⭕️ تا انقلاب مهدی
🔹 بچه ی سر به راه و آرامی بود؛ از آنها که آدم خوشش میآید دم پَرشان بشود. نشسته بود توی پایگاه بسیج. رفتم ایستادم مقابلش. تند تند داشت سوالهای فرمِ اعزام به جبهه را پُر میکرد. گفتم: چطوری آقای حسن نیا؟ میخواین فرم رو براتون تحویل بدم؟
🔸 همینطور که تشکر میکرد، برگه را داد دستم. همه ی نوشته هایش یک طرف، آن جملهی آخرش یک طرف. توی فرمِ ثبت نام برای اعزام، جلوی سوال «مدت داوطلبی حضور در جبهه؟» نوشته بود «تا انقلاب مهدی»
📢 شهید محمدرضا حسن نیا به روایت سید جواد صدری زاده
📚 کتاب تاک بی نشان
◾️ #مهدویت_و_شهدا
هفته #دفاع_مقدس گرامی باد
http://eitaa.com/joinchat/609288192C7f2d99bc90
⭕️ همین داغ، بس است...
🔹 توی سربازی رُسَش را میکشیدند. به آسایشگاه که میرسید، دیگر نمیفهمید کی خوابش میبرد. آن روز قبل از این که برای نماز مغرب و عشا وضو بگیرد، از هوش رفته بود. سحر که از خواب پریده بود، فهمیده بود کار از کار گذشته و نمازش قضا شده...
🔸 صبح، با هزار افسوس توی دفترش نوشته بود: «دیشب متاسفانه بدون این که وضو بگیرم، روی تخت خوابیدم. خاک بر سرم شد و از لطفِ امام عصر، دور ماندم. حالا چرا؛ خدا میداند! در این جا، پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزها قاطی میشود... همین داغ برای یک نفر که خودش را نوکرِ حضرت میداند بس است.»
📢 شهید حسن باقری
📚 کتاب چشم جبههها
◾️ #مهدویت_و_شهدا
هفته #دفاع_مقدس گرامی باد.