میگفت: وقتی باهاش آشنا شدم احساس کردم
بعد از چند سال سفر طولانی؛ بالاخره رسیدم خونه.
[عشق یه همچین حال و هوایی باید داشته باشه]
«کساییکه پشت سر هم یه فیلمو دو بار تماشا میکنن، به نظر آدمهای عجیبی میان امّا این احساسیه که نمیشه به همه توضیح داد. وقتی شخصیتهای یه فیلم هنوز تو ذهنت زندهن و دارن نفس میکشن، میتونی روی پرده به چشماشون خیره بشی، میتونی باهاشون حرف بزنی، میتونی سرنوشتشون رو تغییر بدی...»
- اینجا بدون من؛ بهرام توکلی.
#دیالوگ
گاهی ناگهان حس میکنی
همه چیز درست میشود،
حس میکنی
دلیلی برای اینهمه نگرانی و اندوه نیست
و به هرحال همه چیز
خوب پیش خواهد رفت
و هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد.
گاهی بیدلیل
و با کوچکترین جزئیات جهان خوشحالی
و به سادهترین اتفاقات
و احتمالاتِ ممکن،
دلخوش!
و به عقیدهی من
زندگی در همین تصورات خوشایندی
که تو نسبت به آینده و جهان داری
خلاصه میشود
و در علاقهی بیدلیلی
که به آدمهای اطرافت حس میکنی
و خوشبینیِ بیحدی که نسبت به اتفاقات
و چشماندازهای مقابلت داری.
زندگی فقط با تصورات خوشایند
و عشق قابل تحمل میشود
و ما ناگزیریم
برای ادامه به این دو پناه ببریم.
پارسال عید غدیر عروسی ایرج بود،
امسال عروسی مالک.
آقای امیرالمؤمنین نه فقط خودم
بلکه رفیقامم ارادتمند شما هستند.
الهی که عیدی شون خوشبختی
و عاقبت بخیری باشه❤️
یجا خوندم نوشته بود:
به تماشای خودم بودم و دیدم؛
که چه بی رحمانه تنهاست و به ناچار قوی.
حانون
پارسال عید غدیر عروسی ایرج بود، امسال عروسی مالک. آقای امیرالمؤمنین نه فقط خودم بلکه رفیقامم ارادتمن
لازم دیدم اضافه کنم گل آرایی جایگاه عروس هم پذیرفته میشود، خلاصه که عروس بشید تباها بیام واستون گل آرایی.