#خاطره_بازی
پدربزرگم کارمند اداره برق بود؛ واسه همین توی محله کارمندان ساری یه خونهباغ داشت. مادرم میگه همیشه توی اون خونه مهمون بود. فامیل و آشنا از روستاهای اطراف برای درس و کار میومدن ساری و اونجا پیش پدربزرگم میموندن. حتی گاهی که خونه جا نداشت، توی حیاط چادر میزدن.
پدربزرگمو هیچوقت ندیدم. قبل از انقلاب فوت کرد، ولی به یاد اون همیشه سعی میکنیم در خونهمونو به روی مهمون باز نگه داریم. این حس که مهمون همراه خودش برکت میاره، شاید از پدربزرگی نشات میگیره که شهره بود به مهموننوازی.
🔻
علیاصغر ذبیحی، روحش شاد...
#پدر_بزرگ
#مهمان
🆔 ⤵️
@in_havali
🔻 Channel in web:
🌐 https://eitaa.com/in_havali