❤️✨پـیـرهـن مــشــڪـے❤️✨
👕🍃پیرهن مشکیشو از بین لباسای رنگارنگ متفاوتش برداشت و بوسید ، بوی گلابی که پارسال تو هیئت به لباسش زده بودن هنوز تازه بود...
🌿برگشت که از اتاق بره بیرون ، یهو نگاهش به دل آینه نشست ، به خودش و پیرْهَن مشکی تو دستش نگاه کرد ، یاد پارسال مٌحرم افتاد ،
✨یاد قول و قرارهایی که شب سوم مٌحرم تو هیئت با خودش و خدا گذاشته بود ... چی شد که یادش رفت ؟! چی شد که حرفای تأثیرگذار حاج ناصر بعد تموم شدن مٌحرم و در آوردن لباس مشکی دیگه روش اثر نکرد !!
✍میدونست چقد بد بوده ، خودش میدونست که جز یَدَک کشیدن اسم مسلمون و عشق به امام حسین و حضرت ابوالفضل هیچ کاری نکرده...
صدای نوحه که ، به گوشش رسید اشکای سردش به پشیمونیش اِقرار کردن ،
دلش از کارای خودش خون بود ، میخواست برگرده ... میخواست این محرم دوباره قول بده... اشکاشو پاک کرد ،
تو پیرهن مشکیش یه قلب می تپید♥
#رفیق_یادت_نره_قول_دادیا🌷
🆘 @isf_farhangi👈
■بزرگترینرسانهخبری،فرهنگی #اصفهان
❤️✨پـیـرهـن مــشــڪـے❤️✨
👕🍃پیرهن مشکیشو از بین لباسای رنگارنگ متفاوتش برداشت و بوسید ، بوی گلابی که پارسال تو هیئت به لباسش زده بودن هنوز تازه بود...
🌿برگشت که از اتاق بره بیرون ، یهو نگاهش به دل آینه نشست ، به خودش و پیرْهَن مشکی تو دستش نگاه کرد ، یاد پارسال مٌحرم افتاد ،
✨یاد قول و قرارهایی که شب سوم مٌحرم تو هیئت با خودش و خدا گذاشته بود ... چی شد که یادش رفت ؟! چی شد که حرفای تأثیرگذار حاج ناصر بعد تموم شدن مٌحرم و در آوردن لباس مشکی دیگه روش اثر نکرد !!
✍میدونست چقد بد بوده ، خودش میدونست که جز یَدَک کشیدن اسم مسلمون و عشق به امام حسین و حضرت ابوالفضل هیچ کاری نکرده...
صدای نوحه که ، به گوشش رسید اشکای سردش به پشیمونیش اِقرار کردن ،
دلش از کارای خودش خون بود ، میخواست برگرده ... میخواست این محرم دوباره قول بده... اشکاشو پاک کرد ،
تو پیرهن مشکیش یه قلب می تپید♥
#رفیق_یادت_نره_قول_دادیا🌷
🔵بزرگترینرسانهخبری،فرهنگی #اصفهان👇
http://eitaa.com/joinchat/2184708096Cf5bb40178f
▪️مرجع متن ها و کلیپهای خاص🔺