eitaa logo
شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد
287 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
392 ویدیو
12 فایل
کانال تازه داماد شهید ایمان خزاعی نژاد شهیدی که هم در سوریه دفن است هم در ایران تولد:۶۶/۳/۳ شهادت:۹۴/۸/۲۳ ارسال نظرات @Saba_3_1_3 آدرس وبلاگ: http://imanekhazaee.blogfa.com آدرس آپارات: https://www.aparat.com/imanekhazaee
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت سلیمانی یک حادثۀ تاریخی است، یک حادثۀ معمولی نیست که از یاد تاریخ برود؛ این در تاریخ ثبت شد به عنوان یک نقطۀ روشن✨ "امام خامنه ای" @imanekhazaee
خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز 💕که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی. 🔹فرازی از وصیت سردار دلها 3⃣روز تا پرکشیدنت.....
شهادت سلیمانی یک حادثۀ تاریخی است، یک حادثۀ معمولی نیست که از یاد تاریخ برود؛ این در تاریخ ثبت شد به عنوان یک نقطۀ روشن✨ "امام خامنه ای" @imanekhazaee
🔹اخلاص شهید سلیمانی دنبال دیده شدن نبود....
امروز قرارگاه حسین‌بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(صلی الله علیه واله و سلم) 🌷وصیت
به کمک ملّتهای منطقه یا با کمکهایی که به ملّتهای منطقه کرد، توانست همه‌ی نقشه‌های نامشروع آمریکا در منطقه‌ی غرب آسیا را خنثی کند. ۹۸/۱۰/۱۸
هر ملتی که متکی به شهادت شد برای همیشه سربلند است و هیچ قدرتی بر این ملت پیروز نخواهد شد # امام_خامنه_ای @imanekhazaee
هر ملتی که متکی به شهادت شد برای همیشه سربلند است و هیچ قدرتی بر این ملت پیروز نخواهد شد # امام_خامنه_ای 0⃣1⃣روز تا شهادت سردار دلها💔 @imanekhazaee
دود رو به روی چشمانم رژه میرود ، چشمانم میبیند اما انکارش میکند... دل مچاله شده ...،بی خود دست و پا میزند تا خون را از بطن راست و چپ، به دهلیز و به رگ ها پمپاژ کند ، بی هدف ... بی اختیار.... ، مثل ماشین بی اراده ای که خودش نمی داند چه میکند! شاید هم تلاش میکند صدای تپش هایش را بالا ببرد تا صدای ناله هارا نشنوم! اما بی فایده است... بوی خون واقعیت را در سینه ام کوباند چشمانم رام شده ،میبیند... جوی خون را .... صورت های سرخ را.... موهای پریشان را‌...‌ اعضای قطع شده را ... چشمان مستاصل پدری که امانتی اش را گم کرده است و شرمندگی را... شرمندگی فقط یک واژه نیست ، ان را میتوان روی شانه های لرزان و گردن خمیده پدری که حالاامانت را بی جان تحویل مادر میدهد ،به وضوح دید ... دیگر گوش هایم هم همراهی میکنند ! میشنوم صدای ناله را .‌.. جیغ های دلخراش را... هق هق کودکی راکه بین جمعیت گم شده می خواهم در اغوشش بگیرم تا شاید ارام بگیرد اما ،پاهایم بی حس شده اند! شاید هم شرم میکنند روی خون شهدا قدم بگذارند... و حالا صدای مادری می اید که فریاد میزند: یا بُنَیَ💔💔😭 زبانم بی اختیار به شکر باز می شود ... الحمدالله که مادر بالای سرشان است .... که کفن میشوند .... که جنازه ها اگر چه قطعه قطعه شده اما قابل شناسایی ست .... که اینجا هستیم ونمیگذاریم بدنشان روی زمین بماند ... که خواهر بر جسم بی جان برادرش میتواند گریه کند ،کسی به او سیلی نمیزند... که اینجا اب بود! دیدار به پایان می‌رسد، وداع برگزار می‌شود و حکایت آغاز.... ✍کوثر سادات ✅ارسالی _شما @imanekhazaee