پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
أرضُ القِيامَةِ نارٌ ما خَلا ظِلَّ المُؤمِنِ ؛ فإنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ .
سرزمين قيامت سراسر (گرما) آتش است، مگر سايه مؤمن؛ زيرا كه صدقه اش بر او سايه مى افكند.
#انفاق
🌷https://eitaa.com/isaar_razavi/11071
🌷 @isaar_razavi
إنّكُم إلى إنفاقِ ما اكتَسَبتُم أحوَجُ مِنكُم إلَى اكتِسابِ ما تَجمَعونَ .
شما به انفاق كردن آنچه به دست آورده ايد محتاجتريد تا به دست آوردن آنچه گرد مى آوريد.
#انفاق
🌷https://eitaa.com/isaar_razavi/11071
🌷 @isaar_razavi
امام صادق عليه السلام :
مَلعونٌ مَلعونٌ مَن وَهَبَ اللّه ُ لَه مالاً فلَم يَتَصَدَّقْ مِنهُ بشيءٍ .
ملعون است، ملعون كسى كه خداوند مالى به او ببخشد و او از آن مال صدقه اى ندهد.
#انفاق
🌷https://eitaa.com/isaar_razavi/11071
🌷 @isaar_razavi
ایثـار رضـوی
«هوایم را داری؟» 🎬 کلیپ یک دقیقه ای به یاد شهید ابراهیم هادی🌷 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isa
🕊🕊 ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ - سالروز شهادت رزمنده دفاع مقدس، عارف وارسته، پهلوان ابراهیم هادی🌷
#انفاق
* خاطره ای از شهید ابراهیم هادی
✍️ از علمايى که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود. سال ۶۱ یك روز به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم و از حاج آقا پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت.
دو هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد و رفته پیش حاجی، من هم سریع رفتم، ببینم چی شده. ابراهیم مشغول حساب سال بود و داشت خمس اموالش رو حساب می کرد. از اونجايى که می دونستم او برای خودش چیزی نگه نمی داره تعجب کردم که می خواد خمس چه چیزی رو حساب کنه.
حاج آقا حساب سال رو انجام داد و گفت: ۴۰۰ تومان خمس شما می شه. بعد ادامه داد: من با اجازه ای که از آقایون مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم اون رو می بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی رو پرداخت کنه. و بالاخره خمس رو پرداخت کرد. کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق(ع) انداخت که می فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد؛ دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد.(آثارالصادقین، جلد ٥، صفحه ٤٦٦)
بعداز نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم و به حاجی گفت : دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام. حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی، اینها پارچه دولتیه، ما هم اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدیم. ابراهیم چیزی نگفت، ولی من که می دانستم قضیه چیست گفتم: آخه پدر جان، این آقا ابراهیم پیراهن های قبلی رو انفاق کرده. بعضی از بچه های زورخونه هستن که لباس آستین کوتاه می پوشن یا وضع مالیشون خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن رو به اونها می ده.
حاجی در حالی که با تعجب به حرفای من گوش می کرد. یه نگاه عمیق تو صورت ابراهیم انداخت و گفت: این دفعه برای خودت پارچه رو می بُرم. حق نداری به کسی ببخشی، هر كـسى که خواست بفرستش اینجا.
📚 كتاب "سلام بر ابراهیم" ص ۱۸۸
راوى: مصطفی صفار هرندی
🌷@isaar_razavi
🌷http://eitaa.com/isaar_razavi