11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌دست نوشته شهید سلیمانی در وصف لحظهای که میخواست وارد ضریح مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) شود
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
ابراهیم در موارد جدّیت کار، بسیار جدی بود. اما در موارد شوخی و مزاح، بسیار انسان خوش مشرب و شوخ طبعی بود. اصلا یکی از دلایلی که خیلیها جذب ابراهیم میشدند همین موضوع بود. ابراهیم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصی داشت! وقتی غذا به اندازهی کافی بود خوب غذا میخورد و میگفت: بدن ما به جهت ورزش و فعالیت زیاد، احتیاج بیشتری به غذا دارد. با یکی از بچههای محلی گیلانغرب به یک کلهپزی در کرمانشاه رفتند. آنها دو نفری سه دست کامل کلهپاچه خوردند! یا وقتی یکی از بچهها، ابراهیم را برای ناهار دعوت کرد، برای سه نفر ۶ عدد مرغ را سرخ کرد و مقدار زیادی برنج و .. آماده کرد، که البته چیزی هم اضافه نیامد!
#شهید_ابراهیم_هادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam"
#الاغی_که_اسیر_شد
🐴الاغ عاقلی که اسیر شد و....
یک رزمنده، می گفت: در یک منطقه کوهستانی صعب العبور مستقر بودیم که برای جابجایی مهمات و غذا، به هر یگان، الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلاً اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شده بود که به یکباره به سمت دشمن رفته بود و اسیر شد.
چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود وارد یگان شد.
الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.
🌻مال حلال به دست صاحبش برمی گردد.😊
و اما ...
بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت، اما بعضی ها که اشتباهی رفتن داخل جبهه دشمن، و هیچ دست آوردی هم برای خودی ندارند، چرا هنوز هم نفهمیدن که به کی خدمت می کنن؟!!!
🌻آب را به آسیاب دشمن نریزیم، خودی را دریابیم.
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«ما به جایی رسیدیم که باید شهدایمان را در خیابان دفن کنیم»
🔸خبرنگار فلسطینی که در غزه حضور دارد این فیلم تلخ را همراه با متن بالا منتشر کرد
🔷🔸🌐🔸🔷
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹دست نوشته شهید سلیمانی در وصف لحظهای که میخواست وارد ضریح مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) شود
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
امروز مردم مظلوم و ستمدیده فلسطین، بحرین، یمن، عراق و سوریه تنها به دلیل اسلامیت مورد تعرض و تهاجم قرار گرفتهاند. این مردم مظلوم تاوان چه چیزی را پس میدهند؟ به چه گناهی مجازات میشوند؟ اینها گوشهای از واقعیتهای جهان امروز ماست. آیا یک فرد مسلمان یا حتی یک فرد آزاده میتواند این مصائب را ببیند و نسبت به آن بیتفاوت باشد.
گوشه ای ازیاداشت های شهید
#سید_فاضل_موسوی_امین
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🔷 ۸ بهمن سالروز شهادت اولین ذبیح لشکر فاطمیون، شهید رضا اسماعیلی گرامی باد.
🔹متولد افغانستان، ساکن مشهد و جز اولین کسانی بود که از ایران به همراه شهید ابوحامد فرمانده فاطمیون از حرم حضرت زینب (س) می کرد. یک شب امام حسین (ع) را در خواب می بیند که به او می گوید فردا سرت را خواهند برید و مانند من شهید میشوی، اما نترس، هیچ دردی ندارد؛ همانگونه که بریدن سر من هیچ دردی نداشت!
🔹منقلب می شود و از خواب می پرد. همان لحظه همه دوستانش را از خواب بیدار میکند و به آنها میگوید که من فردا شهید میشوم! فردا صبح وقتی یکی از نیروها در محاصره افتاده بود، رضا برای جان نجات جان او رفت و اسیر شد. صدایش را در بیسیم سراسری قرار می دهند و از او میخواهند که به حضرت علی (ع) و حضرت زینب (س) فحاشی کند اما او امتناع میکند و می گوید جانم فدای حضرت رقیه (س)، جانم فدای حضرت علی (ع) و حضرت زینب (س).
🔹در همین حین چاقو را زیر گلویش قرار می دهند و در حالی که «یا علی یا علی» می گفت ذبح شد و به کاروان عاشورا پیوست.
#شهید_رضا_اسماعیلی
#سالروز_شهادت 🌹
#شهیدانه 🕊🕊
●➼┅═❧═┅┅───
براے ڪمڪ بہ رزمندگان تلاش مےڪرد با یڪ عدد گیره چادرش را بہ روسرےاش محڪم بست تا از سرش نیفتد.
وقتے جنازهاش را بہ منزل آوردند،
هنوز چادرش محڪم به روسرےاش بستہ بود.
#ایام_شهادت
#شهیدسیدطاهرههاشمی
#یادشهداباصلوات
#حجاب
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌷بعد از فرماندهی پشتیبانی، اولین نفری بود که وارد ستاد کل میشد؛ رأس ساعت. طوری قدم برمیداشت که وقتی وارد راهرو میشد، میفهمیدیم تیمسار آمده است. یک صلابتی داشت. راه که میرفت، مستقیم حرکت میکرد؛ نه یک سانت این طرف، نه یک سانت آن طرف. به دفتر که میرسید، با همه دست میداد. بدون استثنا؛ از مسئول دفتر گرفته تا ارباب رجوع و سرباز. با همه سلام و احوالپرسی میکرد. وارد هم که میشد، بلافاصله کارش را شروع میکرد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam