#پارت_22
#خیانت
–نفس نفس میزدم. دندانهایم را روی هم فشار دادم و دو دستی به سینهاش کوبیدم. تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد. از یقهاش گرفتم و بلندش کردم. چسباندمش به ماشینش و پرسیدم:
–تو درستش رو بگو.😠
با ترس نگاهم کرد. 😰....👇👇
https://eitaa.com/joinchat/124059760C17f57bedb2
♨️ وای اسوه تو چقد بد شانسی😭👆👆
❌🔞❌ #محدودیت_سنی ❌🔞❌