وقت این حرف رونمی زد چقدردنیاشون بامن متفاوت بود
نگاهم روازگنبدگرفتم وبه صحن حرم دوختم موجی ازارامش وجودم روگرفت
خوب نمی تونستم چادررونگه دارم اماانگاربرای بقیه راحت وعادی بود!
_نیم ساعت دیگه همین جاباشید جای دیگه ای نریدکه گم میشیدونمی تونم پیداتون کنم.
زنگ صداش به دلم نشست دلخوریم ازبین رفت!تودلم گفتم اگه قرارباشه توپیدام کنی به این گم شدن می ارزه!! اختیاردلم دیگه دست خودم نبودوحرفای منطقی عقلم روقبول نمی کرد.
چندلحظه ای ایستادم ورفتنش روتماشاکردم
سمت ضریح خیلی شلوغ بود هرکاری کردم نتونستم نزدیک بشم دیگه داشت گریم می گرفت خانومی که کناردستم ایستاده بود بامحبت گفت:_دخترم بیااول زیارت نامه بخون اگه دستت هم به ضریح نرسیداشکالی نداره مهم اینه ازته دل خانم فاطمه معصومه روصداکنی اگه صلاح باشه حاجت دلت رومی گیری.زیارت نامه رودستم دادامامن که عربیم خوب نبودبخاطرهمین معنیش روخوندم...
گذرزمان ازیادم رفته بوددوست داشتم تاصبح بمونم بلاخره تلاش هام به ثمرنشست ودستم به ضریح گره خوردهمون لحظه گفتم:_برای این دلم یه کاری بکنیدامروزخجالت روتوچشمای سیددیدم یعنی اینقدربدشدم که باعث ابروریزی کسی بشم
بی اختیاراشکام جاری می شدبه سختی خودم روازبین جمعیت بیرون کشیدم خیلی هادرحال نمازخوندن بودندواقعانمی شدازاین فضای قشنگ دل کند حس وحال همه تماشایی بود امادیگه بایدمی رفتم کفشم روازکفشداری گرفتم ووبادلی سبک بیرون اومدم
نگاهی به ساعتم انداختم مخم سوت کشیدمثلاقراربودنیم ساعته برگردم اماازدوساعت هم بیشترشده بود!! اگه عصبانی هم میشدحق داشت کلی معطلش کرده بودم شالم افتاده بودروگردنم تامی خواستم درستش کنم چادرلیزمی خوردواقعابرام سخت شده بود چشم چرخوندم تاسرویس بهداشتی روپیداکنم که اتفاقی نگاهم به سیدافتادکناردختربچه ای روی زانوهاش نشسته بودوبالحن پرمحبتی سعی می کردگریه کوچولورومتوقف کنه فک کنم زمین خورده بودچون مدام دستش رونشون میداد پیش خودم گفتم ای کاش من هم بچه بودم!!
لبخندی تواینه به خودم زدم وشالم رومرتب کردم پیرزنی مشغول وضوگرفتن بودارام وباحوصله این کارروانجام میداد بادقت به حرکاتش نگاه می کردم دلم میخواست منم وضوبگیرم مقابل این ادم هااحساس بیچارگی می کردم خوبیش این بودکه این بارارایش نداشتم وقتی که وضوگرفتم مثل بچه هاذوق کردم انگاراین پیرزن روخدابرام رسونده بود
ازسیدخبری نبودخیلی ترسیدم نکنه رفته باشه؟!ولی نه همچین ادمی نبود.نگاهم به سمت دیگه ای افتاد دیدمش، سرازسجده برداشت پشت سرش نشستم دوباره ایستادوقامت بست منم بلندشدم باصدای دلنشینی نمازمی خوندومن هم ارام تکرارمی کردم ته دلم ازخداممنون بودم دورکعت که تمام شددوباره به سجده رفت شونه هاش ازگریه می لرزیدواسم خدارومی اوردحسودیم شد چه ارتباط محکمی باخداداشت درحالیکه من اولین باربودنمازمی خوندم البته باتقلیدازیکی دیگه!!
_قبول باشه.سرش روبالااوردونگاهی به دوطرفش انداخت.صداش کردم به سمتم برگشت ومتعجب نگام کرد._قبول حق.کی اومدید؟.
_باشماقامت بستم اخه بلدنبودم.اخم ظریفی کردولی چیزی نگفت
_نمی دونم کارم درست بودیانه ولی دوست داشتم نمازبخونم.
بالحن مهربانی گفت:_برای من روسیاه هم دعاکردید؟.یعنی داشت مسخرم می کرد؟!ولی اینطورنشون نمیداد
خودش خبرنداشت که چه ولوله ای به درونم انداخته بود والااینقدرمهربان نمی شد این بارمن سربزیرانداختم.
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
#قسمت_ششم
موقع رفتن پکربودم سیدصبح زودازخونه بیرون رفته بود حتی نموندباماخداحافظی کنه!تودلم گفتم شایداگه سارااینجابودقضیه فرق می کردبالاخره یه زمانی ازش خواستگاری کرده بود بااین فکربیشتربهم ریختم!یعنی به ساراعلاقه داشت؟! اخه اگه اینطوربودپس چرابایک بارنه شنیدن پاپس کشید.انگارعقلم ازکارافتاده بودوبرای خودم هزیون می گفتم!
لیلاهم لباس های بیرونش روپوشیده بودیاددیشب افتادم که نمی تونستم چادررونگه دارم ولی واقعابرازنده اش بود.تامسیری همراه مااومد
_داداشم تازگی هاحواس پرت شده!زنگ زده که چندتاوسیله جاگذاشته سرراه براش ببرم.
ای کاش می گفتم جداازحواس پرتی نامردهم هست حتماازقصد رفت تاباماروبرونشه ،ولی درکل توقعم بی موردبودزندگی واعتقادات مازمین تااسمون باهم فرق می کرد دنیایی داشتندکه برام غریبه بود به این سن رسیدم نمازنخونده بودم یااصلاتوفکرزیارت نبودم!
تومحله قبلیمون همسایه پیری داشتیم زن مهربونی بود همیشه به مامانم می گفت این همه سفرهای خارجی میریدکه چی بشه کلی هم هزینه می کنید به جاش بریدمشهد،قم ،بذاریدبرکت بیادتوزندگیتون.مامانم توجواب بالبخندمی گفت:ایشالابه وقتش!.ولی اگه می دونستم یه زیارت تااین حد حس وحالم روخوب می کنه زودترراضیشون می کردم بیایم
یک شب بیشترکناراین خانواده نبودیم ولی خوب فهمیدم چقدرباایمان وصبورندبااینکه عزیزازدست داده بودندولی این باعث نمی شدازدنیادست بکشند خداتواین خانواده سهم بزرگی داشت وکم رنگ نمی شدبه خودمون فکرکردم خداکجای زندگیمون بود؟!......
باباماشین روکنارپمب بنزین نگه داشت سوتی کشیدم چقدرصفش طولانی بود!لیلاتشکرکردوپیاده شد.شیشه روپایین کشیدم سرم روازماشین بیرون اوردم ازدورنگاهم به تابلوی پایگاه بسیج افتاد!ناخوداگاه لبخندی زدم.گفتم:بابامنم همراه لیلابرم؟اخه حوصلم سرمیره.
_باشه ولی معطلش نکن.
_چشم فعلاکه اینجامعطلیم!.
پیاده شدم ولیلاروصداکردم._میشه منم بیام؟!._اره عزیزم خوشحال میشم.
نزدیک که شدیم شالم روجلوتراوردم.لیلابه سربازی که جلوی پایگاه بود چیزی گفت اونم زودرفت داخل.یکم فاصلم روبیشترکردم وعقب تررفتم قلبم داشت ازجاکنده میشد
ازحرم که برگشتیم شوق وعلاقم بیشترشده بود.
بلاخره اومد باهمون ابوهت،چفیه ای دورگردنش انداخته بود نایلون روازدست لیلاگرفت انگارتازه متوجه من شدبالبخندسرش روتکان دادوبه پایگاه برگشت!حتی به خودش زحمت ندادجلوتربیاد این بی ادبی دیگه غیرقابل تحمل بودمی ترسیدم پلک بزنم اشکام سرازیربشه بغضم روفروخوردم وبه خودم توپیدم:اخه گلاره توکه اینطوری نبودی کارت به جایی رسیده ازیه شازده پسرمغرور محبت گدایی می کنی؟!هنوزچندقدمی برنداشته بودم که صدام کرد!!یعنی درست شنیدم بهم گفت گلاره خانم!دیگه نگفت ابجی.
چقدرشنیدن اسم خودم از زبونش شیرین بودبازم دلخوریم فراموش شد
نمی دونم حالت نگاهش تغییرکرده بودیامن زیادی احساساتی شده بودم
_شرمنده کارمهمی برام پیش اومدنتونستم بمونم ازخانواده عذرخواهی کنید.
همون کتاب دیشبی تودستش بودبه طرفم گرفت_دیدم خوشتون اومدبراتون اوردم.کتاب دعاست یادگارپدرمه توهمه سال های عمرش ازخودش جدانکردحتی لحظه رفتنش!
کربلا،مکه،یاتودوران جنگ مونس ویارش بوداین اواخرازم خواست صحافیش کنم.
متعجب نگاهش کردم_بقول شمایادگاریه حتمابراتون ارزشمنده من نمی تونم قبول کنم.
_مطمئن باشیداین خواست پدرمه چون لیاقتش رودارید.!
ازحرفاش سردرنمی اوردم.منظورش چی بود؟این باراشکام بی اجازه جاری شد....
ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجرایی است که در حافظه ی دنیا نیست
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست
تو گمی درمن و من درتو گمم - باورکن
جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
بادلم طاقت دیدار تو - تافردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه!
ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست
شاعر: محمد_علی_بهمنی
ادامه دارد....