✳️ ول کن این دزد و دغلها را
#یادها_و_خاطره_ها
28 آذر 1357
آشفتگی در #دربار
دربار موقعیت همیشگی خود را از دست داده بود و دیگر آن نظم همیشگی وجود نداشت. شبها دلگیر و خستهکننده بود. بعضی از پیشخدمت ها و کارکنان مذهبی دربار به گروههای انقلاب پیوسته بودند. از خانوادۀ سلطنتی کسی نمانده بود و از اطرافیان اعلیحضرت، فقط خانم دکتر لوسیا پیرنیا بود که اغلب به دربار میآمد.
کارهای #شریف_امامی فضای دربار را به کلی دگرگون ساخته بود. وقتی که وی به دربار آمد و حملهای که به #حزب_رستاخیز میکرد، رجال رستاخیزی حساب کار خود را کردند و بساط فرار را فراهم آوردند. #هویدا از دربار رفته و به گوشۀ زندان افتاده بود. طرفداران هویدا پی در پی از من وقت شرفیابی میخواستند تا نزد شاه وساطت کنند. وقتی به عرض رساندم، شاه با تغیر میگفتند: «این دزد و دغلها را ول کن، حوصلۀ دیدن هیچ کدامشان را ندارم.» اصولاً شاه پس از واقعۀ 17 شهریور دچار شوک روحی شده بود و میل داشت بیشتر در انزوا باشد.
دکتر #علیقلی_اردلان، وزیر دربار، که متجاوز از 80 سال داشت، فقط ناظر گذران کارهای روزمره دربار بود. عملاً در دربار کاری از پیش نمیرفت. همه از آینده بیمناک بودند و کسی دل به کار نمیداد، حتی پیشخدمتها. تنها کسی که به شاه نزدیک بود، پورشجاع پیشخدمت مخصوص اعلیحضرت بود که سعی میکرد دیگران را دلداری دهد.
امیراصلان افشار، سروها در باد: آخرین روزهای شاه در تهران، به تقریر امیراصلان افشار؛ تهیه و تنظیم محمود ستایش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 98-99
http://yon.ir/6E5v
@iichs_ir