eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
430 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈 』 گم‌ شدم دࢪ سࢪ آݩ ڪوۍ مجویید مࢪا..!💔 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
وتو‌مے‌آیے و‌آوینےروایت‌میڪند •|فتح‌نهایےࢪا....🌱 °أَيْنَ‌الطَّالِبُ‌بِدَمِ‌الْمَقْتُولِ‌بِكَرْبَلاءَ° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
قشنگیہ زندگے به اوݧ لحظه‌هاییہ ڪہ دارے ࢪویاهاتو میبافے🧶☘ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
{📚} • •{ }• کتاب حاضر، داستانے است ڪھ در روستایےبنام «انارستان» اتفاق مےافتد. روستایے زیبا ڪھ در زیر سپیدارهای نقره و درختان انار پنهان شده است. در میان دختران انار چین باغ، دختࢪۍ نه سالہ است که به سختےڪاࢪ مےڪند و مدام به فکر برادرش است. بعد از مرگ مادرش، «بی بی» از آن ها مراقبت می کرد و سعےمی کرد بچه ها را از زورگویی های پدرشان در امان نگه دارد. در داستان مےخوانیم:« بی آنکه خود بداند چرا این گونه مے اندیشد و چرا افکار بد او را احاطه کرده اند، ناگھان حس می کند اینک باغ از احساس امنیتی که او داشت تهی است و نفس های مضطربی از سینه اش خارج می شود و قطرات اشک از چشمان زیبا و پیرایش بر روی اناری ها مے چڪد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
⬆️⬆️⬆️ ابتدا قسمت های قبل رو بخونید ❤️❤️❤️ قسمت چهل و نهم : اتاق عمل دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ... اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد ... جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ... همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ... از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد ... حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ... هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ... - چرا بابا؟ ... چرا؟ ... توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم ... بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان ... همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما ... ✅✅ادامه دارد . . . شهید سید طاها ایمانی ╔═...💕💕...══════╗ sapp.ir/taranom_ehsas ╚══════...💕💕...═╝ 💌-برای گروه ها و دوستان خود فوروارد کنید...
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎨😍 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
🍃🍁پـروردگارا ! بہ مـا بـردبـاری، فروتنـی و تسلیم و رضا در برابر خواست خودت عـطا فرما و بر ما منت گذار و تمام گرفتاری‌ها، سختی‌ها و غـم‌ها را از ما و همهٔ بنـدگانت دور بگـردان 💫شبتون در پناه الهی💫 ‌─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷تو یک بار زندگی می‌کنی 🌸حق نداری غصه بخوری 🌷حق نداری نخندی 🌸حق نداری نرقصی 🌷حق نداری نگردی 🌸حق نداری بترسی 🌷حق نداری اشتباه نکنی 🌸روزتون مملو از شادی بــفرمــایــیــد صبــحــانه😋🍳
•|آیہ گࢪافے... قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ گفت: جز گمراهان، چھ ڪسے از ࢪحمت پروردگارش مأیوس مےشود ؟! ۵۶حجࢪ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS