eitaa logo
ایثـار رضـوی
8.8هزار دنبال‌کننده
56.2هزار عکس
17.9هزار ویدیو
104 فایل
کانال رسمی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی: @isaar_razavi ادمین کانال های ایثار خراسان رضوی @isarnm سایت: https://www.isaar.ir/fa/khorasan_razavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 برگزاری جلسه شب شعر ایثار با حضور سرپرست معاونت فرهنگی و کارشناسان 💢جلسه هماهنگی و برنامه ریزی همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) با حضور قاسم رشید رحیم زاده سرپرست معاونت فرهنگی و کارشناسان اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی برگزار شد. 🕯مراسم قرار است با حضور و شعرخوانی «شاعران مطـرح استان خراسان رضوی» در مورخ سه شنبه، ۱۳ آذرماه ساعت ۱۷٫۳۰ در محل حرم مطهر امام رضا(ع)_تالارهمایش های آستان قدس رضوی، پارکینگ شماره ۱ برگزار گردد. 🔹در این جلسه معاونین فرهنگی و آموزشی مناطق سه گانه مشهد مقدس حضور داشتند. ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔖 🥀@isaar_razavi 🥀@bonyad_shahid_khorasan_razavi
⁉️قانون حجاب چه می‌گوید؟ 📎 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🥀@isaar_razavi 🥀@bonyad_shahid_khorasan_razavi
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ سید هاشم الحیدری: متاسفانه برخی از علما و منبری‌ها در جمهوری اسلامی از ولایت فقیه صحبت نمی‌کنند دولت جمهوری اسلامی ناموس و شرف سید حسن نصرالله بود 📎 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🥀@isaar_razavi 🥀@bonyad_shahid_khorasan_razavi
درنای کاغذی و آرزوها اون دور دورا یه شهری بود، یه شهری با ساختمانهای بزرگ وکوچیک و درختهای سرسبز و پارکهایی که بچه ها توش بازی میکردند و صدای شادی شون تا آسمون میرفت. اما الان در شهر تنهاصدایی که می آید صدای تیر و خمپاره و موشکه و شهر از صدای بچه ها خالی شده  سلیم و عبدالله بچه ها را هر روز در مدرسه که فقط یک کلاسش سقف داشت دورهم جمع میکردن. عبدالله از همه بزرگتر بود همه چی میدونست. یکروز زینب به عبدالله گفت دانشمند و از اون موقع بچه ها دانشمند صداش میزدند. هروقت چندتا تا از بچه ها نمی آمدند، زینب میگفت بچه ها رفتن تو آسمون که با ابرها بازی کنن. یکروز که صدای تیر و تانک ها می آمد دانشمند گفت من یه کتاب خوندم درمورد دختری که اسمش ساداکو بود و در بمباران هیروشیما سرطان گرفته بود. یکی از دوستهاش میگه که اگر هزار تا درنای کاغذی درست کنن خوب میشه و با دوستهاش هزارتا درنا درست میکنه. زینب گفت چه خوب پس ما هم درنا درست کنیم. بچه ها قول دادند و هرچقدر کاغذ رنگی داشتن برای درست کردن درنا آوردند کلاس. علی هر روز درناها را میشمارد و با یه زغال رو عدد قبلی خط میکشید. درناها ۵۸۷ تا شده بود و تعداد بچه ها هر روز کمتر میشد و به آسمون میرفتن. یکروز دانشمند هرچی منتطرشد هیچکی نیومد. دانشمند آخرین درنایی که زینب با دستهای کوچولوش درست کرده بود را برد پیش عمو یونس که موبایل داشت وفیلم گرفت و از بچه های دنیا خواست که برای برآورده شدن آرزوی بچه های غزه وتمام شدن جنگ درنا درست کنند. حالا ماهم باهم قرارمیگذاریم برای برآورده شدن آرزوی عبدالله و دوستهاش درنا درست کنیم. 🥀@isaar_razavi