eitaa logo
حانون
240 دنبال‌کننده
257 عکس
63 ویدیو
2 فایل
ناگفتنی‌های من؛ یه کم از همه چیز. روان‌شناسی، شعر و روزمره های یک آدم معمولی. ادمین: @Hanoon_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای امام رضا... کاش الان توی گوهرشادتون نشسته بودم، توی صف نماز جماعت صبح، چشمام از خواب میسوخت و خیره به گنبدت نگاه می‌کردم.
با زندگیت قهر نکن، دنیا منّت هیشکی نمی‌کشه؛ بگو خب.
امروز تو دانشگاه کلاس مشاوره گروهی داشتیم. فقط کافيه یه گوشه بشینی رو صندلی و چند دقیقه گوش شنوا باشی واسه حرفای بقیه. اونجاست که میفهمی: دل بی غم در این عالم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشه
کم‌کاری خودمونو به اسم قسمت‌نبود تموم نکنیم! هر وقت رفتی دنبال کارات دویدی براشون از خستگی خوردی زمین هر کاری از دستت بر میومد کردی و نشد تازه میتونی بگی قسمت نبود…
ولی موهایت که شروع به سفید شدن کرد تازه می‌فهمی که زندگی شوخی‌بردار نیست و تو جدی جدی داری پیر می‌شوی! در ذهنت هنوز یک کودک شادابی اما هربار مقابل آینه می‌ایستی و چهره‌ی جاافتاده‌تری از خودت می‌بینی و مسئولیت‌های بیشتری روی شانه‌های خودت حس می‌کنی، ناخواسته از کودک هیجان‌خواه درونت فاصله می‌گیری. هرچه بیشتر پیش می‌روی، احساس می‌کنی باید با جهان و آدم‌ها جدی‌تر برخورد کنی و لبخندهایت کوتاه‌تر می‌شود و سقف آرز‌وهایت بلندتر و در فکر فرو رفتن‌ها و سکوت‌کردن‌هایت بیشتر... گاهی از موهای سپیدت بیزار می‌شوی و گاهی دوستشان داری و گاهی دنبال راهی برای بازگشت به روزهایی می‌گردی که موهایت هنوز سیاه بود و لبخندهایت هنوز عمیق و شانه‌هایت هنوز سبک! می‌ترسی از سی ساله شدن و می‌ترسی از چهل ساله شدن و می‌ترسی از پنجاه و شصت و هفتاد ساله شدن و به مرور می‌پذیری که از تو سن و سالی گذشته و باید رفتارهایت را با میزان تجربه‌ای که از زیستن داری تنظیم کنی. تمام عمرت دلت می‌خواهد بازگردی به گذشته‌های دور و کودکی کنی، ولی از یک جایی به بعد، منطقت به احساست پیروز می‌شود و با طبیعت جهان کنار می‌آیی و طبق قواعد نانوشته و گریزناپذیر جهان پیش می‌روی. روزی همه چیز را می‌پذیری و متقاعد می‌شوی که فارغ از سال‌های گذشته و سال‌های باقیمانده و میزان موهای سیاه و سپیدت و شرایط و سن و سالت و هرچیز که هست، باید زندگی کنی، باید خوب زندگی کنی...
هر آدمی قبل از اینکه تغییر کنه یا بتونه قدم بزرگی تو زندگیش برداره باید این حقایق رو بپذیره: - شما باید به اندازه کافی از جایی که هستید ناامید و دلزده شده باشید که بتونید بگید دیگه بسه، می‌خوام یه کاری برای خودم بکنم. - شما باید به اندازه کافی شجاع باشید که یقه خودتون رو بگیرید و از خودتون و آدم‌های اطرافتون بیشتر بخواید. - و از همه مهم‌تر، شما باید به اندازه کافی دیسیپلین داشته باشید که بتونید یه هدف مشخص کنید، روش کار کنید و سفت به راهی که دارید می‌رید بچسبید. نمی‌خوام مثل انگیزشی‌ها بگم اینا رو رعایت کنید و تو یه ماه یه آدم دیگه می‌شید. ولی وقتی از روزمره بودن و خودتون رو دست‌کم گرفتن و فقط نگاه کردن به زندگی آدما رد شدید و تصمیم گرفتید برای خودتون کاری بکنید، به مرور می‌تونید متفاوت باشید. به مرور، با صبر، با حفظ انگیزه و تو مسیر درست تلاش کردن. منتظر رند شدن ساعت و شنبه و اول ماه و هیچی هم نباشید. تغییر کردن می‌تونه از هر لحظه‌ای شروع بشه، حتی ظهر جمعه.
وقتی ازم میپرسن اربعین میای؟ خجالت میکشم بگم امسال قسمت ام نيست. مگه من چقدر بد شدم که اجازه نمیدی بیام حتی از دور نگات کنم.
اگه قرار بود بیانیه مراقبت از خود بنویسم حتما اینجور شروع میکردم: با خودِ غمگینتان مهربان باشید. او به جز شما کسی را ندارد.
دم صبح بیایین واسه اونایی دعا کنین که موقع انتخاب واحد عقل شون کار نمیکنه و ترم تابستونه برمی‌دارند. و امروز هم ۲ تا امتحان دارند.
که بسوزی تو و دود از تو نخیزد هنر است! محتشم کاشانی
باید روی پیشانی‌ام بنویسم: «حوصله‌ای برای معاشرت ندارم، اگر ضرورتی نیست از گفتگو با من امتناع کنید.»
اینستاگرام جز اینکه ضعف‌ها رو به رخت بکشه چیه؟ اینکه به اندازه‌ی دیگران دوست داشتنی نیستی. به اندازه دیگران زیبا و پولدار و باهوش و موفق نیستی. اینکه چه راحت فراموش شدی/میشی/خواهی شد. اینکه چقد تنهایی.اینکه چقد بقیه در حال خوشگذرونی ان و تو گوشه اتاقتی. واقعا این چه کاری بود که با خودمون کردیم؟!