بعضی وقتا اونقدر به بعضی آدما اهمیتِ باطل میدم که شک میکنم چیزی به اسمِ غرور توی من وجود داشته باشه.
همیشه دوست داشتم مث این فیلما سرمو بزارم رو شیشه اتوبوس یا مترو و به بیرون خیره شم، ولی شیشه همش مث آبمیوهگیری میلرزه.
وقتی ذات پلید یه آدمو میشناسی ولی همه ازش به عنوان یه آدم مهربون گوگولی یاد میکنن<<<<<
هر روز که بیدار میشم تو آینه به خودم میگم پسر تو چه سگ رویی هستی که تا الان خودکشی نکردی.