میگفت: "نجات دهنده در آینهست..."
ولی بیاید قبول کنیم، نجات دهنده گاهی خانواده است، رفیقه، یه کتابه، یه پادکسته، یه مهارته، یه پیاده رویه، یه حمومه، گاهی آشنایی با آدمها و تجربههای جدیده، شاید یه فیلم یا یه سریاله، موسیقیه، تراپیسته...
همیشه دنبال نجات دهنده توو آینه نگرد، اون هم گاهی خسته میشه و از پس خودش بر نمیاد...
وقتی سرماخوردگی اذیتت کنه
بری دکتر بهت میگه:
ای بابا همه سرما میخورن برو
هر وقت سرطان گرفتی بیای؟
نه نمیگه!
پس وقتی یکی باهاتون درد دل میکنه
سعی نکنین مشکلشو عادی جلوه بدین،
چون هر آدمی یه ظرفیتی داره
انکار کردن رنج آدما بهشون احساس
بیارزشی ميده.
امیدوارم جوری رشد کنی
که خدا از جیبت؛
برای کمک به مردم
و از دستت؛
برای گرفتنِ دست بقیه
استفاده کنه...
تا کی باید امید رو از دست سربازهای
بیرحم نا امیدی پنهان کنم!؟
چند ساله که به "امید" پناه دادم،
توی مخفیترین اتاق ذهنم قایمش کردم
تا مبادا به دست ارتش نا امیدی بیفته.
نا امیدی بیشتر اتاقهای ذهنم رو تصرف
کرده، ذوق رو چند وقت پیش دستگیر کرد،
لذت بردن رو گردن زد و حالا فقط "امید" مونده.
حانون
گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری چون ز چاهی می کنی هر روز خاک عاقبت اندر رسی در
چون که اشعار مولوی
فوق العاده است
از این به بعد
هشتگ مثنوی هم
داریم...
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همونی که همیشه با
تحقیر بهش نگاه میکنی
ممکنه شریف و با وجدان ترین
آدمی باشه، که تا حالا دیدی...!
به حرفاش خوب دقت کن، از هزاران
جلسه تراپی، گروه درمانی و گارگاه مفید تره...
اصلا چه میدانم. شاید آنشبی که در بستر بیماری از علی انار خواست، شب یلدا بوده؛ خب میدانی، علی هیچوقت نتوانست برایش انار بیاورد. آرزو شد و ماند روی دلش؛ سنگ شد و ماند در راه گلویش. غصه شد و نشست توی قلبش. نتوانست برایش انار ببرد.بعد از آن، تا سالهای سال، وقتی برای بچهها انار میخرید سهم محبوباش را کنار میگذاشت. و دلش مثل اناری سرخ ترک میخورد و هزار دانه میشد. میدانی، یک روز اراذل، انار خانهشان را دانه دانه کرده بودند...