eitaa logo
مجتمع فرهنگی امام رضا علیه السلام
7.6هزار دنبال‌کننده
36.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
345 فایل
✅کانال مجتمع فرهنگی آموزشی امام رضا علیه السلام @ircom_8 🔹آدرس : چیتگر- بلوار کوهک- خیابان نسیم 16 غربی- مجتمع امام رضا علیه السلام @ircom8admin ادمین کانال مجتمع ✅لینک کانال ها و لوکیشن مجتمع امام رضا(ع): https://takl.ink/ircom_8/
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسمِ‌الرَّبِ‌الشُهَدا‌وَالصِدیقین》 ایستادن‌پای‌امام‌زمان‌‌خویش امروز ۱۳ دی ماه ۱۴۰۱ : برادران‌شهیدم🖤 ♥️ ⃟ ⃟ 🥀شهدای‌مدافع‌حرم : 🌹ابومهدی‌المهندس 🕊حسین‌پور‌جعفری 🌹هادی‌طارمی 🕊وحید زمانی‌نیا 🌹شهروز‌مظفری‌نیا 🕊و‌سردار‌دلم‌ ... سپهبد‌حاج‌قاسم‌سلیمانی‌❤️ هدیه‌به‌روح‌همه‌شهدا‌صلوات🌱 •••━━━━━━━━━
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
☀️پاداش خدا برای سرباز فراری/ رهبر انقلاب درباره شهید برونسی چه گفتند؟👇 🌷شهید برونسی در جوانی پای اعتقاداتش ایستاد و زیر بار حرف زور سرهنگ طاغوت نرفت؛ تا اینکه در میانسالی خداوند پاداش این اخلاصش را در عملیات بدر به او عطا کرد. تنها چند ثانیه به زمان شهادتش باقی مانده بود که گفت: دیدار، دیدارِ یار و دیدارِ فراق است و بعد به دیدار محبوبش شتافت و ردای شهادت را بر تن کرد. او از همان ابتدای عملیات سرانجامش را می‌دانست و به همرزمانش گفته بود: اگر در عملیات بدر شهید نشدم، به مسلمانی من شک کنید. در شرق دجله، منطقه هورالعظیم در چهارراه خندق شهید می‌شوم... 🌷رهبر انقلاب درباره شهید برونسی چه گفت؟👈 زمانی که این شهید عزیز وارد جنگ می‌شود، نه معلومات دانشگاهی دارد و نه عنوان و تیتر رسمی دارد، اما آن چنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت می‌کند که به مقامات عالی می‌رسد و شخصیت برجسته‌ای می‌شود، شخصیت جامع‌الاطرافی که مثلاً فرمانده‌ تیپ می‌شود و بعد هم به شهادت می‌رسد. ایشان اگر چنانچه به شهادت نمی‌‌رسید، مقامات خیلی بالاتر ـ از لحاظ رتبه‌های ظاهری ـ را هم طی می‌‌کرد. ادامه را در آدرس زیر مطالعه کنید👇 https://b2n.ir/y98506
🌷 پس از شهادت شهید همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود و در ۲۴ اسفند ۱۳۶۳، در عملیات «بدر» به شهادت رسید. ویژگی های بارز اخلاقی از او شخصیتی ساخته بود که ناخودآگاه دیگران را مجذوب خود می ساخت ☀️اولین عملیات تیپ محمد رسول‌الله «ص» فتح‌المبین بود. این عملیات یک ویژگی دارد که باید در تاریخ ایران ثبت شود؛ آن هم تصرف توپخانه سپاه عراق بدون شلیک حتی یک گلوله است. عملیات شناسایی این توپخانه که مستلزم نفوذ در دل دشمن و رفتن به عقبه آنها بود، طبعا برعهده واحد اطلاعات و عملیات قرار می‌گرفت. عباس هم که کشته مرده این کارها بود. نتیجه کار هم آنقدر درخشان بود که چشم همه را خیره کرد، و بیشتر از همه چشم صدام را. البته عباس در این عملیات از الطاف بعثی‌ها بی‌نصیب نماند و پایش تیر خورد و قلمش حسابی خرد و خاکشیر شد و ماندنش بیهوده. افقی فرستادندش کاشان. عباس تا آخر عمر اسیر این زخم ماند... ادامه خاطرات را در آدرس زیر مطالعه کنید👇 https://b2n.ir/d40659 ،حاج عباس کریمی
