عکسها را زیر چادرش گرفته بود. عکس اول را آورد بیرون، گذاشت جلوی امام و گفت: «آقا جان! این پسر بزرگم بود». عکس دوم را بیرون آورد، معرفی کرد و گفت که پسر دومش بوده. نوبت به عکس سوم رسیده بود، پسر سوم، جوانِ رشیدی که او هم مثل برادرانش شهید شده بود. تا خواست شهید سومش را معرفی کند، دید شانههای امام خمینی رحمهاللهعلیه دارد میلرزد ... چادرش را جمعوجور کرد، سریع عکس پسر کوچکترش را، شهید چهارمش را گذاشت مقابل چشمان امام و گفت: «آقا! من این چهار پسرم را در راه انقلاب دادم تا اشک شما را نبینم».
#مادرانه
#شهیدانه💔