#حکایت
#گلستان_سعدی
#سعدی
🔸 ثروتمندزادهاى در كنار قبر پدرش
نشسته بود
و در كنار او فقیرزادهاى كه او هم
در كنار قبر پدرش بود.
🔹 ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مىكرد و مىگفت:
صندوق گور پدرم سنگى است
و نوشته روى سنگ رنگین است.
مقبرهاش از سنگ مرمر فرش شده
و در میان قبر خشت فیروزه به كار رفته است،
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام
و مشتى خاك، درست شده،
این كجا و آن كجا؟
💠 فقیرزاده در پاسخ گفت:
تا پدرت از زیر آن سنگهاى سنگین بجنبد
پدر من به بهشت رسیده است...
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
@imamhasan_com
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
#حکایت ✏️
💠 روزی حکیمی به شاگردانش گفت: «فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان میآید پیاز قرار دهید.»روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: «هر جا که میروید این کیسه را با خود حمل کنید.»
🔹 شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: «پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت میکند.»
🔸 حکیم پاسخ زیبایی داد:
👈 «این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد میکند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد.
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
@imamhasan_com
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
#حکایت
#دانشمند
#چوپان
🔶️ دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی میکنی؟
🔶️چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفتهام.
🔶️دانشمند گفت: خلاصه دانشها چیست؟
🔶️چوپان گفت: پنج چیز است:
۱. تا راست تمام نشده دروغ نگویم
۲. تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
۳. تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
۴. تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
۵. تا قدم به بهشت نگذاشتهام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
🔶️ دانشمند گفت: حقاً که تمام علوم را دریافتهای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده.
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
@imamhasan_com
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
#حکایت
#حدیث
#دوزخ
💢 دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
🔸 عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازهاش همه جا پیچیده بود.
🔹 روزی به آبادی دیگری رفت، عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
🔸 مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را میشناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت میخواهم شاگرد شما باشم، ولی عابد قبول نکرد.
🔹 نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام میدهم، عابد قبول کرد.
🔸 وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سَروَرَم دوزخ یعنی چه؟
👈 عابدگفت: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی!
#کلام_صادق_آل_محمد صلیالله علیه وآله وسلم
🌹 عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند 🌹
📚 اصول کافی، ج ۳، ص ۲۶
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
@imamhasan_com
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