☀️نحوه شهادت هفت تن از اعضای خانواده‌ حجه الاسلام مرحوم 👇 ☀️در زمان جنگ پدرم برای فراهم کردن شرایط سکونت راهی قم شده بود. در این مدت مادرم وسایل خانه را بسته بندی می‌کرد. به جهت اینکه من تازه ازدواج کرده بودم و همچنین در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم در اسلام آباد بمانم. مادرم در آن زمان 39 ساله بود و در تمام شرایط سخت و دشوار پدرم را همراهی می‌کرد. با وجود اینکه پزشکان به مادرم توصیه کرده بودند در یک منطقه آب و هوای خشک زندگی کند تا رماتیسمش بهبود یابد، مادرم می‌گفت هر چه امام راحل و پدرت بگویند من قبول دارم. اگر امام (ره) به پدرت ابلاغ کند که در اسلام آباد بماند، من نیز می‌پذیرم. در آن دوران پدرم کمک‌های خیرین را جمع آوری کرده و بین خانواده‌های نیازمند اسلام آباد تقسیم می‌کرد. به جهت اینکه به ایام مهر ماه نزدیک می‌شدیم، 30 شهریور ماه با پدرم تماس گرفتم و کسب اجازه کردم تا کمک‌ها را میان خیرین تقسیم کنم. با موافقت پدرم روز بعد به همراه خادم مسجد شروع به بسته‌بندی کمک‌های مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آن‌ها به خانه مادرم رفتم. آن‌ها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند.   ☀️پیش از وقوع آن حادثه، سه مرتبه خبری مبنی بر این حادثه بر سر زبان‌ها آمد ولی هیچ یک از ما متوجه نشدیم. ابتدا استخاره‌ پدرم بود که در آن شهادت آمده بود. دوم سخن مادرم و سوم بصیرت برادرم در خصوص شهادت. سه عاملی بود که می‌خواست به ما بفهماند که حادثه‌ای رخ خواهد داد. دقایقی بعد از خوردن ناهار به دفتر برگشتم. رادیو در دفتر مسجد روشن بود. پیامی مبنی بر تجاوزات عراق و پاسخ قطعی ما در خصوص بمباران‌های عراق اعلام شد. یکی از اهالی محل در همین حین وارد مسجد شد و از من خواست تا از طریق بلندگو به مردم اعلام کنم که عراق حمله کرده است و آماده باشند. از انجام این عمل سر باز زدم و گفتم که این امر باعث رعب و وحشت میان مردم می‌شود. آن فرد با شنیدن پاسخ من از مسجد خارج شد. ☀️دقایقی بعد با شنیدن صدای هواپیما از دفتر مسجد خارج شدم. هواپیماها به قدری به زمین نزدیک شده بودند که برگ‌های درخت توت بر روی زمین ریخت و شیشه‌ها شکست. در آن لحظه گمان کردم که هواپیماهای ایرانی هستند که به سمت عراق می‌روند اما وقتی که چترهایی از هواپیما به سمت زمین پرتاب شد، یقین یافتم که این هواپیماهای عراقی است. در همین حین موج یک انفجار من را پرتاب کرد. از زمین که بلند شدم، صورتم پر از خون بود. صورتم را داخل حوض آب کردم. آب رنگ خون گرفت. می‌خواستم به خانه پدرم که به فاصله 10 متری از مسجد بود برای پانسمان بروم که ناگهان دیدم خانه پدرم فرو ریخته است. به سمت آنجا دویدم. خواهرم با آوار به پایین می‌آمد که دست او را گرفتم و به بیرون کشیدم. وسط خیابان هر کسی که در حال عبور