#خاطرات_شهید
یک روز دیدم علی با محمدرضا دعوا می کند. محمدرضا، علی را تهدید کرد و گفت: اگر کوتاه نیایی به بابا می گویم در مدرسه چکار می کنی.
من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خود نیاوردم. آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روزها داشت، حسابی هوایشان را داشتم.
مدتی بعد محمد را کنار کشیدم و گفتم بابا، علیرضا در مدرسه چکار می کند؟ محمد گفت: بابا نمی دانی با پول توجیبی که بهش می دهی چه می کند؟ من ترسم بیشتر شد و حسابی مضطرب شدم، خوب بابا بگو با آن پول چه می کند؟ جواب داد: دفتر و مداد می خرد و می دهد به بچه هایی که خانواده شان فقیر هستند.
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۷/۶/۲۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ حاجعمران ، عملیات والفجر۲
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
●➼┅═❧═┅┅───┄
💌#خاطرات_شهدا
🌼همرزم شهید نقل میکنند: پسر آرامی بود و چهرهای بسیار دلنشین داشت، اما آنچه او را از دیگر بچههای همسنّ و سالش متمایز میکرد، این بود که از زمان خودش بسیار جلوتر بود و افکار و ایدههای بزرگی در سر داشت و من تا امروز پسری با این وسعت تفکر و توانمندی ندیده بودم.
🌼او هم از نظر فنی پسر بسیار ماهری بود و هم از نظر علمی و اعتقادی در مقام بالایی قرار داشت. مصطفی خیلی کتاب میخواند؛ یک روز کتاب «جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» نوشته علی اکبری مزدآبادی را میخواند که سردار سلیمانی آمد و سید مصطفی از او خواست که کتاب را امضا کند اما سردار امتناع کرد و گفت: «درست نیست کتابی را که در مورد من نوشته شده امضا کنم و به شما که روح بزرگی دارید، اهدا کنم»؛ بعدش، سردار سلیمانی پیشانی سیدمصطفی را بوسید.
🎊سیدمصطفی عزیز
میلاد توست
و مــــــا باز ؛
ڪبوتر عشقمان را
در آسمـانِ خیـال تو
پــــــرواز می دهیم ؛
سالهاستــ ڪبوتــرمان
جلد مهربـانیت شده است . . .🕊
🌷#جوانترین_شهید_مدافع_حرم
#شهید_سیدمصطفی_موسوی🕊
🌼🎂#سـالـروز_ولادت💞🎈
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
❇️#سیره_شهدا
♻️رسیدگیبهخانوادهشهداوَمجاهدان
🌻حاج ابومهدی اهل مقدسبازی نبود.معنوی بود اما شوخی و مزاح هم میکرد و دلِ همنشینانش را شاد می کرد.شهید ابومهدی انسان متواضعی بود.به مجاهدان و خانواده شهدا بسیار رسیدگی میکرد.
☘اگر مجاهدان صاحب فرزند می شدند،همیشه برای فرزندانشان هدیه میخرید.هیچوقت از وضعیت زندگی اطرافیانش غافل نبود.فرزند یکی از مسئولان دفترش بیماری قند داشت، ابومهدی همیشه جویای احوال او بود و بسیار کمک میکرد،حتی شرایط سفر را برای آنان مهیّا میکرد.
🌻هیچ زمانی نبود که خانواده با حاج ابومهدی تماس بگیرد و ایشان پاسخ آنها را ندهد؛ حتی اگر در جلسه هم بودند، سعی میکرد کوتاه پاسخ آنها را بدهد.
✍راوے:دوست شهید
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
💐به تو ای صاحبِ لبخند ؛
به تکرار و با عشق ،
سلام ....💝
🌷#شهید_ابومهدی_المهندس🕊
🎉🎈#سالروز_ولادت🎊🎂
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
💟#سیره_شهدا
♻️کمک به مستمندان
🌸وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان میشدیم داداش حامد میومدن مسجد تو تمیز کردن و نظافت مسجد با بچه ها سهیم میشدن.پنجره های مسجد رو با روزنامه پاک میکردن لوسترها رو تمیز میکردن کل مسجد رو با دوستاشون جارو میکردن استکان ها رو میشستن و... .
✨آخرای ماه شعبان همیشه روزه میگرفتن.قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه میگرفتن برای خانواده هایی که وضع مالی خوبی نداشتن ولی داداش میشناخت که اهل روزه هستن وسایل مورد نیاز از قبیل چای برنج مرغ روغن و غیره تهیه میکردن و یواشکی در اختیارشون قرار میدادن این ها رو به ماهم نگفته بودن بعد شهادتشون متوجه این کاراشون شدیم که یک عده از این خانواده ها خودشون برامون تعریف میکردن که آقا حامد همیشه هوای خانواده های ما رو داشتند.
✍به نقل از:برادر شهید
🎊حامـد عزیز
میلاد توست
و مــــــا باز ؛
ڪبوتر عشقمان را
در آسمـانِ خیـال تو
پــــــرواز می دهیم ؛
سالهاستــ ڪبوتــرمان
جلد مهربـانیت شده است . . .🕊
🌷#شهـید_حامد_جوانی
#شهید_ابوالفضلے🕊
🌼🎂#سـالـروز_ولادت💞🎈
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🌸🌼🌺🌼🌸🌺
📕کتاب«شهید عزیز»،مجموعه خاطرات شهید مدافعحرم محمود رادمهر
💐جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار،هرکس که میتوانست خودش را به سفره ناهار یا شام میرساند.بچه های با صفایی بودند که وقتی دور هم مینشستند،حال و هوای بینظیری بین دوستان ایجاد میشد.محمود هم خودش را به سفره میرساند.وقتی میآمد با شوخطبعی بینظیری که داشت،جمع ما را گرم میکرد.گاهی از شوخیهایش آنقدر میخندیدیم که ریسه میرفتیم.
🧃آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابههای پپسی هم میدادند.برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابه ها تحت مالکیت صهیونیستها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب میشود؛آنها تاکید میکردند پول این نوشابهها تبدیل به گلوله میشود و به قلب مسلمانان فروخواهد رفت.برای همین خودشان نمیخوردند و به دیگران هم توصیه میکردند از آنها استفاده نکنند.
🍹محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود،گاهی سر به سرشان میگذاشت و وقتی سر سفره میآمد،به یکی از همسفرهایها میگفت:«داداش!یکی از اون پپسیهای اصل اسرائیلی رو بده! ».آن را میگرفت و دربش را باز میکرد و سر میکشید و بعدش یک«سلام بر حسین!»بلند میگفت.
🧃بعدش هم خندهکنان میگفت: «چه حالی میدهد نوشابه اسرائیلی بخوری وآخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!».با این حرفها آنقدر ما را میخنداند که نمیفهمیدیم کِی غذایمان را خوردیم.
🌷#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمود_رادمهر🕊
🎂#سالروز_ولادت🎀
🌼
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam