#رمانعاشقانه ♨️🔞💯
خیره به #لب هام گفت: یادمه زدن این #رژ و ممنوع کرده بودم خانوم خانوما!
باشیطنت خودم رو بهش نزدیک کردم و گفتم
_ من توی خونه ام از شما دستور نمیگیرم #سرگرد...
چشماش برقی زد و بافشار انگشتاش رو کشید روی لبام..🙈👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C98338a2315
#رمان_شیطونی_عاشقانه👆😜
#با_قلمی_پاک😍😍