#استاد_دانشجو_درمسير_خوشبختى😂😂✋🏻
ارشیا چشم چرخاند و ترنج را دید که باز هم در دورترین نقطه ممکن به او نشسته و دستش را زیر چانه اش زده و تخته را نگاه
می کند.
نفس پر صدایی کشید و مشغول حضور غیاب شد. بعدهم درس. گاه به گاه نگاهش به ترنج می افتاد خیلی خونسرد نشسته و از
حرفاي او براي خودش یاداشت بر می داشت.
خوبیش این بود که تمرکزش روي درس باعث میشد زیاد به ترنج فکر نکند. بعد از پایان کلاس هم با صداي خسته نباشید بچه ها
که یک به یک به گوش می رسید از کلاس خارج شد.
سوالی مدام توي ذهنش بالا و پائین میشد. چرا ترنج توجهش را جلب کرده بود؟ او که زیاد متوجه زنان و دختران اطرافش نبود.
اصلا عشق همین حسی بود که به ترنج داشت؟ خودش هم جوابش را نمی دانشت. مطمئن نبود عاشق ترنج باشد. فقط می دانست
حس ناشناخته اي او را وامی داشت تابیشتر درباره او بداند شاید علت این جاذبه ...
http://eitaa.com/joinchat/1010434064Ccde0cbab9d
#رمـان_فوق_العاده_عاشقانه_هیجانی♨️🔞💯