خاطرات قرنطینه 1
#بهبود یافتگان
یکشنبه غروب ود که پدر یکی از اشنایان که از جانبازان شیمیایی بود و حدود 70 سال سن داشت آمد و در بیمارستان بستری و تست #کرونا مثبت شد. از آنجا که روحیه اش خیلی خوب بود و از طرفی هم برخی از داروهای #گیاهی مثل #جامع امام کاظم علیه السلام توسط خانواده شان تهیه و به ایشان داده شد. با خبر شدیم صبح پنجشنبه تست کرونا منفی شده و از بیمارستان مرخص شده اند.
#خاطره
#روایت
#بهبودـیافتگان
شذرات؛ روایت های یک طلبه
https://eitaa.com/shazare
#اقتصاد_معیشتی
🔻حاج حیدر رحیمپور: نهال کاشتم و دم عید میفروشم!
قسمت ۱
خدا رحمت کند حاج حیدر رحیم پور ازغدی را (پدر سخنران معروف کشوری). سال ۸۹ اوایل ازدواجمان رفتیم منزلشان. هم عرض ادبی کنیم و هم از تجربهاش استفاده. آن موقع زمینگیر بود. ما را دعوت کرد در اتاق خوابش.
همان اول کار گفت: اینکه میگویند کار نیست، دروغ است. من از همین اتاق کوچکم با اینکه زمینگیرم و به سختی راه میروم خرج خودم را در می آورم.
کشان کشان با عصای واکر رفت، سمت پنجره و سبدهای میوهای که داخلش خاک ریخته بود! شروع کرد به آب دادن.
گفت: این سبدهای میوه که میبینید نهال کاشتم. چهل روز دیگر عید است، من این نهالها را میفروشم. خرج یک ماه هم را با این چند سبد میوه درمیآورم. بعد آمد نشست پشت صندلیاش. مقالاتی را که برای نشریه پنجره نوشته بود، نشان داد و گفت: این هم درآمد از فکر و اندیشهام.
میگفت: من به لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارم. وضع مالیام خوب است. کلی زمین کشاورزی و #دامداری و ملک و مستقلات در مشهد و اطراف مشهد دارم. ولی آدم نباید دقیقهای بیکار بماند.
خانمی آمد و یادداشتهایش را گرفت ببرد تایپ کند. گفت: این خانم به همراه شوهرش مستاجر ما هستند. من برای ایشان هم #شغل ایجاد کردم. پول مقالات که میآید، میدهم به ایشان بخاطر زحمت تایپ و ویراستاری!
از خاطرات مختلف گفت. اینکه امام اول انقلاب روی #کشاورزی تاکید داشته و همه کار و زندگی را ول کردم، رفتم سراغ کشاورزی!
شادی روحش صلوات.
#اقتصاد_مقاومتی
#کار_عیب_نیست
#خاطره
#حاج_حیدر
شذرات؛ (یادداشتهای یک طلبه #وطن_توحیدی)
https://eitaa.com/iman_norozi
🔻رهبری برنج کوپنی با روغن نباتی جلویم گذاشت، نتوانستم بخورم.
قسمت دوم
میگفت: سال ۶۶ یا ۶۷ بود، برای کاری از آقا که آن زمان رییس جمهور بود، وقت ملاقات گرفتم. رفتم تهران. سرش شلوغ بود، منزلش دعوت کرد. شام برنج کوپنی داشتند با روغن نباتی آن را چرب کرده بودند. تعجب کردم. چرا #برنج_کوپنی. به شوخی به آقا گفتم: معده من توان هضم این برنج با این روغن را ندارد. معده من عادت به برنج ایرانی و #روغن_گوسفندی تولید خودم دارد.
ایشان فرمودند: ما در این شرایط مثل سایر مردم زندگی میکنیم. به ایشان گفتم: من که گوسفنددار و کشاورز هستم. اجازه بدهید روغن گوسفندی خدمت تان بفرستم. ایشان قبول نکردند.
#خاطره
#اقتصاد_معیشتی
#کار_عیب_نیست
#حزباللهی_باید_تولید_ثروت_کند
#طلبه
#امام_القوم
شذرات؛ (یادداشتهای یک طلبه #وطن_توحیدی)
https://eitaa.com/iman_norozi