eitaa logo
شذرات/ایمان نوروزی
280 دنبال‌کننده
335 عکس
326 ویدیو
11 فایل
در اینجا یادداشت‌ها و تجربیات و خاطراتم را در حوزه‌های مختلفی چون #نظام_خانواده، #اقتصاد و #تجارت_مردمی، #وطن_توحیدی (جهان اسلام)، #طب_اسلامی و... را خواهم نوشت. طلبه‌ای که در زمان انقلاب اسلامی و در عصر خمینی (عصر جدید) تنفس کرد و بالید.
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات قرنطینه 1 یافتگان یکشنبه غروب ود که پدر یکی از اشنایان که از جانبازان شیمیایی بود و حدود 70 سال سن داشت آمد و در بیمارستان بستری و تست مثبت شد. از آنجا که روحیه اش خیلی خوب بود و از طرفی هم برخی از داروهای مثل امام کاظم علیه السلام توسط خانواده شان تهیه و به ایشان داده شد. با خبر شدیم صبح پنجشنبه تست کرونا منفی شده و از بیمارستان مرخص شده اند. شذرات؛ روایت های یک طلبه https://eitaa.com/shazare
🔻حاج حیدر رحیم‌پور: نهال کاشتم و دم عید می‌فروشم! قسمت ۱ خدا رحمت کند حاج حیدر رحیم پور ازغدی را (پدر سخنران معروف کشوری). سال ۸۹ اوایل ازدواج‌مان رفتیم منزل‌شان. هم عرض ادبی کنیم و هم از تجربه‌اش استفاده. آن موقع زمین‌گیر بود. ما را دعوت کرد در اتاق خوابش. همان اول کار گفت: اینکه می‌گویند کار نیست، دروغ است. من از همین اتاق کوچکم با اینکه زمین‌گیرم و به سختی راه می‌روم خرج خودم را در می آورم. کشان کشان با عصای واکر رفت، سمت پنجره و سبدهای میوه‌ای که داخلش خاک ریخته بود! شروع کرد به آب دادن. گفت: این سبدهای میوه که می‌بینید نهال کاشتم. چهل روز دیگر عید است، من این نهال‌ها را می‌فروشم. خرج یک ماه هم را با این چند سبد میوه درمی‌آورم. بعد آمد نشست پشت صندلی‌اش. مقالاتی را که برای نشریه پنجره نوشته بود، نشان داد و گفت: این هم درآمد از فکر و اندیشه‌ام. می‌گفت: من به لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارم. وضع مالی‌ام خوب است. کلی زمین کشاورزی و و ملک و مستقلات در مشهد و اطراف مشهد دارم. ولی آدم نباید دقیقه‌ای بیکار بماند. خانمی آمد و یادداشت‌هایش را گرفت ببرد تایپ کند. گفت: این خانم به همراه شوهرش مستاجر ما هستند. من برای ایشان هم ایجاد کردم. پول مقالات که می‌آید، می‌دهم به ایشان بخاطر زحمت تایپ و ویراستاری! از خاطرات مختلف گفت. اینکه امام اول انقلاب روی تاکید داشته و همه کار و زندگی را ول کردم، رفتم سراغ کشاورزی! شادی روحش صلوات. شذرات؛ (یادداشت‌های یک طلبه ) https://eitaa.com/iman_norozi
🔻رهبری برنج کوپنی با روغن نباتی جلویم گذاشت، نتوانستم بخورم. قسمت دوم می‌گفت: سال ۶۶ یا ۶۷ بود، برای کاری از آقا که آن زمان رییس جمهور بود، وقت ملاقات گرفتم. رفتم تهران. سرش شلوغ بود، منزلش دعوت کرد. شام برنج کوپنی داشتند با روغن نباتی آن را چرب کرده بودند. تعجب کردم. چرا . به شوخی به آقا گفتم: معده من توان هضم این برنج با این روغن را ندارد. معده من عادت به برنج ایرانی و تولید خودم دارد. ایشان فرمودند: ما در این شرایط مثل سایر مردم زندگی می‌کنیم. به ایشان گفتم: من که گوسفنددار و کشاورز هستم. اجازه بدهید روغن گوسفندی خدمت تان بفرستم. ایشان قبول نکردند. شذرات؛ (یادداشت‌های یک طلبه ) https://eitaa.com/iman_norozi