eitaa logo
حانون
241 دنبال‌کننده
257 عکس
63 ویدیو
2 فایل
ناگفتنی‌های من؛ یه کم از همه چیز. روان‌شناسی، شعر و روزمره های یک آدم معمولی. ادمین: @Hanoon_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
جایی که تو دستت نمی‌رسه؛ خدا شاخه رو میاره پایین. من این صحنه رو زیاد دیدم.
لا أجِدُ مَفَرّاً إلّا لَنِجَف‌ من جز نجف، راه گریزی نمیبینم؛
یه‌ دنیا تجربه‌ و‌ حرف رو آقای نزار قبانی توی چند تا سطر بهمون‌ میگه: اگر برای تو خیری داشت، می‌ماند. اگر دوستدارت بود، حرف میزد. و اگر مشتاق دیدنت بود، می‌آمد.
آقا امیرالمومنین‌علیه‌السلام: به زیاد بودن مساجد و کثرت جماعت افتخار نکن! درحالی که جماعت و مردم باهم هستند، ولی قلب های آنان یکی نیست.
سعد پرسید: چه حکمت است که میگویی هرچیزی همراه نام علی شود، لاجرم باعظمت خواهد شد؟ هشام گفت: نجف رفته‌ای؟ روزگاری نجف، روستایی کوچک از روستاهای اطراف کوفه بود. آنقدر کوچک که حتی اسم هم نداشت و به آن «پشت کوفه» می‌گفتند. شوره‌زاری بود با سه‌چهار خانه گِلی و چند نخل و یکی‌ دو تا شتر. در برابر کوفه و کاخ‌هایش اصلا به حساب هم نمی‌آمد. علی که آنجا دفن شد، نجف هم مثل علی عظمت گرفت؛ بزرگان در او ساکن شدند و کاروان‌ها به سویش راه کج کردند. بزرگ شد؛ آنقدر که حالا کوفه، فقط یکی از محله‌های اطراف نجف است.هرچیز قرین نام علی شود، لاجرم باعظمت خواهد شد!
حقیقتش اینه ایده‌آل‌گراییِ ظاهری مثل قد و هیکل و… تا یه سن و دوره‌ای واستون خیلی مهمه (نه اینکه مهم نباشه) ولی از یه سنی به بعد فقط می‌خوای بشینی با یکی که واست تکراری نمیشه حرف بزنی و حداقل واسه چند ساعت از دنیای شلوغ و پر استرست فاصله بگیری.
مناسب غروب دوشنبه ای که از هزار تا جمعه، جمعه تره.
حرف دل همه رو شاملو گفته،اونجا که میگه: برای تو، برای چشمهایت، برای من، برای دردهایم، برای ما، برای این همه تنهایی، ای کاش خدا کاری کند.
یه جایی هست توی آمریکا، بهش میگن: دره مرگ! هیچ آب و علفی نداشت و هیچ گیاهی درش رشد نمی‌کرد! چندسال پیش یک هفته باران موسمی بارید بعد از یک هفته معجزه رخ داد! تمام این دره و دشت سبز شد سبز سبز سبز پر از گیاهای مختلف! دره مرگ نمرده بود فقط خوابیده بود! زیر اون خاک پر از بذر بود پر از استعداد و پتانسیل پر از تنوع و فقط چشم انتظار باران! . خیلیا میپرسن: این نسل چرا این طورین!؟ کاری نمی‌کنن هدفی ندارن؟! به عقیده من: این دره نمرده خوابیده! اگه ما بارون باشیم بیدار میشه اگه به تنوع‌شون احترام بذاریم بیدار میشه….
«دیگه از این آدم‌ها خسته شدم. باید بتونم تنهایی‌مو دربست قبول کنم، باهاش اخت بشم، بهش انس بگیرم.» - بانو؛ داريوش مهرجویی.
وقتی روز قیامت علی(ع) را به صحرای محشر ‌می‌آورند، و ما را هم می‌آورند، و غصه های او را با غصه های ما مقایسه میکنند؛ خجالت میکشیم! میبینیم فلان آدم که در " یمامه " گرسنه مانده بود؛ جزء غصه های حضرت بوده است! در حالی که غصه‌ی‌ من این بوده: که تخم بلبلم کوچک شده، و یا بلبلم جوجه نکرده است، یا باد ماشینم در رفته است و یا روی ماشینم خط انداخته‌اند... _ علی‌صفائی‌حائری | اِخبات،ص۱۰۸