eitaa logo
حانون
249 دنبال‌کننده
245 عکس
59 ویدیو
2 فایل
ناگفتنی‌های من؛ یه کم از همه چیز. روان‌شناسی، شعر و روزمره های یک آدم معمولی. ادمین: @Hanoon_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
منت خلق نکش، تن مده بر رسوایی که علی هست و نیازی به کسی هرگز نیست..!
به پایان خویش رسیده‌ام و هر حس یا انسان تازه‌ای که سر راهم سبز می‌شود، مثل بارانی که بر شهری سوخته می‌بارد، تنها ویرانی‌ام را غم‌انگیزتر می‌کند‌‌.
من خسته و بی حوصلم ولی پیام های شمارو با عشق میخونم: https://daigo.ir/secret/9553925947
خانم ام البنین تو که عباس ات زمین خورده، ببین من زمین خوردم..!
یه موضوعی خیلی وقته ذهنم درگیر کرده و خب تردید داشتم که اصلا لازم هست، اینجا بهش اشاره کنم یا نه. اما خب تصمیم گرفتم، بگم تا شاید تذکر و نهیبی واسه خودم و دیگران باشه. گاهی وقتا توی دورهمی و گعده های مختلف دوستانه، مذهبی، جهادی و... باب صحبت از زمین و آسمون باز میشه. و هربار هم قرعه به اسم یه بدبخت بیچاره ای میفته، که هزار برچسب رنگارنگ مثل پرتوقع بودن و... میخوره. متأسفانه یا خوشبختانه حرف های ما اثر داره و معمولا هم موجبات بدبختی دیگران را فراهم میکنه. خلاصه کمی آروم تر همدیگه رو قضاوت کنیم، و حواسمون به قدرت کلام مون باشه تا بدهکار احساس و قلب دیگران نشیم.
می‌گفت: "نجات دهنده در آینه‌ست..." ولی بیاید قبول کنیم، نجات دهنده گاهی خانواده است، رفیقه، یه کتابه، یه پادکسته، یه مهارته، یه پیاده رویه، یه حمومه، گاهی آشنایی با آدم‌ها و تجربه‌های جدیده، شاید یه فیلم یا یه سریاله، موسیقیه، تراپیسته... همیشه دنبال نجات دهنده توو آینه نگرد، اون هم گاهی خسته می‌شه و از پس خودش بر نمیاد...
وقتی سرماخوردگی اذیتت کنه بری دکتر بهت میگه: ای بابا همه سرما میخورن برو هر وقت سرطان گرفتی بیای؟ نه نمیگه! پس وقتی یکی باهاتون درد دل میکنه سعی نکنین مشکلشو عادی جلوه بدین، چون هر آدمی یه ظرفیتی داره انکار کردن رنج آدما بهشون احساس بی‌ارزشی ميده.
ولی من واقعاً به اینکه «کی سر چه سفره‌ای بزرگ شده» شدیداً اعتقاد دارم...
امیدوارم جوری رشد کنی که خدا از جیبت؛ برای کمک به مردم و از دستت؛ برای گرفتنِ دست بقیه استفاده کنه...
تا کی باید امید رو از دست سربازهای بی‌رحم نا امیدی پنهان کنم!؟ چند ساله که به "امید" پناه دادم، توی مخفی‌‌ترین اتاق ذهنم قایمش کردم تا مبادا به دست ارتش نا امیدی بیفته. نا امیدی بیشتر اتاق‌های ذهنم رو تصرف کرده، ذوق رو چند وقت پیش دستگیر کرد، لذت بردن رو گردن زد و حالا فقط "امید" مونده.
گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری چون ز چاهی می کنی هر روز خاک عاقبت اندر رسی در آب پاک