بود، ترکش خورده بود. یک نفر دست و سرش قطع شده و در حال سوختن تکان می‌خورد. همچون تنه درخت، سوخته و سیاه شده بود. هفت نفر از اعضای خانواده‌ام اعم از مادرم، داماد، نوه، سه برادر و مادرم بزرگم در زیر آوار مانده بودند. از یک تیرآهن گرفتم و خودم را به بالای ساختمان کشیدم. آجرچین‌های اتاق باقی مانده بود. پایم را که روی اولین آجر گذاشتم، ساختمان فرو ریخت و من حدود فاصله ۹ متر به زمین سقوط کردم. بر اثر پرتاب، از حال رفتم. وقتی چشم باز کردم، روی میز در داروخانه بودم. فکرم را که متمرکز کردم، متوجه شدم چه حادثه‌ای رخ داده است. ☀️بعدها برایم روایت کردند که بعد از سقوطم از ساختمان، من را همراه با شهدا به بیمارستان منتقل کردند. مسئول داروخانه بیمارستان که یکی از دوستان مسجدی‌ام بود، متوجه می‌شود که من نفس دارم. من را به داروخانه برد و سرم می‌زند. سرم را از دستم باز کردم و به سمت خانه‌مان رفتم. با لودر آوارها را برداشتیم و پیکرها را پیدا کردیم. مادرم را در حالی پیدا کردیم که سه برادرم را در آغوش گرفته و تیرآهن از پهلوی سمت راستش وارد شده و از سمت دیگر خارج شده بود. اهالی محل شب حادثه طی تماس تلفنی با دفتر آیت الله گلپایگانی می‌گویند که نارنجکی به منزل ما پرتاب شده است. پدرم آن زمان در قم مسئول مسجد امام المهدی (عج) شده‌ بود. وی زمانی به منزل رسید که ما پیکرها را از ساختمان خارج کرده بودیم. پدرم در آن لحظه با دیدن منزل و پیکر هفت تن از اعضای خانواده‌اش رو به قبله ایستاد و گفت: 👈 «هو المالک و نحن المملوک». ☀️پیکرها را برای تشییع و خاکسپاری به بروجرد منتقل کردیم. در این حادثه بیشترین ضربه را خواهرم خورد زیرا علاوه بر اعضای خانواده‌اش، فرزند و همسرش نیز شهید شدند. راوی: پسر خانواده  @ircom_8
🌷خداوندا فقط میخواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق 🌷نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین
1273896707_616777182.pdf
حجم: 10.43M
سلام:  به مناسبت فرارسیدن کتاب شهدای خدمت حضورتان تقدیم می گردد، لطفا ضمن مطالعه آنرا در شبکه های اجتماعی دهید، تا شما هم در ثواب این و ، باشید
-1548148989_-1139389279.pdf
حجم: 29.93M
سلام:  به مناسبت فرارسیدن کتاب شهید جمهو خدمت حضورتان تقدیم می گردد، لطفا ضمن مطالعه آنرا در شبکه های اجتماعی دهید، تا شما هم در ثواب این و ، باشید
-1548148989_-1139389279.pdf
حجم: 29.93M
سلام:  به مناسبت فرارسیدن کتاب شهید جمهو خدمت حضورتان تقدیم می گردد، لطفا ضمن مطالعه آنرا در شبکه های اجتماعی دهید، تا شما هم در ثواب این و ، باشید
raesi hmage.pdf
حجم: 73.11M
سلام:  به مناسبت فرارسیدن کتاب شهید جمهو خدمت حضورتان تقدیم می گردد، لطفا ضمن مطالعه آنرا در شبکه های اجتماعی دهید، تا شما هم در ثواب این و ، باشید
4_5865990423624819512.pdf
حجم: 12.52M
سلام:  به مناسبت فرارسیدن کتاب شهید بروجردی تقدیم حضورتان میگردد، لطفا ضمن مطالعه آنرا در شبکه های اجتماعی دهید، تا شما هم در ثواب این و ، باشید